هرم  اجتماعى عموما ازسه بخش یا طبقە تشکیل ميشود كه عبارتند از طبقە فرادست، كه طبقه حاكم بر جامعه است و اعضای آن تسلط نسبی بر تمامی شریان های اقتصادی، سیاسی و بە طبع آن فرهنگی جامعە را دارند و معلولا ١٠ درصد جامعە را تشکیل میدهند، طبقه متوسط، كه طبقەای عموما تحصیل کردە با ارزشهای متمایل بە طبقە بالا و درآمد نزدیک بە طبقە پایین ، عموما  كارمندان و حقوق بگيران  را در بر میگیرد و نزدیک بە ٤٠ درصد جامعە را در خود جای میدهد و در پايين ترين سطح، طبقه فرودستان يا كارگران وجود دارند.

در اين طبقه بندى، نخبگان كه طبقه حاكم بر جامعه هستند، اقليتى با بيشترين ميزان درآمد و نزديكى به حلقه قدرت  کە ثروت خود را بە صورتموروثی و یا(در جوامع غیر دمکراتیک) از طریق بهرەمندی از رانت و فساد دولتی بدست آورده‌اند و همواره سعى بر اين دارند كه جامعه را به شكلى دلخواه و رام از نظر تفكر و عملگرايى سوق دهند. اين افراد همواره بصورت پنهان يا آشكار با تمام ابزارى كه در اختيار دارند طبقات ديگر جامعه را در مسيرى قرار دهند كه كمترين ميزان اعتراض به روند كنونى و استثمارى كه بر ديگر افراد جامعه روا ميدارند، برسد. در اين مسير از انواع ابزار تبليغى، رسانه اى، توجيهى و ساير ابزارها، سعى بر آن ميشود كه طبقات فرودست جامعه را به افرادى رام و مطيع تبديل كنند.

در مقابل، طبقه متوسط جامعه وجود دارند كه با وجود داشتن تحصيلات عالى و اشتغال در شغلهاى استراتژيك همچون مدارس، ادارات، دانشگاهها، نشريات و … اما ميزان درآمدى متناسب با فعاليتهاى خود ندارند، اما در عوض بواسطه داشتن تحصيلات عالى توانايى تغيير و تحول را در جامعه دارا ميباشند. شايد به جرأت بتوان گفت كه در شكل گيرى تحولات اجتماعی، اين طبقه متوسط جامعه است كه هميشه پيشرو بوده و با حركت به سمت تحول خواهى و ايجاد تغيير با تاکید بر ارزش های مدرن از جملە رفاە و امنیت و دموکراسی روشنگرى در جامعە بپردازد و همراه ساختن و جهت دهی بە طبقە فرودست جامعە، موجبات تغييرات بنيادين و گرفتن امتياز بيشتر از طبقه حاكم براى ساير اقشار جامعه را فراهم مى آورد.

در جوامع مترقى و پيشرفته، طبقه متوسط نقش بسزايى در  بسط و تحقق دموکراسی  و جامعە مدنی ايفا ميكنند و با اقدامات خود ميتوانند ميزان فساد و رانت و … طبقه حاكم را به حداقل برسانند. در واقع تقویت طبقە متوسط مترادف با تقویت دموکراسی و نهادینە شدن هنجارهای مدرن فرهنگی و اجتماعی میباشد.

در اين بين حتى ميتوان نقش پررنگ طبقه متوسط بر اعمال و رفتار طبقه فرودست را هم شرح داد. جايى كه طبقه متوسط در جامعه با توجه به سطح تحصيلات و توانمدى در تفكر، با ايجاد كمپين ها و سنديكاها عملا طبقه فرودست جامعه را با خود همراه كرده و با ايجاد فشار حداكثرى بر طبقه حاكم، بر احقاق حقوق خود پافشارى كرده و حقوق خود را مطالبه ميكنند.

در كشورهايى با حكومتهاى خودكامه و توتاليتر اما با توجه به خودكامگى طبقه حاكم و با اعمال رعب و ترس و خفقان و حتى فشار حداكثرى بر ساير طبقات جامعه، همواره سعى ميشود كه جامعه را بطور دلخواه، رام و مطيع ساخته و حق هرگونه اعتراض را از طبقات متوسط و فرودست جامعه سلب كنند.

در ايران و درچهارچوب حاكميت جمهوری اسلامی طی چهار دهەی گذشتە  طيفی نوکیسە با استفادە از رانت و فساد دولتی شکل گرفتە کە عملا با در اختیار گیری مراکز قدرت و تصمیم گیری کشور  هر روز فربەتر شدە و باعث ایجاد فشار اقتصادى و اجتماعى مضاعف بر سایر طبقات  جامعە شدە است. زیادە خواهی این طبقە در ایران و حاكميت مطلق اقليت  حاكم بر اكثريت طبقه متوسط و فرودست، هر روز ابعاد تازه اى به خود ميگيرد و طبق برنامه هاى از پيش تعيين شده طبقه حاكم، سعى در حذف طبقه متوسط و تبديل جامعه به دو گروه حاكم و فرودست مطيع كه بدون چون و چرا و حق اعتراض، فقط خواسته ها و اراده طبقه حاكم را اجرا ميكنند، در حال شكل گيرى است. اين برنامه از دهه هفتاد شمسى و پس از روى كار آمدن دولت اصلاحات آغاز گرديد.  در دوم خرداد ١٣٧٦ طبقە متوسط شهری توانست توان جریان سازی خود را بە حاکمیت بقبولاند و کاندیدای خود را با اکثریت مطلق آرا در تقابل با خواست حاکمیت پیروز میدان نماید.

از آن پس حاکمیت با آگاهی از توان تغيير طبقە متوسط  هموارە کوشیدە این طبقە را بە ورطە اضمحلال بکشاند.  از این رو با شناسايى افراد با توانايى رهبرى طبقه متوسط و حذف آنها، بستر را براى إيجاد تغيير و حذف طبقه متوسط آغاز و پروژه حاكميت كليد خورد؛ افزايش روزافزون قيمتها، حذف و سانسور گسترده در نشريات، دستگيرى، تبعيد و حتى قتل نخبگان و بسيارى از موارد اينچنينى باعث شد تا رفته رفته طبقه متوسط و تحول خواه جامعه رو به افول و حذف شدن نهد. هرچند كه با گذشت بيش از دو دهه هنوز طبقه حاكم به خواسته خود نرسيده اما اين بيم ميرود كه در آينده اى نزديك اين امر محقق شود زيرا فشار حداكثرى حاكميت بر اقشار جامعه، جامعه را به سمتى سوق داده كه طبقه متوسط جامعه نیز رفتەرفتە در زمرە طبقە فرودست قرار گیرند و تنها دغەدغەشان غم نان و گذران زندگی باشد و از اینرو ناگزير به تن دادن  بی چون و چرا به خواسته نامشروع  حاكميت شوند. در موارد مشابه در ساير نظامهاى توتاليتر نيز شاهد اين موضوع بوده ايم کە افول  طبقە متوسط در نهایت منجر بە استیلای دیکتاتوری مطلق شدە براى نمونه ميتوان از كره شمالى ونزوئلا و نام برد كه با حذف طبقه متوسط جامعه،  حاکمیت عملا راه را براى سلطه بيشتر بر تمامى اركان جامعه باز كرد. لازم به توضيح نيست كه پيامدها و خطرات حذف طبقه متوسط از يك جامعه تا چه ميزان است زيرا حذف اين طبقه عملا جامعه را به يك جامعه منفعل و فاقد اراده اى تبديل ميكند كه طبقه حاكم به هر نوع و شيوه اى ميتواند آنها را استثمار كند. در چنين شرايطى كه بدون شك با اعمال فشار و نقض كامل حقوق بشر همراه است، شاهد بى رويه دستگيريها و زندان و شكنجه خواهيم بود. ضمن اينكه فقر ميتواند عامل بسيارى از ناهنجاريها و بزه كارى اجتماعى و حتى جنايات باشد. از اين رو نقش سازمانهاى حقوق بشرى و بين المللى در ايجاد روشنگرى و آگاه سازى جامعه جهانى از پيامدهاى خطرناكى كه حكومتهاى خودكامه نظير ايران بر شهروندان خود اعمال ميكنند، بسيار حائز اهميت است.

در پايان اميد ميرود كه حال كه جامعه ايران در برابر زياده خواهى حاكميت ايستادگى كرده و هزينه هاى فراوان و سنگينى ميدهد، جامعه جهانى و نهادهاى حقوق بشرى نيز از ايشان حمايت كرده و با محكوم كردن رفتار خشونتبار طبقه حاكم بر شهروندان ايران، حاكميت را وادار به تغيير رفتار خود در برابر شهروندانش و پايان بخشيدن به نقض گسترده حقوق آنها مبادرات ورزند.