مطابق آمار رسمی منتشره پیرامون تلفات انفجار «پیجرها» در جنوب لبنان، تا اینجا ۴۰ تن جان باخته‌اند. تعداد زخمی‌ها بیش از ۴۵۰ نفر اعلام شده که حال بخشی از آنها وخیم ارزیابی می‌شود. گزارش‌ در باره‌ی میزان کوری قربانیان عملیات تکان دهنده است، عملیاتی که نامی جز آدمکشی محض ندارد. گذراندن همگان از دم تیغ با ابزاری مدرن، فراتر از مقولات شناخته شده در جنگ است. کشتار همه‌شمولی است که برای ناتان یاهوها شغلی عادی به شمار می‌رود.

برای دولت راستگرا و جنایتکار اسرائیل نه فقط حزب الله لبنان که هر شهروند جنوب این کشور، دشمن است و همگی سزاوار تنبیه‌ و محکوم به زخم برداشتن، معلولیت و مرگ. جنایتی چنین فجیع فقط بر متن آن اندیشه و عمل جاافتاده در افراطیون اسرائیل ممکن می‌شود که بنا بر آن هر فلسطینی و هر حامی حق فلسطینی‌ها برای داشتن خاک و حاکمیت، یک هدف جنگی است. مهم هم نیست که قربانی کودک باشد یا پیری ناتوان، زن یا مرد، مسلح یا بی سلاح، همین که غیر خودی است پس ضد خودی است و باید جزا ببیند.

این اصلی است که در طول نزدیک به یک سال گذشته ابر شوم و سیاه آن تحت این شعار: «هر غزه‌ای، بمیر!» بر غزه سنگینی داشته است! نتیجه‌ی دهشتناک آن نیز تا همین حالا فرارفته از ۴۱ هزار کشته و ده‌ها هزار مجروح توام با ویرانی همه سرزمینی این نوار باریک پر جمعیت. اصلی که زیر سایه‌ی آن، شهرک‌نشین مسلسل به دست‌ اسرائیلی در کرانه‌ی غربی رود اردن مجال تالانگری یافته و طی همین مدت از هیچ شرارتی و مصادره‌ای بازنمانده است. به تاریخ همه تجاوز و کشتار فلسطینی‌ها هم نمی‌پردازم تا فاجعه‌ی مشخص کنونی مبادا که در کلیت جنایت تاریخی کمرنگ شود.

حکمرانی مبتنی بر چنین اصلی، نمی‌تواند زایای اندیشه‌ی توقف جنگ و برقراری صلح شود. لازمه‌ی این تفکر و عمل، تداوم آتش‌افروزی و گسترش جنگ به همه‌ی منطقه است. اسرائیل فقط دست اندرکار دفع تحریکات از بیرون نیست بلکه توسط ناتان یاهو نیاز اسرائیل متجاوز به دراز کردن دست تروریسم در بیرون از آن را هم برآورده می‌کند. انجام پی‌در‌پی عملیات جنگی مستقیم، ترورها، انفجارهای الکترونیکی از راه دور و سایبری در جنوب، شرق و شمال این کشور و حتی جا‌هایی که مرز مشترکی با اسرائیل ندارد، فقط برای فعال ماندن کانون جنگ در منطقه است و بس.

اینهمه جنایت هم ظاهراً زیر پرچم دفاع از خود و توجیه محافظت از بقای اسرائیل با استناد به واقعیت ارسال موشک‌های حزب الله تحت حمایت کامل جمهوری اسلامی صورت می‌گیرد. این اما چون فقط بخشی از حقیقت را در خود دارد، دروغ بزرگی است. اینجا خوی تجاوزگری و فطرت اشغالگری عمل می‌کند که بی جنگ میسر نمی‌شود. الان هم دولت برسرکار اسرائیل سیاست توسعه‌ی جنگ پیش می‌برد تا هر تلاش و طرح صلحی ناکام بماند. از یاد نباید برد که عملیات تروریستی ۷ اکتبر حماس هیچکس را به اندازه‌ی ناتان یاهو و همدست‌های بهانه‌جوی جنگ‌طلب او خوشحال نکرد.

اکنون هم نقشه‌ی این دولت، کشاندن پای مستقیم حامیان استراتژیک غربی و آمریکایی اسرائیل به میدان جنگ است که اگر هم در این حداکثر خواهی‌ موفق نشود، حداقل نگذارد آتش جنگ خاموشی گیرد. بر طبل دوام جنگ می‌کوبد بلکه این دو ماه هم بگذرد تا ترامپ «صلح ابراهیم» در کاخ سفید سرکار بیاید. از نظر این افراطیون نسل کش و جنایتکار جنگی، بایدن با همه‌ی حمایت قرصی که از ۷ اکتبر به اینسو از جنایات اسرائیل کرده است، حامی مطلوبی نیست! امر مطلوب، تعیین سیاست واشنگتن در قبال منطقه است از طریق دیکته‌ی تل آویو و لابی نیرومند پشتیبان آن در آمریکا!

بشریتی که در این وضعیت همه روزه جنگ وجنایت و فاجعه، نتواند پشت داوری حداقل دیوان عالی لاهه علیه دولت افراطی اسرائیل قرار گیرد و نخواهد از قطعنامه‌های شورای امنیت و خود سازمان ملل متحد در این زمینه به حمایت برخیزد، دشواری جهان و زمانه ما است. اما آنچه جای شرم دارد و تکان‌دهنده، ابراز خرسندی و رضایت از عملیات انفجاری اسرائیل در جنوب لبنان توسط جریانات راست ایرانی است. همین که مثلا آدم معلوم الحالی چون سفیر جمهوری اسلامی جراحتی از این انفجارها برمی‌دارد، موضضوع جشن گرفتن برای این عملیات کور مردم کش به عنوان پیروزی سیاسی می‌شود!

نفس مخالفت با برنامه‌های ماجراجویانه‌ی جمهوری اسلامی در منطقه مبنی بر آمریکا‌ستیزی و خواستن نابودی اسرائیل از سوی آن، مسلماً روی‌کردی است صلح طلبانه، تشنج زدایانه و امنیت جمعی خواهانه. اما سوار کردن این سمتگیری برحق بر ریل تایید هر اقدام ستمگرانه‌ی دولت افراطی ناتان یاهو، نه تنها برخوردی است غیر انسانی علیه مردم غزه، کل فلسطینی‌ها و لبنانی‌ها و … حتی خود مردم ایران که می‌باید عین جنگ طلبی تلقی شود. قرار گرفتن در کنار نیروی جنگ‌پرور، چیزی جز هیزم‌کشی و آتش بیاری برای ادامه‌ی جنگ نیست.

در این هیچ تردیدی وجود ندارد که جمهوری اسلامی در زمره منابع اصلی شر در منطقه است. اما آیا طرف مقابلش بال فرشته بر دوش نشانده و برای ایران نیکی می‌خواهد؟ آیا جهان و منطقه در این دوقطبی به اصطلاح خیر و شر خلاصه می‌شود که: در یک طرف آن حماس، حزب الله، جهاد، جمهوری اسلامی، روسیه‌ی پوتین و …  صف بکشند و در طرف دیگرش ناتان یاهو با شرکای کشوری و جهانی‌اش؟! ارایه چنین صف‌بندی‌ از جهان علیرغم هر میزان از واقعیت‌هایی در خود نیز، آیا فقط یک تبیین خطاست یا که تعیین جایگاه سیاسی خود به سود یکی از دو طرف ماجرا؟!

قطب‌گرایی نوع ایرانی نشسته بر متن چنین قطب‌سازی از جهان، خود را در پدیده‌ی از یکسو راست سیاسی وطنی و از سوی دیگر در ائتلاف رسمی یا عملی اسلام‌گرا و «چپ» زیر عَلمِ «مقاومت محور» بروز می‌دهد. ترکیبی متضاد ولی همزمان مکمل هم، که چه بالفعل و چه بالقوه، به زیان صلح و همبستگی در گستره‌ی جهانی و منطقه‌ای است و خلاف مصالح مردم و کشور ما تمام می‌شود و خواهد شد.

این نیز ناگفته نماند که جنایت دولت دست راستی و افراطی اسرائیل در جنوب لبنان، ذره‌ای هم موجب تضعیف افراط‌گرایی در جبهه‌ی مقاومت برحق فلسطین نخواهد شد، برعکس کاشتن باد افراط‌ خیز دیگری است که طوفان افراطی‌ دیگری را به درو خواهد نشست. این جنایت برای مبارزه‌ی سکولار دمکراسی در ایران هم، نه فقط نمی‌تواند سودی بارآورد که پیامدی جز داغ کردن فضای ماجراجویی از سوی جمهوری اسلامی نخواهد داشت. کشتار جمعی اسرائیل با ابزاری تازه از راه دور و نتایج وحشتناک از نزدیک، واقعاً کثیف است و نفرت‌آور و نیازمند محکوم کردن قاطع آن، ولی خوشحالی از این ماجراجویی از سوی راست بومی ما نیز حرکتی است زشت که جای تقبیح بسیار دارد.

بهزاد کریمی ۳۰ شهریور ۱۴۰۳ برابر با ۲۰ سپتامبر ۲۰۲۴