از مهم ترین دستاوردهای تاکنونی این جنبش می توان به تبدیل «لغو حجاب اجباری» به گفتمان عمومی، شکسته شدن هراس ها برای کنار گذاشتن علنی و عمومی حجاب، برجسته شدن اهمیت«رهایی زنان» در فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی، گسترش تزلزل در حاکمیت و آن هم در یکی از وجوه نمادینِ آن، فعال سازی مجدد جنبش دانشجویی، ارتقای سیاسی جنبش زنان، اعلام قاطعِ مرگِ سیاسیِ سلطنت طلبی و جریانِ پهلویست، به حاشیه رفتنِ مرکزیت گرایی و شوونیسم فارس و تعریفی دموکراتیک و تکثرگرا از پیوندِ ملی، اشاره کرد

درخصوص جنبش کنونی ایران که از واقعه تلخ قتل #مهسا_امینی آغاز شد و با توجه به مخفف نام و نام خانوادگی «مهسا امینی» جنبش «ما» نام گرفت، اگر بخواهیم به ارائه راهبرد بپردازیم، نخست مهم است که ویژگی ها و دستاوردهای تا امروز آن را بازشناخت.

همانطور که می دانیم چندی قبل از واقعه مهسا امینی، چند اتفاق در زمینه برخوردهای گشت ارشاد و مسأله حجاب اجباری رخ داده بود که برجسته ترین آن واقعه اتوبوس و ماجرای سپیده رشنو بود که در پی این اتفاقات، کمپین های گسترده ای در فضای مجازی و به ویژه در اینستاگرام علیه حجاب اجباری شکل گرفت. یکی از این کمپین ها، کمپینی بود که حول اعتراض زنان محجبه به حجاب اجباری سامان یافت و توانست بخشی از جامعه را که بی صدا تصور می شد، دارای صدای سیاسی کند و همبستگی نوینی را بین مذهبی ها و غیرمذهبی ها علیه تحمیل مذهب تشکیل دهد. این فضا را می توان یکی از نقاط مهم در تشکیل “ما” دانست، هم به لحاظ شکل گیری همبستگی جمعی و هم به لحاظ حساسیت به حجاب اجباری. گرچه این حساسیت و همبستگی جمعی در «دختران انقلاب» و ابراز همبستگی محجبه ها با این اعتراض نیز ریشه داشت.

جنبه دیگری از «ما» شدن در مسأله اتحاد بین اقوام مختلف ایرانی و تعریف نوینی از «ایران برای همه ایرانیان» نهفته بود. این موضوع را می شد در شعارهای حمایتی از کردستان نظیر «خونین تمام ایران، از کردستان تا تهران»، «ستم علیه زنان، از کردستان تا تهران»، «تهران، کردستان، اتحاد، اتحاد»، فراگیری شعار «زن، زندگی، آزادی» (ژن، ژیان، آزادی) (شعار طیف پ.ک.ک) و شعارهای ترکی در تبریز در همبستگی با کردستان، مشاهده کرد. اما پیش از آن هم بستر آن فراهم شده بود که یکی از مهم ترین نقاط آن در «جنبش تشنگان» در خوزستان و همبستگی ملی با آن و اهمیت یابی بازاندیشی در الگوی مرکزگرای توسعه و نمادین شدن «مظاهرات سلمیه» پدید آمد.

وجه دیگر از «ما» ، کنار رفتن خودی و غیرخودی و همگرایی بین نیروها و شکل گیری مفهوم «تحول خواهان» و پیوستن و تمایل هر چه بیشتر جریان ها به آن بوده است. گرچه «تحول خواهی» هنوز مفهومی ژلاتینی دارد اما حامل ویژگی هایی عمومی نیز هست، حمایت و تکیه بر جنبشهای اجتماعی (معلمان، زنان، کارگران، بازنشستگان، محیط زیست، جوانان و سبک زندگی) و گرایش جمهوری خواهی/ گذار دموکراتیک را می توان بنیان مشترک آن دانست. این گفتمان صرفا در سطح نخبگی نیست، بلکه در شعارهای کف خیابان نیز گویای آن هستند. شعارهایی صریح علیه هر شکل از دیکتانوری (اعم از مذهبی و پهلوی).

جنبه دیگر این «ما» در نقش فعالِ چهره های متعدد و همگانی شدن نقشِ مسئولیت سیاسیِ فردی است. این ویژگی محصولِ جنبش سبز و الگوی «هر شهروند یک جنبش» است که ابتکارات فردی، احساس مسئولیت روشنفکران، هنرمندان و ورزشکاران، کمپین های خلاقانه و ظهور رهبران و مرجعیت های جدید نظیر نرگس محمدی، کیوان صمیمی، فرهاد میثمی، محمد حبیبی، اسماعیل بخشی، مهدی محمودیان، لیلا حسین زاده، همگی جلوه های آن هستند.

همچنین باید در این فرآیندِ «ما» شدن به پیوستن تدریجی و ریزش بخش هایی از حامیان حاکمیت به سمت مردم اشاره کرد. بخش هایی از عدالت خواهان و بخش هایی از اصلاح طلبان از این زمره هستند. در طی بزنگاه های مختلف از سال ۱۳۸۸، دی ماه ۹۶، آبان ۹۸، هواپیمای اوکراینی، انتخابات نمایشیِ ۱۴۰۰، جراحی اقتصادی ۱۴۰۱در خصوص آزادسازی قیمت ها به ویژه ارزاق عمومی و مایحتاج غذایی و اکنون واقعه مهسا امینی، ریزش های گسترده ای صورت گرفته است و درست است که در اخلاق، تاریخ از زمان پشیمانی عده ای آغاز نمی شود اما در سیاست، درک این تغییرها و استقبال از آن است که عاملِ «ما» شدن است.

ویژگی دیگر «ما» در نام کردی مهسا یعنی ژینا است. ژینا یعنی زندگی بخش و این جنبش را علاوه بر جنبش «ما» می توان «جنبش زندگی» نیز خواند. جنبشی که بنیانش بر زندگی است، هم زندگی در معنای بازتولیدیِ آن و هم زندگی در معنای شیوه هستی اجتماعی. این جنبش را باید جنبشی ماتریالیستی دانست. «زندگی است که آگاهی را می سازد و نه بالعکس» (ایدئولوژی آلمانی، کارل مارکس، فردریک انگلس)، این جنبش بر ایده هایی چون آزادی اندیشه و اصلاحات و حتی حق رأی استوار نیست بلکه مستقیم مسأله اش هستی اقتصادی و شیوه زیست اجتماعی اش است. این جنبش سرشار از عشق به زندگی است و نیروی جوانی (دهه هشتادی ها) و زنانگی، آن را عمق ویژه ای بخشیده است. همین عناصر زندگی است که در شبکه سازی جنبش نقش داشته اند، عناصری که بخشی از آنها به صورت سیاسی درک نمی شدند، نمونه های آن فرهنگ کی پاپ و تیکی تاکرها در دهه هشتادی ها بود که اکنون به عنوان عنصر شبکه ساز عمل می کند و پیش از این در شبکه سازی خرده فرهنگی نقش ایفا کرده است و نمونه دیگرِ آن، آن چیزی است که تحت عنوان ناجنبشِ تغییراتِ پوششی یاد می شد. این اهمیتِ زندگی در جنبش نیز ریشه در جنبش سبز دارد: «راه سبز امید را باید زندگی کرد» ، مفهومی که در جنبش نوین کارگری نیز با بیان اسماعیل بخشی (از رهبران جنبش سندیکای هفت تپه) بازتعریف و تعمیق شد: «شورا را باید زندگی کرد».

از مهم ترین دستاوردهای تاکنونی این جنبش می توان به تبدیل «لغو حجاب اجباری» به گفتمان عمومی، شکسته شدن هراس ها برای کنار گذاشتن علنی و عمومی حجاب، برجسته شدن اهمیت«رهایی زنان» در فرهنگ عمومی و فرهنگ سیاسی، گسترش تزلزل در حاکمیت و آن هم در یکی از وجوه نمادینِ آن، فعال سازی مجدد جنبش دانشجویی، ارتقای سیاسی جنبش زنان، اعلام قاطعِ مرگِ سیاسیِ سلطنت طلبی و جریانِ پهلویست، به حاشیه رفتنِ مرکزیت گرایی و شوونیسم فارس و تعریفی دموکراتیک و تکثرگرا از پیوندِ ملی، اشاره کرد.

حال این «ما» چگونه گسترش و تعمیق می یابد:

۱. نخست آنکه عرصه مبارزه «ما» از خیابان و فضای مجازی باید به محله ها گسترش یابد. این گسترش، هم گسترش عمقِ میدانِ مبارزه است، هم تقویتِ وجه واقعی میدان، هم افزودنِ سطحِ جنگ مواضع به سطحِ جنگِ رو در رو (جنگ خیابانی)، هم ریشه ساختن آن و هم ارتقای وجه انضمامی آن در بطنِ هستی اجتماعی. همان که میرحسین موسوی از آن به «خانه های خود را قبله قرار دهیم» یاد کرد و توجه کنیم که به تعبیر هانری لوفور: «انقلاب یا شهری است یا هیچ چیز».

۲. این “ما” دو بخش دارد: بخشی که مبتنی بر خواست است (آرزومندان یا بیگانه شدگان) و بخشی که مبتنی بر فریاد است (محرومان). این دو بخش در خیزش های حدود این دو دهه ایران هم بروزهای متفاوتی داشته اند. برای مثال، در آبان ۹۸ ، اهل فریاد (محرومان) به میدان آمدند و در واقعه هواپیمای اوکراینی، اهلِ خواست (آرزومندان). این دو بخش باید حرکتشان در «ما» یکپارچه شود. باید «نان» به «زنان» متصل شود. شعاری چون «نان، زنان ،آزادی» می تواند حلقه وصل شود. یادمان باشد که میرحسین موسوی از همبستگی «آزادی از ترس و رهایی از نیاز» می گفت.

۳. برای پایداری «ما» به تعبیر میرحسین موسوی به «نقطه تعادل طلایی» نیاز است. نقطه ای که افقی برای همه باشد، افقی قابل توافق. این افق نیاز نیست یک پکیج کامل و همیشگی باشد، بلکه می تواند موقت و برای گذار باشد. برای شکل گیری این افق ، باید گفتگوی ملی و مصالحه ملی کرد. بین اقوام، بین مذهبی ها و غیرمذهبی ها، بین نیروهای سیاسی و حتی بین مردم و بخشهایی از بدنه حاکمیت. این افق و توافق را باید به قدرت تبدیل کرد، «ما» هنگامی می تواند تغییر ایجاد کند که به قدرتی شکل دهد، ولو و البته ترجیحا موقت. به بیان روشن، چگونه می توان دولت موقت شکل داد؟ دولت موقتی واقعی و کارآمد با توجه به شرایط و نه لزوما مطلوب و مطابق با آرزوها.

۴- «ما» باید به فکر سازماندهی های خود باشد، «ما» بی شکل برای مبارزه کافی نیست، اما سازماندهی و سازمان ها نباید علیه «ما» باشند.

۵- «ما» باید پذیرا باشد، پذیرای همه نیروها که «ما» را می پذیرند، همه نیروها که علی رغم گذشته شان، پشیمان می شوند و می خواهند به آغوشِ«ما» بازگردند. «پیروزی ما چیزی نیست که در آن کسی شکست بخورد» ، کسانی این بشارت را دیرتر می شنوند و به تعبیر علی کریمی، عده ای در این سال و عده ای در سالی دیگر می فهمند.

۶. تداوم «ما» و بیان مستمر اینکه «ما»، هستیم، مهم است اما تداوم و حضور لزوما به معنی شکل اعتراضات خیابانی نیست، با انواع فعالیت ها و ابتکارها باید حضور را نشان داد، از شعارنویسی تا شعار از پشت بام ها و پنجره ها، از بوق زدن ماشین ها تا پخش موسیقی های اعتراضی در خیابان ها، از ویدئو مپینگ اعتراض ها و طرح ها و شعارها تا اعتصاب، از تئاترهای خیابانی و پرفورمنسهای اعتراضی تا ترانه و سرود سازی برای جنبش «ما»، از پخش بروشور و بولتن برای آگاهی رسانی تا گسترش حضور بدون حجاب در خیابان ها، از تداوم مستمر اسم رمز و نماد جنبش یعنی«مهسا امینی» در فضای مجازی تا حضور در کنار خانواده های جانباختگان و زندانیان جنبش، همگی اینها به تداوم «ما» کمک می کنند و آن را آماده لحظات بروزهای گسترده خیابانی می کنند.