اعتراضاتی که از شهریور ۱۴۰۱ در ایران در سطحی سراسری شکل گرفت و به نام انقلاب یا قیام ژینا میشناسیم، به جز آنکه در سطحی سیاسی در پیوستاری از اعتراضات قرار میگرفت که از دیماه ۹۶ آغاز شد و کلیت سیستم مستقر را هدف خود قرار داده، بعدی اجتماعی به نحوی انقلابی نیز داشت. قیام ژینا در یک معنا تبلور و بروز نطفه های انقلاب جنسی-جنسیتی در ایران است. این گزاره فقط از این واقعیت نتیجه نمیشود که آغازگاه اعتراضات، کشته شدن یک زن در فرایند سرکوب حق بر بدن زنان و تحمیل حجاب اجباری است؛ بلکه همچنین اتفاقاتی در دل قیام رخ داد و پس از آن ادامه یافت یا روندهای اجتماعی از پیش موجودی در این قیام بروز بیشتر یافت که گزاره فوق را تایید میکند

اول: جزئیت فدای کلیت کاذب نمیشود

زنان در اعتراضات، جنبشها و انقلابهای تاریخ مدرن ایران همواره نقش فعالی داشته اند. از تجمع مسلحانه زنان جلوی مجلس مشروطه در دفاع از آرمانهای مشروطه تا همکاری زنان با فروختن طالهایشان برای مشارکت در جنبش ملی شدن نفت و… مثالهای متعددی در تاریخ معاصر از نقش زنان در مبارزات و جنبشهای اجتماعی وجود دارد و هر چه پیش میآییم این نقش پررنگتر میشود و نهایتا به پیشتازی زنان در جنبشهای اجتماعی و اعتراضات اخیر میرسد. اما کمتر در طول تاریخ معاصر پیش آمده که جزئیت مطالبات و حقوق زنان در دل کلیت یک جنبش سراسری لحاظ شود و مورد توجه عمومی قرار بگیرد. این بدان معنا نیست که زنان برای حقوق خود مبارزه نکرده اند و به جنبشهای زنان شکل نگرفته اند، بلکه بدان معناست که مطالبات جنسیتی کمتر در اعتراضات و جنبشهای عمومی راه یافتهاند که ادعای کلیت در ساحت سیاست ایران را داشتهاند. برای درک این موضوع الزم نیست آنچنان در تاریخ به عقب برگردیم.

در سال ۹۶ همزمان با اعتراضات دیماه، ویدا موحد روی سکو رفت و پرچم مبارزه با حجاب اجباری را افراشت، کنشی که به سرعت تکثیر شد اما به ویژه از جانب طیفهای سیاسی مدعی کل نگری آنچه ذیل نام دختران خیابان انقالب رخ داد، نه تنها درون و همراه با اعتراضات سراسری دی ۹۶ خوانش نشد، بلکه بارها به عنوان امری انحرافی که اعتراضات مردم علیه کلیت سیستم را منحرف میکند از آن یاد شد. در سال ۵۷ هم اعتراضات زنان به حجاب اجباری در تداوم انقلاب خوانش نشد، بلکه از بین بسیاری گروههای سیاسی هژمون اعتراضاتی نابجا خوانش شد که کلیت موقعیت انقالبی را مخدوش میکند و اجازه انسجام ضد امپریالیستی نمیدهد.

از دهۀ هشتاد شمسی و با کمپین یک میلیون امضا بود که فمنیستها تلاشی ویژه کردند مسئله زنان را از انزوا خارج کنند و به سطح عمومی جامعه بیاورند، تلاشی که قبل از آن کمتر و در سالهای بعد به مرور بیشتر و بیشتر از جانب تشکلها و هسته های پراکنده زنان انجام شد. از نیمه دهۀ نود شمسی، زنان عمالً در اعتراضات و جنبشهای اجتماعی پیشتاز شدند. آنها این بار همزمان با حضور پیشتازشان در جنبشهای فراجنسیتی، مطالبات جنسیتی را هم طرح کردند. این موضوع به وضوح در جنبش دانشجویی دهۀ نود اتفاق افتاد؛ در کل دهۀ نود حتی یک بیانیۀ کل نگر از جریان صنفی دانشجویی نمی بینید که در آن بر مطالبات جنسیتی تأکید نشده باشد.

این موضوع در جنبش صنفیمعلمان هم بروز و ظهور یافت. در جنبش کارگری در هفت تپه یکی از ماندگارترین لحظات وقتی بود که زنی تریبون را گرفت و از موضع یک زن در خصوص مشکلاتش و مسائل دیگر صحبت کرد. همه اینها در شرایطی بود که زنان، با جنگندگی تمام و کمال در خیابانها به صورت روزمره در خصوص حق بر بدن خود پیشروی میکردند. واکنش به پیشروی زنان در خیابانها در ابتدای دهۀ نود با اسیدپاشی پاسخ گرفته بود، اما حتی چنین حملات وحشیانه ای به بدن زنان در خیابان مانع پیشروی روزمرۀ زنان نشده بود. تنها سه سال بعد از ماجرای اسیدپاشیها، دختران خیابان انقالب پرچم مبارزه با حجاب اجباری را برافراشتند.

در اعتراضات آبان ۹۸ ، شاهدان با شگفتی از حضور گستردۀ زنان در صف اول جنگ خیابانی آنهم با وجود آن سطح خشونت صحبت میکردند. بالاخره در ۱۴۰۱ نه تنها کشته شدن یک زن در ارتباط با حجاب اجباری به اعتراضات سراسری شکل داد، بلکه مبارزات زنان در سطحی بسیار وسیع عمومی شد. به آتش کشیدن نمادهای حجاب اجباری در اعتراضات و شعار زن زندگی آزادی بدیهی ترین نشانه ها از عمومی شدن مطالبات جنسیتی بودند. اما این همۀ ماجرا نبود. در غیاب کلمات که ستم بر زنان و آزادی و برابری جنسیتی را فریاد بزنند، بدنهای زنان عرصۀ بیانگری و ابزار مقاومت در جدال خیابان شد، نه اینکه قبال نبود؛ اما در این خیزش در سطحی وسیع این اتفاق افتاد.

روند بازداشت و زندان، آسیبهای جسمی و جنسی بسیاری از زنان در این روند، خنده ها، چهره و کنشهای زنان در لحظه آزادی از زندان، تناقضات و مباحثی را در سطح عمومی شکل دادند که حتی پس از فروکش اعتراضات مسائل جنسیتی همچون حق بر بدن را در سطحی عمومی طرح کردند.

اعتراضات سراسری که از شهریور ۱۴۰۱ آغاز شدند، مسئلۀ زنان را حداقل در خصوص حق بر بدن به مرحلۀ بی بازگشتی رساند. این موقعیت به عنوان جزئیتی در دل کلیت یک اعتراض علیه سیستم مستقر، چنان در سطح عمومی برکشیده شد که لااقل از این لحظۀ تاریخی، هیچ کلیتی نمیتواند بدون تعیین تکلیف با جزئیت حق بر بدن شکل بگیرد. دیگر نمیتوان اینمسئله را در پرانتز گذاشت، خواست که فداکارانه به نفع کلیتی نادیده بماند و غیره. زنان در ایران حق کنترل بر بدنشان را میخواهند و این را فدای هیچ کلیت کاذبی نمیکنند. رادیکالتر کردن این مطالبه، بسط آن به دیگر مطالبات، و برکشیدن مسئله در سطحی که شامل وجوه مختلف دیگر آزادی و برابری جنسیتی هم باشد، مسئله ایست که تلاش گفتمانی، سازمانیابی و پختگی و رادیکالیسم بیشتر جنبش مردم یرا میطلبد.

دوم: مرئی تر شدن جامعه+lgbtqi

در جامعۀ +lgbtqi پیش از شروع اعتراضات ۱۴۰۱ در داخل کشور تقلاهایی برای متشکل شدن انجام شده بود. صدور بیانیه ها با هویت مشخص این جامعه از داخل ایران و حضور جمعی تر در شبکه های اجتماعی روندهایی بود که از قبل پیش میرفت، اما در این اعتراضات، این جامعه مرئی تر از پیش شدند. دایرۀ مشاهدات نگارنده در این زمینه محدود است، اما در میان بازداشت شدگان معترض در زندان عادل آباد، اعضای جامعه +lgbtqi و پذیرش این جامعه از جانب سایرین به وضوح مشهود بود. بسیاری از معترضان صراحتاً هویت جنسی-جنسیتی خود را ابراز میکردند.

من در زندان عادل آباد دستیار مربی بافندگی بودم، وقتی معترضان بازداشت شده برای خرید نخ برای بافتن دستبند می آمدند اغلب حاضر بودم، اکثریت معترضان درمیان خریدهایشان، نخ برای بافتن دستبند رنگینکمانی میخریدند که نماد جامعه +lgbtqi بود. با تاکید بر محدودیت در مشاهده، تحلیل تجربه محورانه ام از جنبش زن، زندگی، آزادی مرئی تر شدن و بیشتر به متن اعتراضات آمدن اعضای جامعه +lgbtqi بود.

سوم: آزادی مشمول یا آزادی به استثنا

جنبش زن زندگی آزادی، عرصه نبرد تنانه است. این را نه فقط در تصاویری که از اعتراضات منتشر شده و در آن رقص و آغوش و آتش زدن حجاب و آشکار کردن تابوهای جسمی هویداست میتوان دید، بلکه در مواجهۀ معترضان با سرکوبگران قابل رؤیت است. به صورت سنتی و تاریخی، یکی از مجادلات معترضان با بازجوها این بوده که بازجوها معترضان را متهم میکردند که شما میخواهید فساد و بی بندوباری ایجادکنید و معترضان مبتنی بر اخلاق سنتگرا از اعتراضات خود دفاع میکردند. سالهای سال، روابط عاطفی- جنسی کنشگران حربه ای در دست دستگاه امنیتی برای اعمال فشار بود. من اولین بار در این قیام با زنان جوان معترضی مواجه شدم که کنشگر حرفه ای هم نبودند، اما در پاسخ به حمالت بازجوها پاسخ داده بودند که میخواهند در پوشش آزاد باشند و شرع و قانون در حوزه شخصی و روابطشان دخالت نکنند.

مجدداً تأکید میکنم که مشاهداتم محدود است اما بیانگر بروز هر چند نطفه ای ارزشهایی نو است که دیگر چارچوب سنت حامی کنترل دولتی را برنمی تابد. بیان این جمالت خود میتواند مخاطره آمیز و مناقشه انگیز باشد. اما واقعیت اجتماعی در ایران سالهای سال است که تدریجاً در پستوها به سمت آزادیهای جنسی-جنسیتی خارج از چارچوب بسیار تنگ قوانین رفته و اکنون رفته رفته بروز و ظهورهایی علنی مییابد.

خواست عدم مداخله قانون در حوزۀ روابط را رفت هرفته دیگر نمیتوان با فساد و بی بندوباری انگ زنی کرد و اکنون در بزنگاهی رسیده ایم که ارزشهای کهنه بیش از قبل به افول نزدیک میشوند و معترضینی هر چند هنوز در اقلیت اما با شجاعت و با وجود انگها خواست آزادی جنسی- جنسیتی را رسا بیان میکنند.

جامعۀ ایران طی سالیان دراز با تحمل شدیدترین سرکوبهای جنسی-جنسیتی و با وجود بالاترین سطح ستم علیه زنان به تدریج و آرام به سمت انقلابی جنسی- جنسیتی حرکت کرده؛ قیام ژینا بدون شک صحنۀ بروز و ظهور هرچند نطفه ای چنین انقلابیست؛ شرایطی که در آن نه تنها دیگر نمیتوان آزادی و برابری جنسیتی را به پستو راند بلکه باید پذیرای تکثر جنسی- جنسیتی بود و به ظهور ارزشهای نو سالم کرد.