شروع شکل‌گیری جنبش انقلابی موسوم به زن، زندگی، آزادی گویای برنمایی این تضادها و پیشتازی کنشگرانی است که در پی چاره جویی تضادهای فرهنگ اسلامی در برابر فرهنگ ایرانی و غربی/اروپایی است. این جنبش دیگر به آموزه‌های کنشگران فرهنگ اسلامی وقعی ننهاده و تضادهای فرهنگی دیگر را در دستور کار تحول یا تعلل خود قرار نمی‌دهند

یکی از مسایل مهم قابل بررسی درعلل عقب ماندگی ایران در کنار عوامل بسیار خرد و کلان، عینی و ذهنی، تاریخی و عصری، و در نهایت ملی و فراملی، پرداختن به خصایص و تضادهای فرهنگی است که در طول سده‌های بسیار سبب همآغوش و همنوای خصایص فرهنگی دیگری مانند فرهنگ اسلامی و مدرن غربی شده‌ و تا امروز نیز یکدیگر را باز تولید کرده‌اند. به بیان دیگر جامعه ایران امروز در کشاکش ناهمگونی‌ها و ناسازه یا پارادوکس‌های فرهنگی است که از یک منظر دارای دو تضاد عمده در بین سه حوزه فرهنگی “ایرانی- زرتشتی”، “اسلامی- عربی” و “مدرن- غربی” بوده و هست. این تضادها عبارتند از:

١. دو قرن سکوت: اولین تضاد فرهنگی با حمله اعراب به ایران در قرن دهم میلای مقارن بود. این یورش مرزی و ارضی با داعیه عدالت‌خواهی و ظلم‌ستیزی، پاسخگوی برخی از تضادهای میان مردم و پادشاهان ساسانی و موبدان یا روحانیون زرتشتی ناشی از بی‌‌عدالتی، فساد و ناامنی بود. از این حیث نیز در این برهه‌ تاریخی مورد استقبال برخی اقشار اجتماعی درمانده در حاشیه زیست انسانی- اجتماعی آن روزگار قرار گرفت.

ولی با به بردگی کشاندن و به واپس نشاندن ایرانیان از سوی اعراب تازه مسلمان بدوی و اخذ ناگزیر جزیه یا عوارض آزادگی و حفظ هویت ایرانیان ناباور به دین و زین اعراب مهاجم، بتدریج به تعبیر زرین کوب، بخشی از مردم به مقاومت منفی روی آوردند و در طول “دو قرن سکوت” به عدم مشارکت، مشارکت منفی و به تعبیر امروز نافرمانی مدنی پرداختند. این اولین فراز رویارویی دوفرهنگ، دو مردم و دو جهان‌بینی دینی بود.

درطول بیش از دوازده سده پس از دو سده محاق و بهت ایرانیان، بتدریج ایرانی با توان بی‌نظیر خود در تقلید و درونی سازی هر آنچه که در جامه بیگانه به تن برازنده است، به همنشینی و هم‌آغوشی‌های تاریخی با این دین و آیین آن پرداخت. تلفیق آیین‌های اسلامی- عربی و زرتشتی – ایرانی از همان ابتدا در دستور کار مردم هنگ و فرهنگ قرار گرفت و شادمانی ایرانی با سوگواری اسلامی، اعیاد ایرانی با اسلامی، و ساختار پادشاهی موروثی با حکومت اسلامی پیوند خورد.

از همین روست که زایش مذهب نوینی به نام شیعه از تراوشات و نوآفرینی‌های اندیشه و فرهنگ ایرانی است که در خلجان برای حفظ هویت ملی بود. در طول چهارده قرن تلاش برای همسازی و همنوایی این دو حوزه، بخشی از قوای نوزایی و پویایی فرهنگ ایرانی نیز در همین فرایند به هدر رفت.

٢. دومین تضاد نیز از زمانی در ایران تخم کشاکش‌های فکری را در تربت نه چندان حاصل خیز فرهنگ ایرانی نشاند که در تعامل میان ایران و اروپا و رویارویی اندیشه‌وران این دو قلمروی تمدنی، پای ایرانیان به تحصیل و کسب دانش و رامش یا علم و حلم اروپاییان گشوده شد. اولین موج اعزام ایرانیان از دارالفنون ایرانی به دارالعلوم غربی در عصر ناصری و همت روشن اندیشان آن عصر از جمله امیرکبیر آغاز شد.

هرز قوای فرهنگ ایرانی در صرف تام و تمام آن برای حفظ زیر بنا‌های فرهنگی سنتی خود در تعامل با فرهنگ اسلامی ازیکسو، در کنار ستم دیرین شاهان ایرانی بویژه سر شاخ شدن با جور و استعمار داخلی سلاطین زن‌باره، وطن فروش و فرمانپرست از سوی دیگر، دیگر رمقی برای ایرانی رویارو با فرهنگ غربی و مدرنیزم اروپایی و سرمایه داری در حال رشد آنان باقی نگذارد.

برگشت آقازاده‌های ایرانی تحصیلکرده در ممالک فرنگ، نماهای گوناگونی از خود به نمایش گذارد. گروهی با کمترین تغییر و تدبیر، به تعبیر ملکم‌خان، مانند شترمرغ‌هایی بودند که که از تمام علم و تکنیک غرب، زن بارگی و هرزگی را به ارمغان آورده و مهندسان به کلید سازی وپزشکان به سیاست ورزی روی آوردند.

گروهی دیگر نیز با تمام همت و غیرت خود به کسب دانش و معرفت اروپایی پرداخته و با نقد ساختارهای کهن نگرش و منش ایرانی، رابطه قدرت، مدنیت و دین و نقش بازدارنده آن در فرایند تحول ایران آغازگر ورود اندیشه‌های نوین اروپایی به ایران شدند. این محصول در دوران بعدی با آغاز عصر مشروطیت و اوج گیری جنبش مشروطه خواهی شدت بیشتری بخود گرفت و هرچند بصورت ناقص العلقه و برونزا، در صدد نوزایی و نوگرایی فرهنگی و دینی و سیاسی و اجتماعی برآمد.

در کنار این دو گروه بتدریج گروه سومی نیز پدید آمد که با دفاع از کیان ایرانی یا ایرانی- اسلامی، و با ترویج رویارویی با غربزدگی و رد روایت غربی توسعه و تحول، نظریه بازگشت به خویشتن را مطرح ساخت. به هر ترتیب این سه نیروی برآمده از رویارویی اندیشه ایرانی با اروپایی، حوزه نوینی از تضادها و کشمکش‌های فرهنگی و اندیشگی را باز گشود که از دیگر بار قریب چهارده دهه وقت و انرژی ایرانی را بخود مصروف داشته است.

طول دوره شاهان پهلوی اول و دوم ، تقابل یا تعامل با مدرنیزم به مهمترین چالش مردم و فرهیختگان و فرسودگان بخش سنت درآمد. این بار نه تنها انرژی ایرانی صرف مدیریت تضاد در عرصه‌های فرهنگ ملی – اسلامی با فرهنگ و فرآورده‌های دانشی، بینشی و فناوری غرب و مدرنیزم شد، بلکه بخشی از نیروی روشن اندیشان ایرانی نیز صرف تقابل و پاسخگویی به تضادهای ذاتی ساختار قدرت مطلقه شاهان پهلوی و اندیشه نوستیز آنان در قدرت با فراورده‌های سیاسی و معرفتی نوگرایی در ایران شد.

در این کشاکش نیروهای مدافع سنت دینی- اسلامی که روزگار مدیدی در مبارزه برای حفظ کیان و کسان خود در بخش دینی بودند، با آزاد سازی نیروی مترقی جامعه و درگیری آنان با ساختار قدرت و حل ناسازه‌های نوگرایی در جامعه، در اولین گسست تاریخی استبداد دیرین ایرانی در سال ۵٧، قدرت را قبضه کرده و به باز آفرینی دوره نخست تضادهای اسلامی با فرهنگ ملی- ایرانی و همچنین با فرهنگی غربی از اهتمام کردند. گردگشت تاریخی که ایران را به چندین سده پیش پرتاب کرد.

دو دهه سکوت!

تکرار طنز گونه تاریخ چنان شد که مردم ایران همانند دو سده سکوت ایرانیان در مقابل هجوم اعراب به ایران در چهارده قرن پیش، با وقوع انقلاب دینی – اسلامی سال ۵٧، بار دیگر پس از چهارده دهه از اولین رویارویی اندیشه ایرانی با فرهنگ نوگرای غربی، به “دو دهه سکوت” روی آورد. آنچه که در این میان می‌تواند حائز اهمیت تاریخی باشد شفافیت نیروهای تضاد در این برهه است. بدین معنا که این بار وجه عمده تضاد‌های فرهنگی و اجتماعی از دو شکل پیشین خود دور شده و نمود تازه‌ای یافته است که عبارتند از:

١. ظهور نیروها و نمایندگان ترقی‌خواه، سکولار و نوگرای ایرانی با ضرورت پیوند ارگانیگ و سازوار نواندیشی و نوگرایی (مدرنیته و مدرنیزم) از دو منظر مادی و غیرمادی و در تقابل با بخش سنتی ایرانی- اسلامی

٢. ظهور و تقویت نیروهای مدافع سنت‌های دینی- اسلامی با ترویج خرافه‌پرستی و موهوم‌گرایی مفرط در تقابل با بخش نوگرای به اصطلاح غربی و ملی- ایرانی

٣. ظهور نیروی سوم پیوند دهنده باورهای دینی با فرآورده‌های ذهنی و عینی نوگرایی تحت نام نو اندیشان دینی.

شروع شکل‌گیری جنبش انقلابی موسوم به زن، زندگی، آزادی گویای برنمایی این تضادها و پیشتازی کنشگرانی است که در پی چاره جویی تضادهای فرهنگ اسلامی در برابر فرهنگ ایرانی و غربی/اروپایی است. این جنبش دیگر به آموزه‌های کنشگران فرهنگ اسلامی وقعی ننهاده و تضادهای فرهنگی دیگر را در دستور کار تحول یا تعلل خود قرار نمی‌دهند.

نسل جدیدی که امروزه به نام دهه دهشتادی‌ها در صف مقدماتی جنبش کنونی هستند در این تضادهای سه‌گانه راه خود را تعریف و تدقیق کرده‌اند. این نسل دیگر از رویکرد اصلاحی و نواندیشی دینی نیز عبور کرده و بر تن بالنده فرهنگ ایرانی، لباس مدرنیزمی را بر تن متناسب می‌بینند که علاوه بر فناوری، بخش نرم فرهنگ از دمکراسی تا حقوق مدنی و شهروندی، سکولاریزم و حاکمیت غیردینی، برابری حقوقی اقشار اجتماعی مختلف، مشارکت سیاسی در سرنوشت فردی و اجتماعی، زمینی و عرفی‌اندیشی در زندگی اجتماعی و تحول سیاسی و اجتماعی را در دستور کار مطالبات خود نهاده است.