ریشه های تاریخی و تجلی آن در کردار و گفتار روشنفکران، دولتمرادان و اقشار مختلف جامعه معاصر ایرانی گردآوری و تحقیق: عبدالرحمن حیدری، کاظم والی، یاسر اسدی، مهدی هاشمی ژانویه ۲۰۲۱ |
فهرست
- مقدمه
نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران
- تعریف واژه های کلیدی نژادپرستی
نژادپرستی
نژادپرستی نهادینه یا سیستماتیک
تبعیض نژادی
- نژادپرستی در گذشته
جنبش شعوبیه
عرب ستیزی شیعیان در ایران
نژادپرستی در قرن نوزدهم میلادی
ایران در عصر پهلوی
حزب پان ایرانیسم ایران
- ناسیونالیسم ایرانی
مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی
ناسیونالیسم ایرانی و عرب ستیزی
باستان گرایی در ناسیونالیسم ایرانی
آریایی گری (اروپایی گرایی)
فارس گرایی
- نمونههای گفتمان نژادپرستی و عرب ستیزی در جامعه معاصر ایران
اهانت روزنامه اطلاعات به مردم عرب
تبعیض نژادی در صدور احکام قضایی و رفتار با زندانیان عرب احوازی
نصب مجسمه های شاعران ضد عرب وتورک در شهرهای احواز و آذربایجان اقدامی نژادپرستانه
استفاده از الفاظ “اعراب” و “عرب زبان” در سخنان دولتمردان و در رسانه های ایرانی
«پارسه» واحد پول جدید رژیم نژادپرست ایران
تحقیر مردم أفغانستان
ترویج نژادپرستی با جعل و تحریف در کتب دانشگاهی
نژادپرستی در سخنان هنرمندان ایرانی
نژادپرستی در هنر و سینما و رسانه ها
تبعیض نژادی در سیاستهای دولت مرکزی ایران
نژادپرستی در ورزش
- سخن آخر
- منابع
نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران
در حالی که نژادپرستی تا حدود زیادی معلول ترس و جهل است اما همواره در طول تاریخ بشری از نژادپرستی در نزاع های سیاسی، دینی، قومی و حتی اقتصادی استفاده شده است. نژادپرستی و نفرت از “دشمن” مهمترین عامل تحریک و بسیج توده های مردم برای مشارکت فعال در جنگهاست. گرچه تاریخ برده داری به هزاران سال قبل برمی گردد، اما نژادپرستی در اروپای اواخر قرن چهاردهم میلادی، برده داری را توجیه کرد و آنرا به تجارتی سازمان یافته و جهانی تبدیل کرد.
هشتم ماه مه سالگرد پایان جنگ جهانی دوم در اروپا است. فرانکلین دی روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا، هدف از آن جنگ را تحقیق چهار آزادی دانست: آزادی بیان ، آزادی دین ، آزادی از قید احتیاج، و آزادی از ترس. اروپا نیز آنرا پیروزی نیروهای آزادی و دموکراسی بر فاشیسم و نژادپرستی دانست. اروپا و آمریکا پایان جنگ جهانی دوم را زمینهای برای پیشرفت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و توسعه انسانی قرار داده و زمینه را برای تأسیس و فعالیت سازمانهای مردم نهاد در جهت دفاع از حقوق و ارزش های انسانی و حقوق بشری مهیا کردند. هر چند نهادهای مذکور توانستند با کمک بعضی از کشورهای توسعه یافته تا حدودی معیارهای حقوق بشری را بهبود دهند اما نژادپرستی و دگر ستیزی همواره بعنوان معضلی اجتماعی در جامعه بشری بشمار می رود و همچنان به صورت سازمان یافته مورد استفاده افراد و دولتها قرار می گیرد.
در ایران نیز نژاد پرستی در قالب اسلام ستیزی، عرب ستیزی، تورک ستیزی، افغان ستیزی، و دگرستیزی هموار وجود داشته و در بسیاری از مقاطع تاریخی به دلایل سیاسی و هویتی مورد استفاده قرار گرفته است. نمونههای آشکار فراوانی از نژادپرستی در تاریخ، ادبیات و فرهنگ فارسی وجود دارد.
نژادپرستی و دگرستیزی در ایران یک تفاوت جوهری با نژادپرستی در اروپا و دیگر مناطق جهان از لحاظ اجتماعی دارد. نژاد پرستی در اروپا در لایه های پایین جامعه و اقشار کم تحصیل کرده وجود دارد تا اقشار متوسط و تحصیل کرده. البته این امر به غیر از این که مرتبط با روشنفکری اقشار متوسط و تحصیل کرده جامعه است به نقش دولت و نهادهای مدنی و حقوق بشری نیز مربوط است که در آن نژادپرستی امری قبیح وغیر اخلاقی است و با فرهنگ، تمدن و روشنفکری در تضاد است. در ایران اما، اسلام ستیزی و عرب ستیزی بیشتر در میان طبقه متوسط و قشر تحصیل کرده جامعه اعم از نویسندگان، شاعران، سیاسیون، و حتی روحانیون (در مورد عرب ستیزی) رواج دارد. همین افراد هستند که افکار نژادپرستانه را در قالب شعر، داستان، رمان، نوشته های تاریخی و فلسفی، کتابهای آموزشی یا حتی به شکل احکام و باورهای دینی به طبقات جامعه انتقال داده و آنرا نهادینه کردند.
نژادپرستی در بسیاری از جوامع مترقی جرم است و نژادپرست در صورت اثبات جرم طبق قانون مجازات میشود. شخص نژادپرست نیز جایگاهى در جامعه ندارد مگر در بین اقلیتی معدود از همفکرانش. در ایران اما، با آن که در قانون اساسی توهین به مقام های سیاسی و مذهبی بعنوان جرم معرفی شده اما هیچ اشارهای به جرم بودن نژادپرستی و یا توهین به نژاد، زبان و قوم نشده است.
طبقه متوسط و تحصیلکرده ایرانی به دلایل سیاسی و هویتی٬ عرب ستیزی و اسلام ستیزی را در فرهنگ ایرانی نهادینه کرده و در آن عرب را در مقابل عجم قرار داده اند. حال آنکه اسلام ستیزی و عرب ستیزی در ایران اصولاً بر اتهاماتی واهی استوار است، چرا که جهل و عقب ماندگی ایران مرتبط با مشکلات ساختار اجتماعی و فرهنگی و سوء مدیریت در حل معضلات اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی جامعه است و ربطی به اسلام و عرب ندارد.
تاثیر عرب های مسلمان در اروپای قرون وسطی در زمینه های چون هنر، معماری، موسیقی، زبان، فلسفه، پزشکی، داروسازی، و کشاورزی بسیار عمیق است و همواره مورد تایید روشنفکران اروپا قرار گرفته است. این امر به زمان مأمون خلیفه عباسی، برمی گردد؛ وی ابو یوسف الکندی پدر فلسفه عرب را مأمور ترجمه فلسفه یونانی قدیم و فلسفه هلنیستی کرد و با این کار باعث ظهور فلسفه نوین اسلامی و انتقال آن به اندلس و اروپا گردید. عربهای مسلمان در اندلس فلسفه نوین اسلامی را به زبانهای اسپانیولی، لاتین و عبری ترجمه کردند و از آن زمان بود که فلسفه یونانی، هلنیستی و اسلامی در اروپا منتشر شد که بعدها تاثیرات ملموسی در عصر رنسانس اروپا و انقلاب کبیر فرانسه بر جای گذاشت. فلاسفه عربی مانند ابن باجه، ابن طفیل، ابن رشد، و ابن العربی بیشترین تاثیر را در انتقال این فلسفه در اندلس و اروپا داشتند. در ایران اما، نه تنها تأثیر فرهنگ، زبان، ادبیات، و فلسفه عربی و اسلامی نادیده گرفته شد، بلکه بسیاری از نویسندگان فارس، اسلام را عامل عقب ماندگی ایران می دانند. حال آنکه بر کسی پوشیده نیست که زبان عربی باعث رشد و رونق زبان فارسی گردید و زمینه را برای ظهور شعر و ادبیات فارسی مهیا کرد. در واقع ظهور و گسترش فلسفه، هنر، معماری، پزشکی، و شعر و ادب در ایران به دوران طلایی تمدن اسلامی برمی گردد؛ زمانی که ایران جزئی از قلمرو اسلامی بود و دمشق و بعداً بغداد مراکز خلافت اسلامی و مراکز علم و هنر در جهان به شمار میآمدند. با نگاه به تاریخ ایران می توان دریافت که ظهور اغلب شاعران، نویسندگان، و دانشمندان “ایرانی” (چرا که در آن زمان هویتی به نام ایرانی وجود نداشت) به همین دوره اسلامی بر می گردد و آثار آنان دلیل بر نشأت و تکوین آنها در دوره ای بود که بغداد به عنوان مرکز خلافت اسلامی، مناره علم و دانش در جهان بود. حال آنکه وجود افرادی از این قبیل در ایران قبل از اسلام اثبات نشده است.
گردآورندگان این تحقیق تلاش دارند تا پدیده زشت نژادپرستی در جامعه ایران را از گذشته تا به امروز و از اندیشه تا سیاست و اجرا مورد بررسی قرار دهند. بر این اساس تاریخچه فکری نژادپرستی، گذری بر تاریخ عرب ستیزی در ایران، طرحهای نژادپرستانه دولت مرکزی (نژادپرستی نهادینه)، نژادپرستی در سینما و صدا وسیما، و نژادپرستی در ورزش بررسی خواهد شد.
در ابتدا مقدمه ای بر نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران و سپس تاریخچه ای از جنبش شعوبیه و نژادپرستی در ایران ارائه می شود. پس از آن به تعریف واژههای کلیدی نژادپرستی (فردی ونهادینه) و تبعیضنژادی ومعانی آن می رسیم. از آنجا که بررسی گفتمان و سیاستهای نژادپرستانه در ایران را نمی توان بدون ریشهیابی ناسیونالیسم ایرانی بررسی کرد؛ لذا گذری به تاریخچه گفتمان ناسیونالیسم ایرانی و مبانی فکری آن خواهیم داشت. برای این منظور نمونه هایی از نوشته های سردمداران این گفتمان بازگو خواهد شد. همچنین نمونه هایی از گفتمان نژادپرستانه رایج در جامعه ایرانی، بخصوص دولتمردان و روشنفکران، ذکر خواهد شد.
لازم به یادآوری است که جمعآوری تمامی مصدایق نژادپرستی در ایران وقت وتلاش ویژه ای را میطلبد، که از حوصله این نوشتار خارج است. هدف این نوشته ترویج گفتمان مبارزه با نژادپرستی است و امید است دیگران نیز کمر همت بسته و در غنیسازی این گفتمان مساهمت داشته باشند.
پس از این مقدمه کوتاه و بمنظور پرداختن به نژادپرستی در دوره ۱۵۰ ساله اخیر، ابتدا به تعریف واژههای کلیدی نژادپرستی (فردی ونهادینه) و تبعیضنژادی ومعانی آن می پردازیم.
تعریف واژههای کلیدی نژادپرستی
نژادپرستی نوعی پیش داوری و تبعیض، که مبتنی بر تفاوتهای نژادی ناشی از تفاوتهای ظاهریِ جسمی-فیزیکی و نیز تفاوتهای فرهنگی ناشی از زبان، آداب و رسوم، دین، تاریخ و امثال آن است. سادهترین مثال برای نژادپرستی، برتر دانستن انسانهای سفیدپوست (اروپایی) بر رنگینپوستان است؛ با این استدلال که چون سفید بودن نشانهٔ برتری است و من سفیدم و تو سفید نیستی، پس من از تو برترم. در زبان فارسی به این بحث نژادستیزی یا نژادگرایی نیز گفته میشود.
وقتی واژه نژادپرستی را می شنویم اکثراً به یاد مردم آفریقایی و سیاهپوستان آمریکایی میافتیم. ولی آیا واقعاً نژادپرستی فقط محدود به سیاهپوستان است. آیا تا بحال به جامعه خود، و به دور وبر خود نگاهی انداختیم؟ به همسایه دیوار به دیوارمان فکر کردیم؟ آیا می دانید وقتی که به فرزندانتان توصیه می کنید با بچههای همسایهی عربتان بازی نکنند، این دیدگاه در تعریف نژادپرستی می گنجد و شما نژادپرست تشریف دارید؟ یا وقتی که در اتوبوس نشستهای و فردی با لباس ملی خودش، عرب یا بلوچ و.. سوار اتوبوس میشود، اگر به ذهنت خطور کرد که ای کاش کنار من نشیند! ویا اگر صندلی بغل دستت خالی بود وعمداً جابجا نمیشوی تا مبادا کنارت بنشیند. آیا میدانستید که این طرز تفکر و رفتار شما نژادپرستی خوانده میشود؟ یا وقتی مدیر فروشگاهی در احواز هنگام ورود فرد عربی با دشداشه[۱] به فروشگاهش، به خاطر عرب بودنش او را بیش از دیگر مشتریان زیر نظر بگیرد، آیا می دانید که این رفتار رفتاری نژادپرستانه تلقی می شود؟
همچنین این ایده که نژادی داری برتریها وتواناییهای خاصی است که دیگران فاقد آن هستند؛ یا اینکه نژادی داری صفات زشتی است که دیگران ندارند، این نوع نگاه به انسان ها نیز نژادپرستی تلقی می شود. مثلاً این نظر که “هنر نزد ایرانیان است وبس” یک دیدگاه نژادپرستانه است. یا اینکه عربها آدمهای خشن و بداخلاقی هستند یک ایده نژادپرستانه است؛ واین فکر که مردم اهالی فلان شهر بیغیرت هستند یک فکر نژادپرستانه است.
نژادپرستی نهادینه به سیستمی از رویه ها یا الگوها گفته می شود که در همه زمینههای زندگی مانند تحصیل، مسکن ، اشتغال، انجمنهای حرفه ای، دینی، رسانهها و غیره با هدف تداوم و حفظ قدرت ، تأثیرگذاری و رفاه یک گروه به حساب گروههای دیگر، نهادینه شده باشد. این نوع نژادپرستی ریشه در فعالیت نیروهای مستقر و دارای جایگاه ویژه در جامعه است. و در نتیجه محکومیت عمومی به مراتب کمتر از نژادپرستی فردی دریافت می کند. خطر ومیزان تخریب نژادپرستی نهادینه به مراتب بیش از نژادپرستی فردی است، چرا که عدم وضوح و مخفی بودن آن سبب می شود تا اعتراض خاصی علیه آن صورت نگیرد و یا اگر اعتراضی صورت گیرد نیروهای حافظ این برتری به سرعت به سرکوب این اعتراض برمی آیند.
یکی از مصادیق بارز نژادپرستی نهادینه برخورداری بخشی از جامعه از امکانات عمومی به حساب بخشهای دیگر می باشد. آنچه در ایران رخ می دهد مثال بارز نژادپرستی نهادیه است. به عنوان مثال در زمینه فرهنگی، مردم فارس از مزایا وامکاناتی که متعلق به کل جامعه است بهرهی صد درصدی میبرند. رادیو وتلفزیون، روزنامهها، سینما، آموزش وپرورش، دانشگاهها، مؤسسات فرهنگی وهنری، و هر چه در جامعه است تمام و کمال در خدمت زبان فارسی و یا به عبارتی دیگر در خدمت مردم فارس است. در حالی که ملتهای عرب، تورک، بلوچ، کورد، و تورکمن از این امکانات بیبهره هستند و یا بهره مندی آنها در حد قابل ذکری نیست. این یک نمونه از نژادپرستی نهادینه یا سیستماتیک است. تلویزیون و میدیای مین استریم در سیستم مرکزی ایران که مبتنی بر مفهوم تک فرهنگی است، هرگونه تفاوت فرهنگی، زبانی، عادات و رسوم را برنمی تابد و تفاوتهای فرهنگی و زبانی از سوی این رسانه ها بیشتر به عنوان علل عقب ماندگی غیرفارسها، به عنوان تهدید و نه فرصت معرفی شده اند. تاثیر عمیق فضای تک فرهنگی بر اذهان عمومی در ایران بشکلی است که هر زبان، لباس و عادات و رسومی که همخوان با فضای مذکور نباشد مستحق خنده و مسخره و تحقیر می شود. لذا وقتی یک فرد فارس تلفزیون را روشن می کند یا روزنامه میخواند؛ محتوای این رسانه ها که در راستای فرهنگ و ترقی فرهنگی فارس است برای وی خوشایند هستند. ولی وقتی یک عرب احوازی تلفزیون را روشن می کند یا روزنامهای می خواند ویا به ادارهای مراجعه میکند این احساس به او دست نمی دهد، بلکه درعوض احساس بیگانگی و طرد شدگی به او دست می دهد.
نژادپرستی نهادینه باعث تباهی فرصت ها ومانع از بروز استعدادها در زمینههای مختلف در جوامع هدف می شود. به عنوان مثال استعدادهای فرهنگی وهنری مردمان غیرفارس در ایران بخاطر نبود امکانات تلف شده و یا تکامل پیدا نمیکنند. وبه همین دلیل است که میبینیم نسبت تعداد نویسندگان، هنرمندان و غیره در میان مردم غیر فارس خیلی کم و قابل مقایسه با فارسها نیست.
براساس کنوانسیون بینالمللی رفع هر نوع تبعیض نژادی، “تبعیض نژادی به هر نوع تمایز، ممنوعیت، محدودیت و یا ارجحیتی که براساس نژاد، رنگ، نسب، منشأ ملی و یا قومی مبتنی باشد، و هدف یا نتیجه آن از بین بردن، در معرض تهدید و مخاطره قراردادنِ اعتراف به، تمتع از، و استیفای حقوق بشر و آزادیهای اساسی در زمینههای سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی و یا هر زمینه دیگر حیات عمومی باشد، اطلاق می شود.”
به عبارتی دیگر تبعیض نژادی یعنی رفتار کردن با شخص یا گروهی از افراد براساس منشأ نژادی، قومی، رنگ پوست، جنسیت وغیره است. در تبعیض نژادی قدرت پیش شرط لازم است، زیرا بستگی به توانایی دادن یا عدم تأمین مزایای اجتماعی، امکانات، خدمات، فرصتها و غیره از جانب کسی دارد که باید از آنها برخوردار باشد و براساس نژاد ، رنگ یا منشأ ملی محروم می شود. مثلاً اگر مدیر شرکتی از استخدام افرادی بخاطر سیاه بودن رنگ پوستشان اجتناب کند، این رفتار تبعیض نژادی است. و یا اگر دانشگاهی عمداً تلاش کند تا تعداد دانشجویانِ مذکرِ بیش از دانشجویان مؤنث جذب نماید این نوع، تبعیض جنسیتی خوانده می شود. یا اگر مدیر مدرسه ای در احواز در معرفی دانشآموزان نمونه از دانشآموزانی که امتیازات مساوی دارند فارسها را بر دانشآموزان عرب ترجیح دهد، این را تبعیض نژادی گویند. اگر مدیر کارخانهای در احواز، از استخدام داوطلبان عرب به خاطر عرب بودنشان امتناع کند، این اقدام تبعیض نژادی است.
نژادپرستی در گذشته
جنبش شعوبیه
اصل برابری و مساوات یکی از مهمترین پایه های اجتماعی اسلام است، بدین معنی که در تعالیم اسلامی کرامت انسانی هیچ فردی فروتر یا فراتر از دیگران نیست. اصل برابری انسان ها در قرآن نیز به کرات به آن اشاره شده است، مثلاً در آیه ۹۸ سوره انعام آمده است؛ وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ، اوست(خداوند) که شما را از یک نفس آفریده است.
در اواخر قرن دوم هجری قمری و در زمان خلافت امویان بر جهان اسلام جنبشی به نام “شعوبیه” ظهور و در عصر خلافت عباسیان و با راه یافتن عدهای از برمکیان بلخی به دربار خلیفه مسلمین، هارون الرشید، شعوبیه به اوج قدرت خود رسید. “شعوبیه” را می توان به عنوان اساس تفکر شوونیسم فارس دانست که عرب ستیزی در ایران را نهادینه و به نسل های دیگر منتقل کرد. شمس الدین قرطبی در کتاب تفسیر قرطبی (۱۱/۸۹) می نویسد؛ شعوبیه از عرب متنفر و معتقد به برتری عجم برعرب است. اما واژه شعوبیه برگرفته از واژه عربی “شعب” به معنای “ملت” است که در آیه ۱۳ سوره حجرات به آن اشاره شده است که می گوید؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ یعنی”ای مردم ما شما را از مذکر و مونث (مرد و زن) آفریدیم و “ملت ها” (تعریف سیاسی ملت به معنای امروزی یک تعریف مدرن است و در ۱۴ قرن پیش وجود نداشت) و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست”. هر چند که این آیه “تقوا” را تنها عامل برتری افراد در نزد خدا می داند، اما شعوبیه، ذکر واژه “شعوب” قبل از واژه ” قبایل” در این آیه قرآنی را دلیلی بر برتری عجم بر عرب می داند، زیرا به تفسیر آنها شعوب یا ملتها به عجم اطلاق می شود حال آنکه منظور از قبایل در این آیه عربها هستند. این در حالی است که مفهوم دو کلمه عربی “شعب و قبیله” در زبان عربی به هیچ وجه نژادی نیست بلکه مفهومی کاملاً اجتماعی است. شمس الدین قرطبی شعوب (جمع شعب) را به معنی منشعب وانشعاب معنی میکند، و شعب به مانند درختی است که شاخه ها یا همان قبایل از آن منشعب می شوند. جواهری شعب را به معنای انشعاب قبایل عرب از آن میدانند و شعب به معنای مجموعه بزرگی از قبایل است. حال آنکه “قبیله” و جمع آن “قبایل” به یک مجموعه اجتماعی گفته میشود که جد مشترک دارند، هر یک از قبایل عرب معمولاً دارای شجره نامه فامیلی هستند که این شجره نامه ها علاوه بر معرفی اجداد قبایل عرب، نسبت آنها با قبایل دیگر را نیز مشخص می کند. این شجره که در واقع تمام قبایل عرب از آن منشعب می شود همان شعب یا ملت است.
عرب ستیزی شیعیان در ایران
عرب ستیزی روحانیت دینی شیعه بر مسئله نزاع شیعه و سنی استوار است و اینکه اسلام شیعی را مرتبط به نژاد فارس و اسلام سنی را اسلامی خشن، منحرف و جاهل و مرتبط به عرب می دانند. این امر حتی در بین نویسندگان عرب ستیز با گرایش های شیعه هم صادق است، مثلا جلال آل احمد (۱۳۴۸ـ۱۳۰۲ شمسی) معیارهای ایرانگری را زبان پارسی، فرهنگ پارسی، و مذهب شیعه می داند. او معتقد است که اسلام حتی در ابتدا هم ایرانی بوده و پیشرفتش مدیون یک ایرانی به نام سلمان فارسی است. به عقیده آل احمد بدون مشارکت ایرانیان، اسلام هرگز به تمدنی بزرگ و “ایرانی” تبدیل نمی شد.
عرب ستیزی در کتب علمای شیعه به وفور مشاهده میشود، در تاریخ طبری از علی بن ابی طالب روایت شده که میگوید به خدا سوگند مثل اینکه او را (امام مهدی شیعیان) بین رکن و مقام می بینم که مردم با او (امام مهدی) و کتاب نوین بیعت میکنند. در حالی که این امر بر عرب سخت و دشوار است، وای بر سرکشان عرب از شری که به زودی گریبانگیر آنها خواهد شد.
مجلسی در بحار الأنوار از امام صادق نقل میکند که می گوید: از عرب بپرهیز؛ زیرا برای آنها خبر ناگواری است. آگاه باش که هیچکس از عرب با قائم (مهدی) خروج نخواهد کرد (ملکی ۲۰۱۳، ص ۳۳۳).
ابوبصیر از امام باقر، روایت می کند که آن حضرت می گوید: بر عرب ها روزگار بسیار سختی خواهد بود . شایسته ی شان و موقعیت او، جز کشتن دشمنان نیست و در اجرای امر الهی، سرزنش هیچ ملامت کننده ای او را تحت تاثیر قرار نمی دهد (ملکی ۲۰۱۳، ص ۲۳۰). از امام صادق نیز روایت کرده اند که می گوید: وقـتـى کـه قائم ظهور نماید، میان او و عربها و قریش چیزى جز شمشیر حاکم نخواهد بود (ملکی ۲۰۱۳، ص ۵۲).
اما در مورد حضور پررنگ ایرانیان پس از ظهور مهدی، محمد جواد طبسی در کتاب بامداد بشریت حتی شهرهای یاران مهدی را نیز مشخص کرده، او می نویسد: “بیشترین یاران مهدی آل محمّد را ایرانیان تشکیل می دهند. بسیاری از یاران حضرت مهدی علیه السلام از اهالی مرو رود، مرو، طوس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، سیراف، ری و کرمان هستند” (فرد ۲۰۱۲، ص ۵۳).
نژادپرستی در قرن نوزدهم میلادی
با الهام و تاثیر از عصر رنسانس “انقلاب کبیر فرانسه” و جنبش های ناسیونالیستی اروپای قرن نوزدهم، عده ای در ایران نیز سعی در احیای ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی با محوریت نژاد پارس کردند. یکی از شاخص ترین این افراد فتح الله آخوند زاده و میرزا آقاخان کرمانی بودند که تحت تأثیر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی غرب، اسلام را عامل اصلی عقب ماندگی اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی ایران آنروز معرفی می کردند. ملی گرایی آخوند زاده و کرمانی بر اسلام ستیزی و عرب ستیزی استوار بود. حالا آنکه در نگاه این دو ایران قبل از اسلام ایرانی آباد و باشکوه معرفی میشد که این عظمت و شکوه با ورود اسلام به ایران به پایان رسید و جهل و عقب ماندگی جایگزین آن شد. آخوند زاده و کرمانی اسلام را دین سامی تحمیل شده به ملت “نجیب آریایی” می دانند. این دو نه تنها تاثیر ادبیات و شعر عرب و سایر علوم عربی-اسلامی در دوران طلایی تمدن اسلام بر ایران را انکار کردند، بلکه هیچ دلیل علمی و مادی دال بر شکوه و عظمت ایران قبل از اسلام نیز ارائه نکردند.
میرزا آقاخان کرمانی در مورد عقب ماندگی ایران می نویسد: افسوس افسوس از این ترقی معکوس ایران که پیدایشش از تازیان شده زیرا که وقتی بر ایران مستولی شدند به ضرب شمشیر آیین عربیت را به اعناق (گردن ها) گذاردند و جمیع کتب فرس قدیم و علوم ایران را سوختند و در عوض قرآن به هم ریخته و بی سر و ته به آنان آموختند که یک جمله او را هیچ عجمی نمی فهمد خواندن آن را ثواب شمرده “کفانا کتاب الله” (ما را کتاب خدا کفایت می کند) را به عوام القا کردند (ملکی ۲۰۱۳).
ملک الشعرای بهار در مورد میرزا آقاخان کرمانی می نویسد “فکر عرب ستیزی در ایران از او نشأت گرفت”، جلال آل احمد نیز او را یک فاشیست می خواند (ملکی ۲۰۱۳).
کرمانی در نوشتههایش از واژه “تازی” بجای عرب یا عرب ها استفاده میکرد، این واژه هیچ معنی و ریشه ای در زبان عربی ندارد و در زبان فارسی هم معنای آن مشخص نیست. عدهای مفهوم آن را “تازنده و تازیدن” می دانند و به مردمی اطلاق می شود که همیشه درحال تازیدن هستند. حال آنکه عده ای دیگر آنرا به قبیله عربی “طی یا طائی” نسبت می دهند. واژه “تازی” معمولا توسط عرب ستیزان و شوونیسم فارس به کار گرفته می شود.
از زمان مشروطه به بعد بحث به اصطلاح روشنفکری در ایران بر افسانه سازی از دوران ایران قبل از اسلام متمرکز گردید. این دیدگاه “فارسیزم” با هدف بزرگنمایی از ایران قبل از اسلام، تمام عقب ماندگیهای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی را مرتبط با اسلام و راه نجات ایران را منوط به بازگشت به آن دوران دانست. پس از پایان سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضا پهلوی این دیدگاه به یکی از اهداف حکومت تبدیل به صورت منظم و سیستماتیک برضد ملت غیر فارس اجرا شد. رضا پهلوی و با الهام از سیاستهای کمال آتاتورک در ترکیه سعی کرد جزئی از این سیاستها را در ایران اجرا کند. هدف اصلی از این سیاستها تشکیل هویتی واحد با محوریت فارس برای تمام ملل و اقوام ساکن ایران بود. لئون پولیاکوف معتقد است که افسانه “عصر طلایی ایران قبل از اسلام” هسته اصلی و اساس ملیگرایی نوین ایران است (Pollakov 1977). پس از تاسیس فرهنگستان زبان فارسی در سال ۱۳۱۴ با تقلید از تجربه کمال آتاتورک در ترکیه، دولت مرکزی سیاست “فارسیزم” را به مرحله اجرا درآورد. در اولین اقدام نام شهرها، روستاها، و مناطق ملت عرب به صورت گستردهای به فارسی تبدیل شد؛ شهرها و روستاهایی که نامشان با تاریخشان ممزوج و در هم آمیخته است. شهر محمره به خرمشهر تغییر نام یافت، خفاجیه به سوسنگرد، عبادان به آبادان، معشور به ماهشهر، و سایر شهرها و روستاهای ملت عرب، نام های بیگانهای یافت که مردم بومی هرگز آنها را نپذیرفتند و پس از سالیان سال نام های اصلی این شهرها و روستا همچنان در بین مردم بومی رایج است. نام های جعلی فارسی اما، بجز در محافل رسمی و دولتی کاربرد دیگری ندارند. سیاست فرهنگ و هویت سازی قرن بیستم ایران همگام بود با گفتمان اسلام ستیزی و عرب ستیزی در بین نویسندگان و شاعران آن دوره. این گفتمان نژادپرستانه دنباله رو همان ارث فرهنگی عرب ستیزی ایرانی قرون گذشته است که عمدتاً از “شعوبیه” سرچشمه می گیرد. یکی از آن نویسندگان این دوره صادق هدایت است (۱۳۳۰- ۱۲۸۱) که اسلام ستیزی و عرب ستیزی در اغلب آثارش نمایان است. هدایت رسومات اسلامی را بیگانه و وجود آنها را نتیجه پیروزی شیطانی عرب بر ایده های واقعی ایرانی می دانند (سعد ۱۳۸۲ ش). هدایت مانند اغلب نویسندگان و شاعران آنان دوره اسیر تاریخ خیالی ایران قبل از اسلام بود. او اسلام را دینی عربی می داند که باعث محو هویت واقعی ایران گردیده و تنها راه رستگاری را بازگشت به “دوران طلایی” ایران قبل از اسلام می داند. هدایت برای تلقین و گنجاندن فرهنگ اسلام ستیزی عرب را مورد هجوم قرار داده و آن ها را در تضاد با ایرانی می داند. او در نوشته هایش با تمام توان می کوشد که فرهیختگی، نجابت و اصالت را صفاتی ایرانی و وحشیگری، بی رحمی، و بیابانگردی را صفاتی عربی تلقی کند. مهدی اخوان ثالث (۱۳۶۹- ۱۳۰۶) یکی دیگر از شاعران عرب ستیز آن دوره است که مانند صادق هدایت حسرت دوران قبل از اسلام را می خورد. او نیز برای اثبات نظریه “عصر طلایی” ایران قبل از اسلام با بزرگنمایی از آن دوره تمام زشتیها و پلیدی های جامعه عصر خود را به اسلام و عرب نسبت می دهد. در اشعار اخوان ثالث عرب اهریمن و ایرانی پاک و زیباست:
این زمان گرچه با هزاران رنگ “
ترکنازی کند فساد فرنگ
گنده و ننگ عرب زننده تر است
این کهن غم تبه کننده تر است”
“هرچه نغز است و زیبایی
هرچه پاک و اهورا مزدایی
این کهنه اهرمن برد
کشته و کشته است، خورد و خورد” (سعد ۱۳۸۲ ش).
جلال آل احمد (۱۳۴۸- ۱۳۰۲) یک عرب ستیز کاملا متفاوت با دیگر هم کیشانش است. او به قدری عرب ستیز بود که حتی اسلام را نیز ایرانی می دانست. آل احمد معتقد است که اسلام از همان اول هم ایرانی بوده و توسط سلمان فارسی پیشرفت کرد و بدون مشارکت ایرانیان هرگز نمی توانست به تمدنی عظیم و ایرانی تبدیل شود. او می نویسد که “اسلام وقتی به آبادی های میان دجله و فرات رسید اسلام شد و پیش از آن بدویت و جاهلیت اعراب بود” (سعد ۱۳۸۲ ش)، البته علت اینکه آل احمد در اینجا از آبادیهای میان دجله و فرات یاد می کند معلوم نیست، چرا که ساکنان این مناطق نیز عرب هستند و سابقه تمدن بین النهرین سابقه خیلی طولانی تر از تمدن خیالی ایران باستان است ولذا هیچ ربطی به موضوع “ایرانیّت” اسلام ندارد.
عبدالحسین زرین کوب (۱۳۷۸- ۱۳۰۱) زاده بروجرد در لرستان یکی دیگر از نویسندگان عرب ستیزی بود که با توسل به افسانه سازی، دروغ، و فرافکنی در کتاب “دو قرن سکوت” یک تصویر مملو از توهمات را از دوران ساسانی برای خواننده به تصویر می کشد و در مقابل تمام زشتیها و پلیدیها را نثار عرب می کند. او در مورد زبان عربی می نویسد: زبان تازی (عربی) پیش از آن زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت. با این همه، وقتی بانک قرآن واذان در فضای ملک ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرائید. در آن روزها که باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانههای خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو میگرفتند، زبان تازی (عربی) در کام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفته بیابان نیز خشک تر و بیحاصلتر بود (زرین کوب ۱۳۳۰ ش). این ادعاهای زرین کوب در مورد زبان عربی در حالی است که از قدیم الزمان معروف است که می گویند: ” الشعر دیوان دیوان العرب “یعنی شعر، کتاب و ضبط تاریخ، ارزشها، حماسه ها، احساسات، روایات و داستانها، دانش، و اعتقادات و باورهای ملت عرب است. ادبیات و شعر جاهلی (اسلام آن دوره را بدلیل شرک به خداوند جاهلی نامید) مربوط به صدها سال قبل از ظهور اسلام که متشکل است از غزل سرایی، حماسه سرایی، عرفان و حکمت، طنز و غیره یکی از مهمترین گنجینه های تاریخ ادبیات و شعر بشری است که تاکنون در دانشگاههای معتبر کشورهای عربی و جهان تدریس میشود. المُعَلَقات السبعه که در کعبه نگهداری می شد، نام هفت قصیده از شاعران معروف عرب در دوران قبل از اسلام است. این اشعار فصیح زیبا، پر مغز، و پرفهم و معنا گواه این حقیقت است که ادب و شعر یکی از مهمترین شاخصه های تمدن عرب محسوب می شود که درهیچ یک از ملل باستان نمونه مشابهی از آن وجود ندارد، و ادعاهای زرین کوب در این مورد واهی و فاقد اثبات علمی است.
با سقوط امپراتوری عثمانی در ابتدای قرن بیستم و روی کار آمدن نظام جدید در ترکیه به رهبری کمال مصطفی آتاتورک و موج جدید ناسیونالیسم قومی در ترکیه و جهان عرب، در ایران نیز جنبشی به نام پان-ایرانیسم در سال ۱۳۲۶شمسی توسط محسن پزشکپور، داریوش فروهر، محمد رضا عاملی تهرانی، و عده ای دیگر در تهران تاسیس شد. البته یک سال بعد داریوش فروهر از هم قطاران خود جدا شد و “حزب ملت ایران” با ایده های پان-ایرانیسمی را تاسسیس کرد. واژه پان-ایرانیسم اولین بار توسط محمود افشاردر سال ۱۳۰۶ وارد فرهنگ سیاسی ایران شد و هدف خود را مقابله با جریانهای پان-عربیسم و پان-ترکیسم اعلام کرد (فرد ۲۰۱۲). در عمل اما، با شعار “یک ملت یک درفش” این حزب سعی خود را در تثبیت هویت پارس بعنوان هویت دولت-ملت در ایران استوار کرد؛ هویتی که با ساختار تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی حاکم بر جغرافیای سیاسی ایران منافات داشته و هویت ملل و اقوامی را که ساکن قلمرو تاریخی و طبیعی خود هستند را مورد تهدید قرار می دهد. افکار و ایده های پان-ایرانیستی در اوایل قرن بیستم، با تأسیس رژیم شاهنشاهی پهلوی و تغییر نام کشور در سال ۱۹۳۵ از پرشیا به ایران، به عنوان سیاستی دولتی به مرحله اجرا گذاشته شد. هدف اصلی از این سیاستهای فاشیستی محو هویت قومی ملت های غیر فارس خصوصاً ملت عرب و تغییربافت جمعیتی شهرها و روستاهای احواز بود. سیاستهایی که دولت را به فراهم کردن زیر ساخت های اقتصادی لازم برای مهاجرت گروهی صدها هزار نفر از مناطق مختلف ایران و عمدتاً استانهای فارس نشین به شهرهای احواز موظف کرد. سیاستهای تغییر بافت جمعیتی، مصادره زمینهای کشاورزی، جذب نیروی کار غیر بومی، تخیله روستاهای مرزی، ممنوعیت زبان عربی و فعالیتهای فرهنگی و هنری در شهرها، روستاها، و مناطق عرب نشین در دوره پهلوی اول آغاز و در دوره های پهلوی دوم و دوره رژیم ولایت فقیه به شکل فزاینده ای تشدید شد.
ناسیونالیسم ایرانی
تاریخچه :
همانطوریکه پیشتر ذکر شد پیدایش اندیشههای ناسیونالیسم نوین ایرانی به قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی برمی گردد. در پی آشنایی روشنفکران ایرانی با مفاهیم جدید علوم اجتماعی رایج در اروپا، سعی در کپی برداری از یافتههای غربیها کردند. با اعزام دانشجویان ایرانی به غرب وآشنایی نزدیک آنها با اندیشههای علوم اجتماعی و فلسفه غرب این موضوع با جدیت پیگیری شد. مفاهیمی همچون دولت- ملت، برتری نژاد آریایی، و ضرورت یکسان سازی فرهنگی، حاصل آن دوران بود.
برخی از روشنفکران آن دوران شروع به استنساخ و کپی اندیشههای غربی برای ایران کردند و اندیشه های رایج در اروپا با محوریت و مضمون برتری نژاد آریایی، را برای جامعه ایران صادر کردند. گرچه پس از گذر چند دهه اروپایی ها خود این ایده های نژادپرستانه را منسوخ اعلام کرده و از آن برائت جستند، اما روشنفکران ایرانی تا به امروز بشکل سرسختانه ای اصرار بر پایبندی به این افکار غیرانسانی دارند وتخطی از آنها را گناه نابخشودنی تلقی می کنند.
میرزا فتحعلی آخوندزاده ( ۱۸۱۲-۱۸۷۸) و میرزا آقاخان کرمانی (۱۸۵۳-۱۸۹۶) به عنوان پدران ناسیونالیسم ایرانی شناخته شده اند. نویسندگانی همچون احمد کسروی، صادق هدایت، علی دشتی، صادق چوبک، محمد علی جمالزاده و غیره کم و بیش از آقاخان کرمانی تاثیر گرفته اند (فریدون آدمیت، ۱۳۵۷). فریدون آدمیت به عنوان دانش آموخته معاصر یکی ازنئوناسیونالیستهایی است که خود نیز از شیفتگان آخوندزاده و کرمانی است. این امر کاملاً در کتاب “بررسی اندیشههای آقاخان کرمانی” آشکار می شود؛ در این کتاب حس ناسیونالیستی آدمیت بر روح پژوهشگری وی غلبه یافته و مانع بیان حقایق افکار کرمانی در ضدیت با عرب می شود. نئوناسیونالیستهای دیگری همچون سید جواد طباطبایی همچنان بر طبل باستانگرایی و مقصر دانستن عربها در نابودی تمدن قدیم ایران می کوبند.
برخی از روزنامهها ونشریاتی که در آن دوران فکر ناسیونالیسم ایرانی را ترویج می کردند عبارت بودند از ایرانشهر، فرنگستان، آینده، تجدد و غیره.
مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی:
مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی عبارتند از: نفرت از عرب، باستانگرایی قبل از اسلام، اروپاییگرایی، و فارسیسازی.
در سالهای اولیه پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، متونی منتشر شدند که سعی در بازیابی گذشته دورِ قبل از اسلام و افتخار به اوهام ساخته وپرداخته ذهن گرد آورندگانشان داشت. دغدغه اصلی این متون نکوهش ایران بعد از اسلام و عداوت با زبان عربی و تعالیم اسلامی و افتخار به گذشته خودساخته قبل از اسلام بود. محمد توکلی طرقی در کتاب ” تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ” (۲۰۱۶) بر این باور است که توجه به ایران باستان مدیون نشر و انتشار متون ایران ستاى دساتیر (نوشته آذر کیوانیان)، دبستان مذاهب، و شارستان چهارچمن (نوشته بهرام فرزانه) در نیمهی نخستین سده 13ق/ ۱۹م بود. وی معتقد است که این متون نه تنها شالوده ناسیونالیسم ایرانی را پایه ریزی کردند بلکه پایه گذار نژادپرستی در بین ایرانیان بودند. توکلی با احتساب این متون به عنوان نوشعوبی گری ایرانی به ذکر نمونه ای از چمن اول شارستان می پردازد : “در نزد پارسیان و سکنه ایران که بر همان طریق قدیم ثابت اند، ابناى (فرزندان) پارسى افضل مخلوقات اند هم به وجو]ه[ عقلى و نقلى و حسنى و بواقى ناس فروتر از ایشانند”(توکلی،ص۳۴). توکلی در ادامه نتیجه می گیرد که این برگزیدگى قومى و توانمندى زبانى در سدۀ ۱۳ و۱۴ ق/۱۹ و ۲۰ م دو رکن اساسی هویت ایرانی ونفس تجددخواه را فراهم آوردند.
مصطفی وزیری در کتاب ارزنده خود “ایران به مثابه ملتی خیالی” معتقد است که: شرق شناسان اروپایی طرفدار استبداد در راستای اهداف سیاسی و نژادی شان، ایران و ایرانیان را به شکل مردم صاحب تمامی ویژگیهای ملی و نژادی برتر درآوردند… ازیافتههای زبانشناسی تطبیقی و باستان شناسی بطور متدولوژیک برای تفسیر مجدد و تولید یک حس ایرانیستی در مفهومی آریایی و در تضاد با هویتهای همسایه عرب، تورک، و دیگران استفاده شد (وزیری، مقدمه- صص ۳-۴).
بر اساس دیدگاه تاریخی ناسیونالیستهای ایرانی، فرمانروایی عربها و حاکمیت اسلام بانى بسیارى از نابسامانی هاى ایران قلمداد گشت. در این تصورات تاریخی، بازیابى عظمت از دست رفته ی ایران فقط با بازگشت به اصل ایرانى خویش، که اروپاییان به “عاریه” گرفته بودند، و جدا شدن از فرهنگ عرب امکان پذیر است. با پرداختن به عظمت ایران باستان و توجه به خویشاوندى با فرنگ، عربها بانى عقب افتادگى ایران از قافلۀ تمدن، به تصویر کشیده شدند. (توکلی ۵۷-۵۸)
در مسیر بازنگارى تاریخ دو پدیدۀ فرنگ ستایی و عرب ستیزى در بازپردازى هویت ایرانى درقرن ۱۹م مؤثر بودند. از طرف دیگر، پیشرفت و توسعه کشورهای غربی حیرت و تعجب فارس ها را برانگیخت. آنان از همان آغاز در پى یافتن رمز پیشرفت فرنگ و “خواب غفلت” خویش برآمدند، و راه چاره را در تشابه با غرب و دشمنی با عرب یافتند.
ناسیونالیسم ایرانی و عرب ستیزی
یکی از مبانی اساسی ناسیونالیسم ایرانی دشمنی با عرب و یا عرب ستیزی است. این دشمنی در دیدگاه نویسندگان و پایه گذاران ناسیونالیسم ایران کاملاً مشهود و عیان است. آنها عامل بدبختی وعقب ماندگی ایران را عرب می دانند و برهمین اساس سعی در توجیه مشکلات جامعه ایران داشتند، و تمام تقصیرها را بر گردن عربها و اسلام به عنوان دین عربی (از نگاه آنها) انداختند. ترویج این افکار باعث بروز پدیده دشمنی با عرب در جامعه ایران شد که امروزه هر از چند گاهی به نحوی ظهور پیدا می کند. عرب ستیزی و نفرت از عرب باعث بازسازی مفهوم “خود” و “دیگری” در مخیله ی ناسیونالیستهای ایرانی گردید.
بانیان اندیشههای ناسیونالیست ایرانی بخصوص آخوندزاده و کرمانی معتقد بودند که عرب و ایرانی دو نژاد متضاد هستند. این دو فرد، عرب و ایرانی را به عنوان دو گروه انسانی که در برخی جهات تشابهات و در جهات دیگر تفاوتهایی دارند را قبول ندارند؛ بلکه معتقد بودند که عرب و ایرانی دو نژاد متضاد هستند. و در ترویج این فکر سعی و تلاش زیادی کردند، به گونهای که تا کنون این طرز تفکر در بخش عظیمی از جامعه ایرانی رخنه یافته و رهایی از آن اگر غیر ممکن نباشد، امر سختی به نظر می رسد.
آخوندزاده، به عنوان یکی از سردمداران ناسیونالیسم ایرانی، در جواب این پرسش که دلیل عقب افتادگی ایران کنونی پس از آن دوران عظمت قبل از اسلام که در آن نه فقیری بود و پادشاهان با عدالت حکومت می کردند، را عربهای پاپتی وغیر متمدن می داند. بنا به دیدگاه آخوندزاده مسئولیت تمام بدبختیهای ایران به گردن مردم عرب می باشد. این دیدگاه های آخوندزاده به باورهای استوار ناسیونالیسم ایرانی تبدیل شد که در نوشته های سایر ناسیونالیستهای ایرانی قابل ملاحظه می باشد. کتاب “سه مکتوب” میرزا آقاخان کرمانی، که بر روال کتاب “مکتوبات” آخوند زاده نوشته شده بود، دراصل یک سند دشمنی دیرینه با عرب و دشمنی ساختگی آنها با ایرانیان می باشد.
کرمانی عربها را با صفاتی همچون الاغ، وحشی، گرسنه، و بی خانمان مورد خطاب قرار می دهد. به این اکتفا نکرده و به ذکر سخنان ناروایی بر علیه عربها می پردازد مانند ” تف بر عربهای… پابرهنهی ، راهزن…، سوسمار خور بی خانمان…جانوران شرور… زشت ترین انسانها… دزدان شترسوار… سیاه چهره، حیوان صفت بدتر از حیوان، بیناموس، بیعفت (کرمانی، سه مکتوب، صص ۱۳۹، ۴۰۱)
آنچه در پی می آید نمونههایی از آرای محمد حسین ادیب اصفهانی معروف به ذکاء الملک فروغی (۱۸۷۷-۱۹۴۲) و میرزا آقاخان کرمانی به عنوان دو فرد مؤثر در گفتمان ایران پرستی وناسیونالیسم ایرانی که بر عداوت و دشمنی با عرب تأکید داشتند:
عرب، اگر تابش ونور اسلام با ایشان نبود، می گفتیم قومی خشن و بی تربیت بودند. تمدن عجم را برانداختند وآثار ایرانیهای تربیت شده را نابود ساختند. و اگر عمّال مسلمانان به قوانین اسلام، که عدل و انصاف و راستی وعمارت بلاد و رعایت عباد است، رفتار می کردند، هر آینه تلافی آن خرابی میشد. وما هم دنیایی آباد داشتیم، هم آخرتی معمور. لکن افسوس که از اولی محروم شدیم. امید که دومی را بتوانیم از تطاول هوای شیطان حفظ نماییم. (فروغی، تاریخ ایران،ص ۶)
«آه آه که تازیان نه تنها همان تخت یکان و تاج کیقباد را گرفتند و بر باد دادند و نه ]تنها[ همان عَلَم کاویانى را سرنگون نمودند، بلکه هر چه ملت ایران داشت به تاراج بردند و متدرجاً از ایشان ربودند. سلطنت و ثروت، سعادت و مدنیت و کیش و آیین و روش و دین و خلق و خو و رنگ و رو و عادات آدمیت و اطوار انسانیت و علم و معرفت و هنر و صنعت و زبان و بیان و نوشیدن و پوشیدن و عیش و نوش، بلکه تمام لوازم زندگانى ایرانى را تازیان بر باد دادند و در عوضِ آن همه عادات خوب و مرغوب، اطوار وحشیگرى و ظلم و بی مروتى و بیکارى و تنبلى و بیرحمى و خونخوارى و توکل بر مجهول مطلق و نمازهاى بیمعنى مضر پرمرارت به جهت موهوم محض که به قول خود اعراب لَن یعرف و لَن یدرَک و لَن یوَصف. اعراب امانت داده و ودیعت سپردند.» (کرمانی – سه مکتوب- ۱۴۴-۱۴۵)
بنا به نظر رضا ضیاء ابراهیمی، نویسنده کتاب “پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد وسیاست بیجاسازی[۲]“، نفرت از عربها در متون اصلی ناسیونالیسم ایرانی شدید و غالباً تکان دهنده وخشن است. به عنوان مثال جلالالدین میرزا خصومت علیه مردم عرب را پرورش داد و آنها را در کار خود به عنوان دشمنان ایران ترسیم کرد. با این حال آخوندزاده یک قدم جلوتر بود، او از افتخارهای ایرانیان تمجید کرده وآنها را در سطح بالایی قرار داد، و در مقابل هر گونه افتخار عربها را نادیده و پست شمرد. آخوندزاده به توهین به مردم عرب اکتفا نکرد بکله پا جلوتر گذاشته و به مقدسات اسلام نیز توهین های ناروایی میکند. او پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، را با کلمات ناروایی توصیف کرده که از ذکر آنها در این نوشته معذوریم.
وجود افکار ضد عرب در بین ناسیونالیستهای ایرانی فقط در حد فکر واندیشه باقی نماند بلکه به اتخاذ تصمیمات عملی نیز منجر شد که نمونه بارز آن در دوران پهلوی به عیان مشخص بود. ولی ریشه این امر به قبل از دوران پهلوی برمی گردد. در آن دوران ناسیونالیستهای عرب ستیز در تحقق افکار ضد عربی و انتقام از مردم عرب پیشنهاد واگذاری زمین های مردم عرب عربستان (احواز) به زرتشتیان را ارئه نمودند، این امر در کتاب “رساله عمران عربستان (خوزستان)” تألیف میرزا آقاخان کرمانی به آن اشاره شده بود. هرچند این پیشنهاد در دوره قاجار اجرایی نشد، ولی در زمان پهلوی به آن جامه عمل پوشانده شد و زمینهای ساحلی رودخانه کارون در منطقه سید خلف شهر احواز (کیانپارس کنونی) به زرتشتیان واگذار گردید. زنده یاد محمد نواصری یکی از اولین کسانی بود که در رابطه با رساله عمران خوزستان مقالهی مفصلی نوشت که علاقه مندان را به آن ارجاع می دهیم.
صدور دستورالعمل تغییر بافت جمعیتی ملت عرب الاحواز در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی یکی از نمونههای بارز کینهتوزی بر علیه عرب ودشمنی دولتمردان ایران با مردم عرب است. در پی اطلاع ملت عرب الاحواز از این سند نژادپرستانه، قیام فراگیری بوقوع پیوست که در ادبیات سیاسی احواز به ” انتفاضهی ۱۵ آوریل ۲۰۰۵″ معروف گشت.
مورد مهمی که در هنگام تهیه این نوشته به آن دست یافتیم، تحقیقی است که دانشگاه گیلان بر روی گروه خونی مردم عرب الاحواز انجام داد. این تحقیق در سال ۱۹۸۸ در ژورنال آلمانی مردم شناسی (Anthropologischer Anzeiger) چاپ شد. بر اساس یافته این تحقیق گروه خونی مردم عرب الاحواز با گروه خونی سایر ساکنان ایران تفاوت دارد. گروه تحقیق که متشکل از سه نفر است (م. مرزبان، م.س. کمالی، و ت. حسین باسی) دلیل خود را از انجام این تحقیق مشخص نکردند، ولی انجام اینگونه تحقیقات برای اثبات اختلاف بین انسانها، متناقض با پروتوکلهای جهانی در نفی نژادپرستی است. و بر اساس استانداردهای بینالمللی انجام این تحقیق به خودی خود امری نژادپرستانه است. این سند خود دلیل واضحی است بر وجود سیاستهای نژادپرستانه در نهادهای دولتی و غیردولتی ایران بر علیه مردم عرب الأحواز میباشد.
اگر به سال انجام تحقیق دقت شود (۱۹۸۸) مصادف با پایان جنگ ایران وعراق است. دقیقا همان زمانی بود که انجام پروژههای نژادپرستانه و ضد عرب، طرحهای نیشکر، با شدت تمام پیگیری شد وبیش از ۲۰۰ هزار هکتار از زمینهای کشاورزی مردم عرب مصادره گردید.
مجید محمدی معتقد است که این افکار و نوشته ها مختص ناسیونالیستهای اولیه نیست بلکه “عربها از نگاه بسیاری از ایرانیان کنونی سوسمارخوار یا ملخ خوار هستند. (به گفتگوهای روزمره و شبکه های اجتماعی نگاه کنید) در لطیفه های نژادپرستانه ایرانیان فارس، لرها و ترک ها چیزی از درک و فهم کم دارند.”
شعارهای عرب ستیزانه ای که به مناسبت روز کوروش سرداده شد گواه این ادعای مجید محمدی است. از جمله شعارهای گردآمدگان در ۲۸ اکتبر ۲۰۱۶ می توان به این دو مورد اشاره نمود: “ما آریایی هستیم، عرب نمیپرستیم”، “همش میگن دسته خداست، هرچی بلاست از عربهاست”.
یا اگر کسی شعر “خدای عرب” مصطفی بادکوبهای را برای اولین بار و بدون اطلاع از نام سراینده اش بخواند، تصور می کند که شاعرش بایستی یکی از ناسیونالیستهای قرن ۱۹ باشد. ابیاتی از این شعر برای اطلاع خوانندگان ذیلاً ذکر می شود:
مصطفی بادکوبهای (شعر خدای عرب ..)
مرا به قعر جهنم ببر خدای عرب
به شرط آنکه نیاید در آن صدای عرب
..
هزار ننگ تو را باد، گر نمی فهمی
بجز کلام ُپر از قهر و انحنای عرب
..
اشد ُکفرو نفاقا مگر نه گفته توست ؟
چه می کنند نفهمان، بسی چنین ثنای عرب ؟
قساوت عربی، نیست درخور ِ تکذیب
مگر دروغ بود اصل ِ کربلای عرب ؟
..
بر آستانه زرتشت، می نهم سر ِ جان
نه آن بهشت که باشد به زیر پای عرب
…
اگر که رفته بود عرب، از سرای پاک ِ ُامید
نمی سرود چنین شعر در جفای عرب
خدای من، که خدای دلی؛ به عشق قسم
که میهنم برهانی تو، از بلای عرب
باستانگرایی در ناسیونالیسم ایرانی
اعتقاد به شکوه وعظمت ایران قبل از اسلام و ایجاد تصویری خیالی وایده آل از ایران باستان که بیشتر شباهت به خواب وخیال دارد؛ یک از مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی را تشکیل میدهد. ناسیونالیستهایی همچون میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده، ایرانیان قبل از اسلام را چنان توصیف می کنند که هیچ کاستی نداشتند، و مردمی آزاداندیش، محترم، بافضیلت، مطیع قانون، ملت نمونه ومختار در بین سایر مردمان بودند. آنها مردمانی منصف، با وقار، و کامیاب بودند. از طرف دیگر عربها صفاتی ناپسند داشته و دارند مانند: مردمی برهنه، پاپتی، گرسنه، مستبد وخودکامه، متعصب، دروغگو، دزد، حیوان صفت، غیر متمدن، وحشی وسوسمارخوار.
آخوندزاده ایران قبل از اسلام را به یک مدینه فاضله تشبیه کرد که بجای جامعه واقعی بشری شباهت بیشتری به بهشت عدن داشت (ضیاء ابراهیمی).
آخوندزاده با انتخاب و سرهم کردن داده های غیرمتجانس، که اغلب ماهیت افسانهای داشته، وپیوند زدن آنها به روایتی خیالی، یک ارزیابی تاریخی جدید از بیماریهای جامعه ایران را ارائه می داد. ایران باستانی که آخوندزاده ترسیم کرده بود توسط پادشاهان خیرخواه، که عاری از هرگونه نقص بودند، اداره می شد. مردم در آن زمان با واژهی فقر آشنا نبودند وهیچ گدایی وجود نداشت. بیمارستانها علاوه بر درمان مردم، مسکن ومأوا برای نیازمندان فراهم می کردند. آخوندزاده در وصف سیستم عادلادنه مالیات ایران باستان قلم فرسایی کرده وآن را سیستمی توصیف می کند که هیچ نظیری نداشت. در سیستم مالیاتی ایران باستان مؤدیان مالیات آزادانه دو برابر مالیات خود را می پرداختند. و درآمد حاصل از مالیات در محل امن نگهداری شده و با درایت خرج می شد. ایرانیان علاوه بر بهرمندی از چنان نعمتهایی در کشور خود آزاد بودند. در سرزمینهای خارجی ایرانیان مورد احترام و تقدیر بودند، و جلال و عظمت پادشاهان ایران در تمام دنیا مشهور بود.
در دوران حکومت پهلوی باستان گرایی به اوج خود رسید و تصمیمات گسترده ای برای ترویج آن گرفته شد. از میان مهره های اساسی دوران پهلوی که بایستی به او اشاره شود، شجاع الدین شفا (۱۹۱۸-۲۰۱۰) می باشد. شفا به عنوان مشاور فرهنگی شاه فعالیت می کرد. ایده جشنهای ۲۵۰۰ ساله و تغییر تاریخ به شاهنشاهی از افکار او می باشد، وبرخی از سخنرانیهای محمدرضا را نیز به او نسبت می دهند مانند سخنرانی کورش بخواب که ما بیداریم. و ظاهراً نویسنده اصلی “تمدن بزرگ” نیز وی می باشد.
ایده خود برتربینی و باستانگرایی در ذهن اکثر دولتمردان دوران پهلوی رسوخ کرده بود. برای نمونه فریدون هویدا (۱۹۸۰) که برای چندین سال بر مسند نخست وزیری تکیه داشته در تایید سخنان یک فرد نژادپرستی مثل آرتور دو گوبینو می گوید : “اگر می خواهید ایران را بفهمید ، باید گوبینو را بخوانید (ضیاء ابراهیمی، ص ۱۶۹).
لازم به یادآوری است که جوزف آرتور دو گوبینو یک اشراف زاده فرانسوی بود که معروفیت بیشتر او بخاطر مشروعیت بخشیدن به نژادپرستی با استفاده از “تئوری توزیع جمعیتی بر اساس نژاد” و همچنین توسعه تئوری “نژاد برتر آریایی” میباشد. آرتور دو گوبینو (۱۸۶۶) معتقد است که “مغز ملتهای آسیایی مانند مغز ملتهای اروپایی ساخته نشده است”.
یکی دیگر از پایه های ناسیونالیسم ایرانی بر مبنای نژاد آریایی مبتنی است واینکه ایرانیان از نژاد آریایی هستند که ریشه در اروپا دارد؛ و وجود ایرانیان در داخل محیط خاورمیانه و بین ملتهای دونی همچون ترکان وعربها امری تصادفی است. بر همین اساس افراد ناسیونالیسی مثل ذکاء الملک، سید حسن تقی زاده، و سید فخرالدین شادمان همه بر ضرورت یادگیری تمدن فرنگ تأکید داشتند.
میرزا آقا خان کرمانی تا آنجا پیش رفته که با مثالهای پیش و پا افتاده سعی وتلاش کرده تا ثابت کند که ریشهی ایرانیان واروپاییان یکی است. برای نمونه ذکر گفتاری از کتاب سه مکتوب کرمانی خالی از لطف نمیباشد: ” اگر اشتقاق الفاظ و لغات فرانسوى[۳] را نگاه کنید زیاد از پنج هزار کلمه خواهید دید که ریشۀ فارسى و فرانسه یکی بوده و شیوۀ زبان و طرز بیان اختلافى ندارد و این دو ملت از پدر و مادر واحد زاییده شدهاند. چون :
مرت = مرد، پیر = پدر، پرئه = برده، آیم ته = آورده، انتره = اندره، تلبیه =تنبیه، دان = دندان، لور = لب و لو، ژانو = زانو، ویل = ایل و بیل که مقصود شهر است مانند اردبیل و ژاویل که زابل شده است.” (میرزا آقا خان کرمانی – سه مکتوب – ۲۷۰)
کرمانی برای اثبات هم نژاد بودن ایرانیان با اروپائیان با توسل به خیالپردازی و توهم، داستان خودساخته ای را مطرح می کند که بیشتر به قصههای مادربزرگان شباهت دارد. وی معتقد است که ملت فارس و ملت فرانسه از پدر و مادر واحد زائیده شده اند. “دو برادر بودند که یکی به غرب مهاجرت کرد و مانند فرانسه به آن درجه از پیشرفت، تمدن، ثروت، شکوه و انسانیت رسید. و برادر دوم که فارس است در شرق اسیر کهنه دزدان خونخوار، شترچرانان نابکار، و سوسمارخواران جرار، وتازیان (عربها) اشرار دیوصفت، شیطان صفت عرب گردید.” (کرمانی، سه مکتوب، صص ۴۰۳-۴۰۴)
این خیال پردازی ها وتوهمات گریبان دولتمردان ناسیونالیست پهلوی را نیز گرفت. تا آنجا که محمدرضا شاه به طور خصوصی به سفیر وقت انگلیس در تهران، سِر آنتونی پارسونز(Sir Anthony Parsons)، اظهار داشت که ، به عنوان “آریایی” ، ایرانیان در حقیقت عضو خانواده اروپایی بودند و این صرفاً یک “تصادف جغرافیایی” بود که ایران خود را در خاورمیانه یافت و نه در میان همنژادان اروپایی خود ( ضیاء ابراهیمی، ص ۱۴۷).
ناسیونالیستهای باستانگرای ایرانی همانند ناسیونالیستهای آلمانی دوران نازی که شعار آلمان بیدار شو را سر میدادند، شعار کورش آسوده بخواب فرزندانت بیدار هستند را سرلوحهی بیدارگری خود تلقی کردند.
محمد رضا پهلوی پس از روی کار آمدن با انتخات لقب آریامهر، شیفتگی خود را به نژاد آریا به نمایش گذاشت. در زمان او نیز فارس سازی ملل غیر فارس بر محور نژاد آریا وزبان فارسی ادامه یافت. روزنامه ها واحزابی که در زمان او، اجازه فعالیت سیاسی یافتند اکثراً تمایلات نژاد پرستانه پان فارسیسم داشتند. به عنوان نمونه حزب پان ایرانیست، در ارگان تبلیغاتی خود بنام ندای پان ایرانیسم بر علیه عربها و ترکها مطالب توهین آمیز درج می کرد. وجود دفتر مرکزی این حزب عرب ستیز در شهر محمره نشانهای از وجود طرح ضدیت با عرب می باشد.
علاوه بر آن شاه اطرافیان خود را از میان افرادی با باورهای نژادپرستانه انتخاب میکرد. سپهبد بهرام آریانا یکی از نزدیکان محمدرضا پهلوی در عرب سیتزی، شهرت خاصی داشت. او پیشنهاد می کرد کتابهای قران جمع آوری شده و بجای آن شاهنامه فردوسی در میان مردم توزیع شده و مقدس بودن آن تبلیغ شود.
ناسیونالیستهای ایرانی وجود ملل غیرفارس را تهدیدی برای طرح یکسانسازی خود میدانستند. و از آنجا که زبان مهمترین عامل هویت هر قومی را تشکیل میدهد، لذا نالسیونالیستهای فارسگرا برای غلبه بر سایر ملل ایدهی یکسان سازی زبانی را در دستور کار خود قرار دادند. بطوری که این ایده به یکی از ارکان مانیفست ناسیونالیستهای ایرانی تبدیل شد.
در این میان شرق شناسانی چون جورج راویلسون، جیمز دارمستتر، ای. جی. براون، ولادیمیر مینورسکی، دبیلو. بارتولد، ب. سپولر، ای. سی. بوسورت، آر. فرای، و بسیاری دیگر، با پیوند زدن زبان فارسی همراه با دیگر سنن و حوادث تاریخی به فلات ایران، تصویر ساده انگارانهای از تاریخ را ارائه دادند. فارسی از سوی شرق شناسان بعنوان زبان ملی و ثروت فرهنگی- تاریخی ایران شناخته شد. همزمان زبانهای دیگر در ایران از اهمیت انداخته شدند. تاریخ یک زبان تنها (در این مورد، فارسی) به کل یک ناحیه جغرافیایی(ایران) پیوند زده شد تا پایههای ناسیونالیستی ضروری بین فرهنگ و سرزمین ایجاد شود. این روشی بود که ناسیونالیستها در اروپا با موفقیت انجام دادند و بنابراین به ایران نیز تسری داده شد. (وزیری، ص ۵ )
هر چند اندیشههای ناسیونالیسم ایرانی در دوران قاجار شکل گرفت ولی عملاً در دوران پهلوی اجرای نهادینه آن پیگیری و تحقق گردید، و در اصل ایدئولوژی نژادپرستانه ناسیونالیسم ایرانی شالوده و شاه بیت سیاستهای رژیم پهلوی را تشکیل می داد.
بعضی از تصمیمات و اقدامات فرهنگی دورهی رضاشاه برای ایجاد هویت فرهنگی جدید در جامعه نوپای ایران از این قرار بود: تصمیم نمایندگان مجلس راجع به دعوت دولت به تعمیر مقبره فردوسی (۱۳۰۳ ش)، قانون سجل احوال (۱۳۰۴ ش)، تفسیر اصل ۳۷ متمم قانون اساسی موضوع کلمه ایرانیالاصل (۱۳۱۷ش)، قانون تبدیل برجها (ماهها) به نامهای فارسی (۱۳۰۴ش)، آییننامه بهکارگیری سال شمسی به جای سال قمری (۱۳۰۶ش)، به کار بردن ایران به جای پارس و پرشیا (ش۱۳۰۹)، تغییرات اسامی نقاط و شهرهای کشور به فارسی و نامهای باستان (۱۳۱۴ش)، تاسیس انجمن لغت و ادبیات فارسی (۱۳۱۳ش)، اساسنامه فرهنگ زبان فارسی (۱۳۱۴ش) و اساسنامه فرهنگستان زبان ایران (۱۳۱۴ش).
قوانینی همچون قانون سجل احوال، تابعیت، و بازسازی مقبره فردوسی، و نیز اساسنامه فرهنگستان زبان ایرانی (فارسی)، که مهمترین گام برای گسترش زبان فارسی بود، دقیقاً در جهت تحقق ارزش ایرانگرایی تصویب شدند. و تعلیمات عمومی در ایران تبدیل به تحصیل به زبان فارسی شد.
در دوران پهلویِ اول، مدارس و مکتبخانههای عربی موجود در اقلیم عربستان تعطیل شد و با مدارس فارسی جایگزین گردید. معلمان فارس از مناطق مرکزی به احواز گسیل داده شدند. در سایر مناطق ملل غیرفارس رویهای مشابه اجرار گردید، و به این اکتفا نگردید، بلکه از بکارگیری معلمان بومی ممانعت به عمل آمد. تصویر زیر سند صادره در زمان رضاشاه است که طرح “ممنوعیت استخدام معلمان لهجهدار” در آزربایجان و کوردستان را نشان می دهد.
بخشی از نامه وزارت جنگ رضاخان به وزارت معارف:
“قدغن اکید شود معلمین تورک و کُرد زبان در مدارس ایالات و ولایات که اهالی آنجا تورک یا کُرد زبان هستند تدریس نکنند و اساساً تکلم زبان تورک و کُرد در ایران هرچه زودتر متروک گردد و اگر فکر اساسی راجع به از بین بردن عقاید مختلفۀ آنها نشود تربیت اولادان آنها در نظام ممکن است یک روزی دست قوی برای اجانب شود زیرا تا امروز جماعت تورک و کُرد و آشوری های ساکنین ایران دیده نشده که از روی شرافت نسبت به وطن که آنها را در آغوش خود پرورش داده است خدمت نشان داده باشند.”
ثبت ديدگاه