مقدمه ای بجای مؤخره

من به هنگام نوشتنِ مقاله زیر، از انتشار فراخوان جمعی: علیه نظم «نوین» تحمیلی بر خاورمیانه  خبر نداشتم. این مقاله را همچون دنباله و تکمله ای  بر مقاله پیشین ام با عنوان «سرنگونی رژیم برای صلح پایدار» لازم دانسته و نوشته بودم. امروز از وجود “فراخوان” باخبر شده و آن را خواندم. این که هر دو مقاله اخیر ام تا چه اندازه موضوع پاسخگوئی به چنین “فراخوانی” بوده اند، تصادفی ولی به هیچوجه بی زمینه نبوده است. چند جمله در باره آن “فراخوان” می نویسم و فکر میکنم بقیه را بگذارم بر عهده ی مقاله ای که در زیر می آید.

۴۲۵ دانش پژوه و دانش پرور و دانشمند و فیلسوف و نویسنده و مترجم و هنرمند و خردمند و نخبه و فرهیخته از داخل و خارج از ایران پای فراخوانی امضا گذاشته اند که نسبت به “نظم نوین” امریکائی – اسرائیلی در خاورمیانه و خطر جنگ علیه ایران هشدار و اخطار می دهد.

  • فراخوان خطاب به کیست؟ فراخواندگان چه باید بکنند؟ در ابهام است.
  • کانون و نقطه تمرکز فراخوان، بر تهاجم اسرائیل به فلسطین  و نسل کشی درغزه است. هیچ اشکالی ندارد؛ اما جای پرسش است که این خطر  و نیاز به اخطار چرا برای این جمع فراخوان دهنده در این سال ها و یک سال فاجعه بار گذشته که از غزه چیزی برجای نمانده است وجود نداشته و تنها زمانی احساس شده است که « گفتارها و شواهد گویای آن است که ایران از اهداف بعدیِ تخاصم اسرائیل تحت عنوان “نظم نوین”خواهد بود»؟!
  • جمهوری اسلامی ایران  در چهارچوب تحلیل تاریخی – سیاسی “فراخوان” از وضعیت گذشته و حال و آینده ی خاورمیانه جائی ندارد. تاریخ خاورمیانه برای فراخوا ن دهندگان، فقط تاریخ تجاوزات و جنایات آمریکا و اسرائیل در سوریه و عراق و فلسطین است، و در رابطه با ایران، تنها  اشاره به ” کودتای ۱۹۵۳ بریتانیا و آمریکا علیه دولت دموکراتیک مصدق در ایران محض خالی نبودن عریضه کفایت می کند.
  • در رابطه با ایرانِ امروز، تنها هشدار و اخطار به این که ممکن است به ایران عزیزمان حمله شود، کافی است و این که جمهوری اسلامی ایران چه حمله ها و جنگ بی وقفه ای علیه کارگر و زن و ترک وکرد و بلوچ و عرب و آزادیخواه و حق طلب در داخل می کند و چگونه همین حق طلبی ها را با انتساب آن ها به توطئه های اسرائیل و آمریکا سرکوب می کند؛ این که چه رابطه دوسویه و همپوشانی میان آن دشمن خارجی و این دشمن داخلی مردم در ایران وجود دارد و چگونه همدیگر را تقویت می کنند، این که جمهوری اسلامی در خاورمیانه چه نقشی داشته است، در قبال فسطین چه سیاستی و نقشی داشته است، چه نقش و سهمی در تکوین و تشدید این فضای خشونت و تهدید و جنگی در خاورمیانه  و چقدر مسئولیت در آرایش جنگی کنونی علیه مردم ایران داشته است، لزومی ندارد! چرا؟

گویا انتقاداتی به یکسویه بودن فراخوان و سکوت آن در رابطه با جمهوری اسلامی ایران صورت گرفته است که سازمان دهندگان فراخوان مجبور به ” افزوده ای پس از دریافت امضاها” شده و نوشته اند برای ایستادگی در برابر هرگونه توجیه و زمینه‌سازیِ دخالت خارجی در اختلافات و مبارزات سیاسی درون مرزهای ایران ــ که تصمیم‌گیری دربارۀ آن تنها و تنها با مردم ایران است و نامربوط به مخاطبان نهایی این فراخوان- به مسائل داخلی نپرداختیم.

عذر بدتر از گناه!

  • مگر آنچه در باره فلسطین و غزه و لبنان و غیره نوشته اید برای توجیه و زمینه‌سازیِ دخالت خارجی در اختلافات و مبارزات سیاسی درون مرزهای داخلی آنان است؟! مگر مسائل داخلی آن ها به خودشان مربوط نیست؟!  آیا مخاطبان فراخوان شما از قماشی اند که اگر در باره ایران بنویسید به دخالت خارجی در اختلافات و مبارزات سیاسی درون مرزهای ایران تحریک خواهند شد؟!  شما خاورمیانه را برای مخاطبانتان تحلیل می کنید، به ایران که می رسید، به خاورمیانه ربطی ندارد؛ به مخاطبانتان ربطی ندارد و مسائل داخلی مان به خودمان مربوط است؟! چرا مسائل داخلی اسرائیل و فلسطین لبنان به شما و به مخاطبانتان مربوط است اما مسائل ایران به مخاطبان فراخوان شما مربوط نیست؟! کدام نشریه و نهاد مجاز در ایران برای نوشتن چنین فراخوان رسوای “محور مقاومتی” با اختتامیه ی “مسائل داخلی ایران به خودمان مربوط است”  با مشکل رو به رو می شود؟ خامنه ای هم آن را امضا می کند.

[ این نوشته دنباله و مکمل نوشته پیشین من زیر عنوان «سرنگونی رژیم برای صلح پایدار » است ]

از خود بپرسیم چرا؟

مردم در ایران چندیست که هر لحظه در انتظار فروافتادن بمب و موشک اسرائیل و آمریکا بر سر و سامان شان در لرز و هراس به سرمی برند و متاسفانه ممکن است در همین ساعات چنین مصیبتی رخ دهد؛ مصیبتی که وقوع اش دیر و زود دارد، سوخت و سوز ندارد (از قرائن بدجوری هم سوخت و سوز خواهد داشت!)

راستی چرا مردم ایران مستوجب چنین مکافاتی هستند؟ رژیم می کوشد آمریکا و اسرائیل را بانی و مسئول جنگ جاری بین ایران و اسرائیل و خود را مظلوم و بی گناه وانمود کند. باید مردم در این تله نیافتند، باید متوجه شان کرد که رژیم هم یک طرف فعال جنگ طلبی و جنگ افروزی است و متقاعدشان کرد که این رژیم تا حیات دارد صلح پایدار ممکن نیست و برای صلح، باید از جسد اش عبور کرد.

رژیم اسلامی تبلیغ می کند و خیلی ها هم باور کرده اند که گویا جنگ با رژیم ایران بخاطر دفاع او و نیروهای نیابتی اش از مردم مظلوم فلسطین است و باور به همین دروغ، بسیاری را که حامی فلسطین اند در رّد و محکوم کردن میلیتاریسم رژیم در منطقه به تردید و اما  اگر وامی دارد. هدف من از نوشته  حاضر نشان دادن آن است که  دفاع از فلسطین در اساس یک مستمسک و توجیه و حتا یک پرده ی ساتر بر یک هدف استراتژیک رژیم در منطقه بوده است که سرمنشأ گرفتار شدن ایران در جنگ های خاورمیانه و جنگ امروز است.

امروز جنگ اسرائیل (و آمریکا) با ایران آشکارا به مرافعه ی جاری ی اسرائیل- فلسطین گره خورده است؛ پرسشی که مردم همواره منتظرالمصیبت ایران باید از خود بپرسند این است که چرا چنین است؟ چرا ایران یک طرف این جنگ شده است؟ مرافعه ی اسرائیل – فلسطین دست کم از سی سال پیش از جمهوری اسلامی سابقه داشته است بی آن که پای ایران در آن درگیر شود. دولت شاه دوست اسرائیل و مردم ایران دوست فلسطین بودند بی آن که ایران در جنگ میان آن ها درگیر شود. شاه در عوض راه اندازی و ساماندهی ساواک به اسرائیل نفت می داد.  چریک های ایرانی برای دیدن دوره به اردوگاه های فلسطین می رفتند و ساواکی ها برای دیدن دوره شکنجه  گری به اسرائیل. معامله ای پایاپای!! کم نیستند در دنیا دولت هائی که نه دوست و حامی اسرائیل اند و نه گوش به اوامر آمریکا ولی پایشان به جنگ کشیده نشده است. چرا ایران شد یک طرف منازعه اسرائیل- فلسطین و حتا “سر اختاپوس”؟

دشمنی اسرائیل و آمریکا با ایران بخاطر ایران بودن ایران نیست، بخاطر وجود جمهوری اسلامی است. آن ها خواهان حکومتی در ایران هستند که دوست و حامی اسرائیل و فرمانبردار آمریکا باشد. امپریالیسم آمریکا میلیتاریست و تجاوزگر و در پی طراحی خاورمیانه ای است که برای احیای هژمونی از دست رفته  اش در رقابت با قطب های امپریالیستی چین و روسیه و اتحادیه اروپا سازگار باشد. اسرائیل بسیار فراتر از مساله ی فلسطین، گماشته و سگ زنجیری آمریکا (سگی که ارباب اش را  به دنبال خود می کِشد!) برای پیشبرد این استراتژی در خاورمیانه است و حمایت بی قید و شرط و همدستی اش در همه جنایات اسرائیل را باید در این چهارچوب بزرگ ژئو- استراتژیک فهمید. اما دشمنی با جمهوری اسلامی صرفا بخاطر گردنکشی اش نیست، بر سر آن چیزی است که  رژیم خمینی آن را  صدور انقلاب و نیز پاک کردن اسرائیل از روی نقشه اعلام کرده است.

حمایت از فلسطین یا  تاسیس امپراتوری شیعه؟

زلزله ی انقلاب ۵۷ و اسلامی شدن آن، یک بیداری اسلامی به دنبال آورد و شیعیان بطور ویژه ای بخصوص با توجه به شیعه بودن حاکمیت جدید در ایران  و مرجع بودن خمینی که در شمایل نایب امام زمان در ماه ظهور کرد، به حرکت و تکاپو افتادند. خمینی مغرور از حمایت توده ای سی میلیونی اش در ایران، سرمست از ساقط کردن شاهنشاه قدَر قدرتِ وارث پادشاهی دوهزار و پانصد ساله (که البته اعتصاب کارگران نفت و قیام مسلحانه ای که خمینی مخالف شان بود آن را به نام خمینی ثبت کرد) و اعجاب دنیا و بیعت همه امپریالیست های ضدکمونیست و ضدشوروی  و از خواب پریدن مسلمین جهان، خود را جانشین پیامبر پنداشته به فکر گسترش اسلام در دنیا افتاد و البته نرم ترین زمین برای زدن کلنگ حاکمیت اسلام، مناطق شیعه نشین و از جمله جنوب لبنان و همینطور سوریه و عراق بود. رژیم خمینی برای صدور انقلاب، بلادرنگ به نفوذ در این گروه ها و آموزش و سازماندهی شان پرداخت. نخستین اقدام، اعزام ۱۵۰۰ مربی و مشاور سپاه پاسداران به دره بقاع شرقی لبنان و اقدام به تاسیس حزب الله لبنان (مرکب از اسلام گرایان، نیروهای حزب الدعوه ، شاخه دانشجویی حزب الدعوه، مسئولان جنبش امل، اعضای جنبش فتح به رهبری ابوجهاد (و پرورش و آموزش نیروهای شیعه ملهم از خمینی در لبنان بود. توجیه و بهانه محکمه پسند خمینی و لشگریان اش برای دخول و استقرار در لبنان و تزریق میلیاردها دلار پول و سلاح به گروه های شیعه به بهانه ی ظاهری ی تقویت جبهه مقاومت در برابر رژیم اشغالگر اسرائیل، ولی در واقع رؤیای فتح بیت المقدس به دست سربازان امام زمان بمثابه هسته مرکزی توسعه امپراتوری شیعه بود. به یاد داریم که وقتی جنگ ایران و عراق به بازپس گرفته شدن خرمشهر و مرحله امضای قرارداد صلح رسید، خمینی با صلح و پایان جنگ مخالفت کرد به خیال تداوم جنگ تا فتح کربلا و رفتن به سوی فتح “قدس” با شعار معروف “راه قدس از کربلا می گذرد”! و “روز قدس” را هم خمینی به همین نیّت ابداع و به تقویم وارد کرد! محتوای رویای خمینی و نقش حقیقی حزب الله لبنان یک جنگ دینی نه فقط برای نابودی دولت یهود بلکه  تاسیس دولت های مدل رژیم خمینی و بسط شبه امپراتوری شیعه با مرکزیت تهران در کشورهای منطقه بود. این ادعا که گویا حزب الله لبنان محض کمک به آرمان فلسطین تاسیس شده است، با توجه به سه هدف اعلام شده ی حزب الله از تاسیس اش رسوا می شود: «محو آثار امپریالیستی غربی در لبنان،  مقابله با حزب کتائب [حزب مسیحی مارونی]، و برپایی حکومت اسلامی در لبنان».

این که خود رژیم این نیروهای نیابتی اش را “عمق استراتژیک” می نامد تصادفی و تهی از معنا نیست؛ موجودیت آنها در خدمت یک استراتژی پی ریزی شده به ابتکار خمینی است که در حقیقت تاسیس یک امپراتوری شیعه بود مشابه همان هدفی که سال ها بعد ابوبکر البغدادی برای تاسیس دولت اسلامی (خلافت سنت) از عراق تا شامات را در پیش گرفت. با اینحال، فلسطین مهم بود. دخول و دخالت جمهوری اسلامی ایران در منازعه ی اسرائیل- فلسطین، لازمه و عنصر مرکزی استراتژی ی فتح بیت المقدس و پروژه تاسیس امپراتوری شیعه بود. جمهوری اسلامی ایران، ریختن یهودیان به دریا و فتح بیت المقدس را دفاع از مردم فلسطین نام داده و جهانی را فریفته است حال آن که خواسته ی فلسطینی ها داشتن دولت مستقل، بازگرفتن سرزمین های اشغال شده در جنگ ۶۷، بازگشت آوارگان و همزیستی مسالمت آمیز با یک اسرائیل دموکراتیک بوده است. پرسش زیر و پاسخ آن برای فهم جایگاه فلسطین در “عمق استراتژیک” جمهوری اسلامی، بسیار کمک کننده است: فرض کنیم در توافقی عادلانه میان فلسطینیان و اسرائیلی ها، معضل فلسطین حل می شد، دولت مستقل فلسطین تاسیس می شد، زمین های اشغالی پس از ۱۹۶۷ پس داده می شدند، آواره ها به وطن شان برمی گشتند. آیا جمهوری اسلامی “عمق استراتژیک “اش را وامی چید که دیگر فلسطینی ها احتیاجی به حمایت ندارند، ما رفتیم مرحمت زیاد؟! از این پرسش می شود فهمید که فلسطین فقط دستاویز است. رژیم در چنان حالتی قطعا به بهانه این که خیانتی در کار بوده و اسرائیل باید از روی نقشه پاک شود بر طبل جنگ جنگ تا پیروزی  سربازان امام زمان بر کفار می کوبید. جمهوری اسلامی ایران بجای کمک به تحقق خواسته های عادلانه، دموکراتیک و صلحجویانه مردم فلسطین، با صرف هزینه از سفره مردم زحمتکش ایران فقط به ناممکن ساختن آن ها، با آتش افروزی و تشنج زائی از لبنان و سوریه و عراق و یمن دامن زده است. نقش این گروه های نیابتی، همزنِ گِل آلود کننده ی منطقه در دست جمهوری اسلامی برای ماهی گرفتن بوده است. تردیدی نباید داشت که اگر جمهوری اسلامی چنین “کمک”هائ خاله خرسی به فلسطینی ها نمی کرد، این خشونت خارج از وصف و نفرت و کینه ی تشفّی ناپذیر و این حریق غیر قابل اطفای کنونی در میان فلسطینی ها و اسرائیلی ها و همسایگان اسرائیل و این جنگ اسرائیل- آمریکا با ایران لا اقل به چنین ابعاد و شدتی نمی بود و توجیهی از سوی جنگ افروزان اسرائیلی و آمریکائی نمی داشت. حمایت راستین از آرمان فلسطین علاوه بر مبارزه با صهیونیسم، باید با افشاگری و مبارزه علیه سؤ استفاده فاجعه بار جمهوری اسلامی از موضوع فلسطین برای اهداف شوم استراتژیک اش در کل منطقه همراه بشود.

جنگ افروزی نیاز حیاتی جمهوری اسلامی است

جنگ طلبی و جنگ افروزی با این رژیم فاشیستی زاده شده و جزء لاینفک و به عبارتی  DNA ی آن است. این فرهنگ که “جنگ نعمت است” با خمینی خاک نشده و آشوبگری و جنگ افروزی و تحریک مداوم آمریکا و اسرائیل جزئی ثابت از راهبرد رژیم بوده است. رژیم جمهوری اسلامی بمثابه یک رژیم فاشیستی، همانطور که سال ها و بارها گفته ام، بحرانزا و بحرانزی است و همواره با استقبال از بحران های خارجی به مقابله با بحران های داخلی می رود. همواره به دشمن خارجی نیاز دارد و اگر وجود نمیداشت، آن را خلق می کرد. واقعیت ظنزآلود در میانه ی صف ارائی جنگی کنونی این است که جمهوری اسلامی و اسرائیل سخت به وجود و بقای چنین دشمنی در برابر خود نیاز دارند! اسرائیل با نشان دادن ایران و نقش آن،  قتل عام و نسل کشی در غزه و فلسطین را توجیه و تطهیر می کند، جمهوری اسلامی هم با هوا کردن لولوی اسرائیل و آمریکا مردم معترض ایران را می کوبد و ساکت می کند؛ عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد!

پرهیز از یک التقاط

در خصوص نیروهای نیابتی جمهوری اسلامی، باید حماس و دیگر نیروهای فلسطینی را با آن ها مخلوط نکرد. این ها جدا از آن که مرتجع یا مترقی باشند، نیروهای بومی مقاومت اند که برای پس گرفتن سرزمین های خودشان مبارزه می کنند. اما حزب الله لبنان، و شعبات متعدد آن در سوریه و عراق (سپاه بین‌المللی «مدافعان حرم»،  نیروی «قدس» سپاه پاسداران؛ حزب الله سوریه؛ سپاه بدر؛ گردان ابوالفضل‌العباس؛ گردان فاطمیون؛ گردان زینبیون؛ گردان لواء ذوالفقار،  گروه عصائب اهل حق؛  جیش‌المهدی؛ سرایا الخراسانی؛ کتائب حزب‌الله؛ حزب‌الله عراق؛ کتائب امام علی؛ کتائب سید‌الشهداء …. حوثی های یمن) ساخته و گماشته و یا اجیر جمهوری اسلامی اند و ربطی به  ساختار مقامت فلسطین ندارند.

غیر قابل انکار است که این گروه های شیعه و از جمله حزب الله لبنان نسبت به فلسطین حساس، و با ایدئولوژی یهودستیزی خواهان نابودی اسرائیل بودند و اینجا و آنجا هم علیه یهودیان دست به عملیاتی زدند (برای نمونه، همین حزب الله لبنان در ۱۹۹۴ با نقشه و کمک جمهوری اسلامی، در آن سر دنیا، در آرژانتین، مرکز همیاری یهودیان را منفجر کرد و ۸۸ نفر شهروند یهودی آرانتینی را کشت و سیصد نفر را زخمی کرد) اما موضوعیت و دلیل وجودی شان تأسیس دولت اسلامی شیعه در منطقه بود؛ و بدیهی و طبیعی است که در این راستا  خمیر خود را بر هر کانون داغ چه در عراق و سوریه و یمن می کوبیدند و داغ ترین تنورِ همیشه روشن، فلسطین بوده است.

 بیلان هزینه ها برای مردم ایران و فلسطین  

شعارهای “نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران” و “فلسطین را رها کن، فکری به حال ما کن!” که از سوی چپ ها تقبیح و نشانه ی فقدان حس همدردی و همبستگی با مردم فلسطین تعبیر می شد، چیزی جز باور مردم و چپ های منتقد، به این دروغ رژیم نبود که گویا این مخارج صرف دفاع از مردم فلسطین می شوند. برآورد رقمی که رژیم عرض بیش از چهار دهه از بودجه کشور برای نیروهای نظامی نیابتی اش خرج کرده است، برای ابد ناممکن خواهد بود تنها یک معیار سنجش وجود دارد و آن گوش دادن زحمتکش ایرانی که با سه شغل، قادر به خرید شیر و گوشت و میوه برای خانواده اش نیست؛ گوش دادن صاحب مریضی که  برای بیمار اش پول دارو و درمان ندارد، کارتون خواب و کودک کار و بازنشسته ی زباله گرد و تن فروش و کلیه فروش… به سخنرانی ویدئوئی ی شش سال پیش حسن نصرالله است که بی پروا و پرده پوشی در تلویزیون ” الخباریه” اعلام کرد: «بودجه حزب الله و حقوق و هزینه ها و غذا و آب وسلاح و موشک های او  از جمهوری اسلامی ایران است… تا جمهوری اسلامی پول داشته باشد ما پول داریم».  آیا جای تعجب است که این مردم بخاطر نفرت از چنین رژیمی که ریاکارانه پرچم دفاع از فلسطین بلند کرده است در استادیوم ورزشی شعار خجالت آورِ “پرچم فلسطینو بکن تو کونت” بدهند؟ مگر پس از پیروزی تیم فوتبال ایران بر اسرائیل در استادیوم امجدیه در ۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۷ (از برکت گل پرویز قلیچ خانی) مردم تهران شبانه با شعارهای ضد اسرائیلی به خیابان های تهران سرازیر نشدند؟ چرا امروز چنین چرخشی؟ در جنگ پیشین اسرائیل و حزب الله لبنان و ویرانی های عظیم، پس از آتش بس، حزب الله با دلارهای دریافتی از ایرانِ تحت تحریم اقتصادی، کرایه خانه های بی خانمان شدگان را تا یک سال و هزینه خانه سازی و اثاث منزل برای آنان را برعهده گرفت و بسته های ده هزار دلاری به هر خانوار در زیر عکس خامنه ای و در برابر دوربین های تلویزیونی توزیع کرد. و این فقط مخارج حزب الله در لبنان است، هزینه ها برای چهارده-پانزده شاخه دیگر از گروه های مسلح شیعه در سوریه و عراق و یمن را هم باید در نظر گرفت. اگر بر مخارج نجومی برای مقاصد صرفا مذهبی همچون مرمت و طلاکاری و نگهداری و  شکوه و جلال شاهانه ی مقبره ها و اهدای فرش ها و چلچراغ های گرانقیمت به عتبات و خاصه خرجی برای طلبه های خارجی مکث نمی کنم بخاطر آن است که بحث ام أساسا نه ناظر بر هزینه ها بلکه ناظر بر جنبه ی نظامیگری رژیم در منطقه است. از این نگاه، باید هزینه های غیرقابل برآورد صنایع هسته ای- موشکی در داخل را هم در نظر گرفت.

بیلان این مخارج نجومی و سرسام آور چهل ساله تحت عنوان دروغین دفاع از مردم فلسطین در شرائط تحریم اقتصادی و تنگنای وحشتناک معیشتی برای کارگران و زحمتکشان و مزد بگیران خُرد در ایران در نهایت چیست؟: قرار بود اسرائیل از نقشه پاک شود، امروز شاهد ایم که غزه دارد از روی نقشه پاک می شود؛ و خود ایران را هم  به کانون اصلی جنگ تحت عنوان “سر اختاپوس” تبدیل کرده است و تاوان اش را باید مردمی  با جان و خانه و کاشانه و أموال خود بپردازند که  چهل و چند سال با تحمل فقر و فلاکت و در زیر سرکوب پرداخته اند؛ مردمی که هیچ نقش و تصمیمی در این جنگ افروزی و این هزینه کردن ها نداشته اند. نکته قابل تامل این است که این مخارج از سفره مردم ایران برای فلسطینی ها هزینه نشده بلکه به اسم فلسطینی ها خرج آتش به پاکنی برای جنگی شده است که هست و نیست مردم ایران را ویران خواهد کرد.

مردم ایران بمب نه، نان و آزادی می خواهند

مردمان ایران سال هاست در حد توان و تاجائی که زورشان می رسیده به هر شکلی نشان داده اند که صدور انقلاب اسلامی سهل است، خود جمهوری اسلامی را هم نمی خواهند. مردم ایران جنگ نمی خواهند و برای آن که جنگ را متوقف کنند، دعا به درگاه خدا و التماس به سازمان ملل کارساز نخواهد بود. مردم باید بدانند که تهدیدها و تهاجمات جنگی اسرائیل و آمریکا در چهارچوب نقشه های امپریالیستی آنها در منطقه،  یک طرف قضیه و استراتژی میلیتاریستی و تحریک کنندگی و جنگ افروزی و بحران سازی چهل و چند ساله ی رژیم ایران طرف دیگر آن است. جمهوری اسلامی از روز تولد منحوس اش هیزم بیار این آتش بوده است. دست یابی به صلح پایدار در ایران تنها با محکوم کردن اسرائیل و آمریکا بدون فشردن همزمانِ خرخره جمهوری اسلامی محال است.

جنبش برای صلح در ایران ضرورتاً  باید جنبش مردم آزادی خواه و برابری طلب ایران برای سرنگونی جمهوری اسلامی باشد.

سلطنت باختگان و مجاهدین خلق که صریح یا ضمنی خوشحال از جنگ و در آرزوی بمباران ایران به امید سقوط آخوندها و آتش زدن قیصریه برای یک دستمال هستند، در دشمنی با مردم ایران، رذل تر و پلشت تر از نتانیاهو و خامنه ای اند.

Print Friendly, PDF & Email