• نویسنده, کیانوش فرید

یاسمین گلشنی، نقاش ایرانی مقیم پراگ، اخیرا با برپایی نمایشگاهی در این شهر، آثاری را از خود به نمایش گذاشت که تحت تاثیر سرکوب اعتراض‌های جنبش مهسا خلق کرده است. تمرکز اصلی خانم گلشنی نیز در این نمایشگاه، معترضانی بودند که با گلوله ماموران، یک یا هر دو چشم خود را از دست داده‌اند.

به تماشای کارهای یاسمین گلشنی که می‌نشینید اول چشم‌ها را می‌بینید؛ در واقع، برای دیدن این کارها و برای ورود به دنیای هنرمند، باید از همان اول با آنها چشم در چشم شد تا به جهانی پا گذاشت که در آنها دیدن، درک و معنایی فراتر از تجربیات روزمره دارد.

چشم در کارهای یاسمین گلشنی از سال‌ها پیش پدیدار شد، زمانی که به عنوان یک نقاش و هنرمند تجسمی بارها چشمانش را به پزشکان و جراحان سپرد؛ اما این تجربه شخصی، اکنون و با انقلاب زن- زندگی- آزادی، بستر و ابعادی به‌مراتب گسترده‌تر یافته است و به روایتی از حکایتی جمعی و داستانی پر از آب چشم فرو رفته است.

دختران و پسرانی که تنها برای داشتن حق یک زندگی معمولی، برای آنکه شهروندی باشند برخوردار از حقوقی بدیهی و طبیعی مثل آزادی در پوشش و شنیدن و دیدن، به خیابان آمدند و چشمانشان، آگاهانه و عامدانه هدف شلیک مستقیم نیروهای سرکوبگر شد.

اعتراضات سراسری سال ۱۴۰۱، تنها با نام و عکس و خاطره صدها کودک، جوان، زن و مرد جان‌باخته به یاد نمی‌آید؛ آسیب‌دیدگان چشمی، شاهدان بزرگ ستمی هستند که حالا رمز بقای خود را در تاریکی و سکوت می‌جویند.

در چنین بستری است که کارهای قبلی یاسمین گلشنی، امروز راوی حکایتی یکسره متفاوت می‌شوند و به او این امکان را می‌دهند که با درهم‌آمیختن تجربه‌های شخصی خود و تجربه عمومی یک ملت، نقش‌های متفاوت چشم، اصلی‌ترین ابزار دیدن جهان و دیگری، لایه لایه شکل گیرند و از عمیق‌ترین احساسات درونی یک انسان تا حکایت دسته‌جمعی مردمانی جویای آزادی و یا آن‌گونه که گلشنی خود می‌گوید، «آسایش، آرامش و اطمینان» را روایت کنند.

در این آثار، هنرمند از یک‌سو با استفاده از مدارک و اسناد پزشکی، روایت شخصی و تجربه درونی خود را با بیننده‌اش به نمایش می‌گذارد و از سوی دیگر، بلافاصله به او یادآوری می‌کند که در کنار این تجربه شخصی که زمینه‌ساز پیوندی حسی و عاطفی بین هنرمند و مخاطب است، اکنون باید هولناکی رویدادی را نیز در ذهن خود مجسم کند که تجسمش گویی در زمانه ما قرار بود از تخیل فراتر باشد؛ چیزی مثل خاطره دور و تاریخی ما از میل کشیدن و کور کردن، همچون مجازاتی رایج در دیروز تاریخ ما.

اما آنچه در جریان جنبش مهسا رخ داد، فروریزی این پندار بود. یاسمین گلشنی با تاکید بر چشم به یاد ما می‌آورد که شهروند ایرانی، گویی هنوز و همچنان از اعماق سیاه تاریخ، نگران و زخمی، در جستجوی روشنایی فرداست.

و چه جز چشم می‌تواند چنین بی‌واسطه، نماد و نمودی باشد از دیدار خود در درون و تماشای جمع در بیرون؟ او برای برجسته کردن همین نگریستن توامان به درون و بیرون، در کنار مدارک پزشکی و جراحی‌های متعدد خود، از روزنامه‌ها همچون اسناد و مدارک جنایتی جمعی بهره گرفته است تا با پیوند احساسات و عواطف فردی مخاطب به تجربیات جمعی و تاریخ سیاسی و اجتماعی او، پلی بین جهان درون و جهان بیرون بزند.

در نمایشگاه تازه‌ یاسمین گلشنی در پراگ، با عنوان «برای آزادی»، اما فقط چشم‌ها نیستند که در کارند.

او با نمایش آثاری با شیوه‌های اجرایی متفاوت، هم‌زمان به مساله زن در جمهوری اسلامی و ستمی که درست پیش چشمان ما بر او می‌رود نیز می‌پردازد.

زنان یاسمین گلشنی از خمیر کاغذ روزنامه برآمده‌اند، باحجابی که تحمیل اراده حکومتی که بر تبعیض و اجبار استوار شده و با تحمیل پوششی از بیرون، درون آنان را نشانه گرفته است. پیامد این پوشش اجباری، یکسان و همسان، اضمحلال فردیت زنان، هویت و کیستی آنان است و این موضوع در صدها زن سیاه‌پوش یاسی گلشنی نیز پژواک یافته است.

یاسی گلشنی، اما درست همان‌گونه که زنان ایران به مقاومت برخاسته‌اند، در خلق اثر خود برای انکار این انسان‌زدایی و فردیت‌کشی، به مخاطبش این امکان را می‌دهد که همراه و همدل با زنان ایران، بتواند حجاب اجباری را از تن و جان زن به دور افکند و زن را آن‌گونه که می‌خواهد به نمایش بگذارد.

نتیجه این تعامل دو سویه هنرمند و مخاطب تا همین جا هم شگفت‌انگیز بوده است. تابلویی که پوشیده از توده‌های سیاه بود و بوی مرگ می‌داد، با یاری مخاطب، اندک اندک رنگ و جان گرفته و مزه زندگی می‌دهد.

این تجربه در عین نشان می‌دهد که چرا شعار زن، زندگی، آزادی، شعاری جهانی است که می‌تواند زنان و مردان را در هر کجا، به رغم تفاوت‌های فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و تاریخی و تجربه زیسته افراد، هم‌سخن و همراه کند.