در دوران جنگ، چند نرخ برای دلار وجود داشت، بنابراین دولت درتلاش بود تا تعداد نرخهای موجود را کاهش دهد. درنتیجه تعداد این نرخها به عدد ۳ رسید. این سه نرخ عبارت بودند: از نرخ رسمی که تا سال ۷۰ حدود همان ۷ تومان بود؛ نرخ رقابتی که به برخی از تولیدکنندگان برای وارداتشان تعلق میگرفت، و حدود ۶۰ تومان بود و همچنین نرخ بازار آزاد. درنهایت دولت هاشمی در قالب سیاستهای تعدیل اقتصادی، در فروردین ۱۳۷۲ نرخ رسمی را به طور تک نرخی، ۱۶۵ تومان اعلام کرد. اما این سیاست چند ماه بعد شکست خورد. در سال ۱۳۷۳ قیمت دلار آمریکا در بازار آزاد به ۲۶۰ تومان و در سال ۷۴ به ۴۰۰ تومان رسید. که بیش از دو برابر نرخ رسمی بود. تلاشهای اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی، برای افزایش قدرت پول ملی به عنوان یکی از شاخصهای بهبود شرایط اقتصادی کشور که تحت عنوان طرح تعدیل اقتصادی به اجرا درآمد، به دلیل نبود زیرساختهای لازم در این بخش با شکست روبرو شد. در این دوره، ذخیره ارز، بخصوص دلار به عنوان ارز مورد استفاده دولت در خرید و فروشهای بینالمللی، دارای مجازاتهای سنگینی بود. در واقع دولت در زمان هاشمی تلاش میکرد .تا با اقدامات پلیسی به سمتی برود تا نرخ ارز را در بازار آزاد کنترل کند، که نه فقط جواب نداد بلکه بر میزان خشم و نارضایتی مردم افزود.
در دهه هفتاد، نسل ۵۰ به بلوغ رسیده بود و نسل دهه شصتی به مرز نوجوانی. افزایش جمعیت و کوچ وسیع روستائیان و یا بخش های کوچک شهرها به طرف تهران و شهرهای بزرگ ایران، زندگی حاشیه نشینی را گسترش داد. از نظر جامعه شناسی حاشیهنشینی پدیدهای است که در تمام دنیا براثر قطببندی اقتصادی ایجاد میشود. یعنی قطبهای توسعه اقتصادی در شهرهای بزرگ ایجاد میشود و افراد بهدنبال درآمد به شهرها مهاجرت میکنند. ولی بر خلاف این توصیف در هیچکدام از شهرهای ایران قطب های توسعه اقتصادی وجود نداشت که بتواند چنین جاذبه ای را ایجاد کند.
ایجاد مناطق آزاد به یک سرگرمی تجارتی کارگزاران دولت هاشمی رفسنجانی تبدیل شد. ابتدا جزیره کیش، بهشت این مناطق مد نظر قرار گرفت. موضوع تازه ای هم نبود. زیرا در زمان محمدرضا شاه پهلوی، برنامه این بود که از نظر سیاسی، مکانی برای سکونت افراد شاخص سیاسی توبه کرده باشد. از این مهم تر، ایجاد کازینوها و سرگرمی های رایج شبانه برای کشاندن اعراب ثروتمند منطقه به این جزیره و رونق توریسم و گردشگری و کسب درآمد، در برنامه حکومت وقت بود.
در دولت اول و دوم هاشمی رفسنجانی، جزیره کیش در قلمرو-خصوصی سازی- فامیلی و طایفه ای قرار گرفت. اندک اندک اقشار متوسط و گروه هائی از پائینی ها، به طرف کیش سرازیر شدند. این سرازیری برای تفریح و گردشگری نبود (به جز درصد اندک) بلکه برای تجارت و واردات اجناس از این جزیره به تهران و استان های همجوار کیش صورت می گرفت.
بعد از کیش، نوبت به چاه بهار سرزمین همیشه بهار، رفسنجان، بندر انزلی و… رسید. تا عکس هوائی مناطق آزاد مالزی را از آسمان هفتم به پائینی های آلونک نشین در حاشیه شهرها نشان دهند. بگویند ما شما را مثل مردمان اینجاها خوشبخت می کنیم! مالزی الگو شد. اما به شیوه اسلام ناب محمدی! مالزی در اواخر دهه ۱۹۶۰ با مشکلات زیادی در خصوص بیکاری روبهرو بود. دولت اش در صدد بر آمد که با ایجاد مناطق آزاد، بخشی از این مشکلات را حل کند. موفق شد با تشویق و اختصاص تسهیلات و معافیت های گمرگی برای سرمایهگذاری در این مناطق بخشی از بحران بیکاری را پشت سر گذارد. از همه مهم تر، اقتصاد مالزی از فاکتورهای داخلی و خارجی تأثیرپذیر بود. ازجمله تقویت دلار آمریکا، بهای جهانی نفت و فرآوردههای نفتی، خروج سرمایه خارجی، بحران سیاسی، کاهش رشد اقتصادی کشورهای عمده جنوب شرقی آسیا و… ! در حالی که بالای ۵۰ درصد (خوش بینانه) این فاکتورها درباره مناطق آزاد در ایران صدق نمی کرد.
در برنامه دولت های هاشمی رفسنجانی آموزش عالی و جائی که به زندگی و آینده میلیون ها جوان ایرانی مربوط بود، با توسعه دانشگاه آزاد، بگونه دیگری در آئینه جامعه دیده شد. پول و تجارت حریم علم و دانش را محاصره کرد. روانه کردن فارغ التحصیلان دانشگاه های آزاد به میان جامعه، مثل شعار فتح قدس و شکست دنیای شرک توسط سربازان امام می ماند! هر چه جلوتر می رفت، بازار کار محدوتر و سرانجام به بن بست می رسید. حداقل در دوران هشت ساله دولت هاشمی رفسنجانی، محیط دانشگاه های آزاد، سیاسی نبود! زیرا جنبش دانشجوئی نتوانسته بود در این دانشگاه ها، شکل بگیرد. این موضوع ناشی از سرخوردگی یا ناکامی در نتیجه نرسیدن هدفی نبود. بلکه ماهیت دانشگاه آزاد در ابتدای تاسیس چنین نشان می داد. جنبش دانشجویی به دلیل ماهیت آرمانگرایانه و رادیکال خود یکی از جنبش های پیشرو و صف شکن در بسیاری از جوامع است .اما در چند سال نخست این دانشگاه، بروز چنین جهان بینی مشاهده نمی شد.
حرکت خزنده و نابودی جامعه ایرانی
سیاست های به ظاهر سازندگی، اما در باطن تخریبی دولت هاشمی رفسنجانی، باعث شد در داخل نظام، چند طیف دیگر خود را آماده حضور در عرصه سیاسی ایران کنند. وزارت اطلاعات و سپاه پاسداران از جمله دو طیف دولتی و امنیتی و نظامی بودند که بر اساس سیاست ها و خواست هاشمی رفسنجانی، وارد فعالیت های تجارتی و سیاسی شدند. این موضوع دامنه گسترده ای داشت که اقتصاد و بازار را به شبکه امنیتی متصل کرد. بدین شیوه رانت و رانت خواری از پشتوانه قوی امنیتی و نیروی سرکوب برخوردار شد. در اوایل، تعدادی از فرماندهان و کادرهای سپاه پاسداران با ذکر دلیل تضعیف شدن سپاه، مخالف حضور این نیرو در فعالیت اقتصادی بودند. اما، با اصرار هاشمی رفسنجانی سپاه وارد بازار اقتصادی شد. که نتیجه اش را امروز و در سال ۱۴۰۱می بینیم! با تصمیم دولت هاشمی رفسنجانی، بخشهایی از سپاه پاسداران مانند قرارگاه خاتمالانبیا بسیاری از پروژههای اقتصادی در حوزههای مختلف انرژی، راه و ترابری، مخابرات و… را در اختیار گرفت.
مسافر کشی گروههائی از کارمندان، معلمان و حقوق بگیران به روال عادی درآمد. تامین هزینه زندگی در برابر درآمد و حقوق غیرمکفی، علاوه بر مسافرکشی، جابجائی کالاهای کوچک فقط با هدف گردش مالی و از این دست به آن دست کردن، وارد زندگی شهروندان شد. بازار صدور چک و زندگی قسطی با اعمال شاقه بهره و ربا، زندان ها را با کمبود جا روبرو کرد. اتفاق تلخ تاریخی در حال روی دادن بود. گروه هائی از زنان پایه گذاران و حافظان خانه و خانواده به خاطر تامین هزینه های سنگین زندگی و جلوگیری از فروپاشی کامل خانواده، وارد بازار کارهای غیرمتعارف شدند. بدین سان بود که پای زنان عادی و کارمند به زندان ها باز شد. برای نخستین بار پس از انقلاب، تبلیغات کالاهای تجاری در تلویزیون شروع شد؛ با این وصف، همه چیز مطابق میل رییسجمهور هاشمی رفسنجانی و باند مافیای دولت اش پیش نرفت. از یک سو، نرخ بالای تورم و کاهش سطح حمایتهای دولتی به بروز نارضایتیهای اجتماعی از جمله در شهرهایی مانند مشهد، ارک ، اسلامشهر، زور آباد کرج، قلعه حسن خان تهران ختم شد. (بالاترین نرخ تورمِ «رسمی» در اقتصاد ایران در سال ۱۳۷۴ و معادل ۴۹ درصد ثبت شده است). بعد از گذشت یک دهه، وضعیت جنگزدگان که در چند شهر از جمله تهران زندگی می کردند. هم چنان اسفناک بود و تغییری در شرایط دشوار آنان ایجاد نمی شد.
مصرف گرایی در جامعه تشدید می شد. افزایش حجم کارمندان دولت و بوروکراسی دولتی نیز به ترویج این سبک از زندگی کمک می کرد. در فروشگاههای تازه تأسیس تهران انواع کالاهای لوکس با مارکهای جدید به فروش می رسید. استفاده از اتومبیل های خارجی نوعی ارزش محسوب شد. کارخانه های اتومبیل سازی، به طرف جیب بری از مردم گام برداشتند. اول ودیعه، دوم قرعه کشی، سوم هر وقت تاریخ تحویل اعلام شد!! در هر بخشی از زندگی، هم پاره فرهنگ ها و هم فرهنگ ملی، به سوی سقوط می رفتند.
ظاهر تهران در اوایل دهه ۱۳۷۰ از حالت یک شهر جنگ زده خارج می شد. خانه های جدید با نقشه های تازه، پاساژهای تجاری، ساختمانهای دولتی و ویلاهای تفریحی در نقاط ییلاقی آن هم متعلق به اقشار نوظهوری بود که از جایگاه دولت، رانت و یا به واسطه شبکه قدرتمند ذی نفوذ آنها را تصاحب می کردند. جای تابلوهای تبلیغاتی که در سالهای نخست پس از انقلاب، شعارهای انقلابی و ضدغربی درج شده بود. کالاهای تعدادی از کشورهای اروپائی، کره ای و ژاپنی تبلیغ می شد. هم چنان کالاهای آمریکائی و اسرائیلی و هر گونه نشانه ای از اسرائیل ممنوع بود. تلاش بر این بود تا در عرصه فرهنگ و هنر، با جذب نخبگان خودی این عرصه و رونق اقتصادی کالاهای فرهنگی، نوعی الفت فرهنگی ایجاد گردد. اما، چون کارها بنیادی نبود، خیلی زود از صحنه کنار می رفتند و دوباره موازی سازی تازه ای جایگزین آنها می شد. فرهنگسراها جایی بودند که در آن حکومت مذهبی ایران در محیطی کنترل شده فرهنگ ایرانی- اسلامی تلاش می کرد، آن را با فرهنگ غربی همساز کند! در اینجا ناسیونالیسم ایران، وارد بازی حکومت شد. هر جا لازم بود، کلمه ملی، جاشنی اسلامی می شد. بر خلاف دهه نخست، اتاق فکر های متعددی تاسیس شد. هدف این بود که در بخش های فرهنگی و اجتماعی ارزیابی ها و راهکارهائی که بتواند ابتدا از طریق تبلیغاتی و رسانه ای جامعه را کنترل کند. اگر هم این شیوه جواب نداد،از اهرم های ترس، وحشت ، ترور و تهدید استفاده گردد.
تفریح به رسم کهن ایرانی، به فراخور بضاعت و حال هر خانواده در فضای نه چندان با طراوت و شاداب برگزار می شد. گروه های گشت در برخی نقاط مثل پارک ها رفت و آمد داشتند. نوروز جشن ملی ایرانیان، چند بار تا آستانه برچیدن رفت. اما، مقاومت مردم توطئه ها را علیه جشن های نوروز و مراسم های متعلق به آن که هم چنان با عظمت بود خنثی کرد و خللی به آن وارد نشد. برنامه صدا و سیمای جمهوری اسلامی که از اوایل شروع کار دولت دوم رفسنجانی به -صدا و سیمای میلی- معروف گشت، و اضاف شدن دو شبکه به سه شبکه قبلی نیز نتوانست تاثیری در بازسازی زندگی ایرانیان در بخش های روانی، فکری و اقتصادی بگذارد، و به قول هم محله ای ها، زیاد چنگی به دل نمی زد. بر خلاف وعده های رفسنجانی، چرخ کارخانه هائی که در اختیار جنگ قرار گرفته بودند، خوب کار و تولید نمی کرد. هزینه ها بیشتر از درآمدها بود. ساختمان و انبوه سازی که صنعت بزرگی در جهان و اشتغال زا است. از کمبود وسایل اساسی مثل: آهن، سیمان، و برخی دیگر از اقلام رنج می برد. در ورزش و هنر، بت سازی و دلالی وارد مکانیسم رانت خواری شد. اما، به زمان بیشتری نیاز داشت تا بتواند به صورت شبکه ای عمل کند. حضور خانم فائزه هاشمی در راس ورزش بانوان تحرک بیشتری به ورزش بانوان داده بود. برگزاری بازیهای اسلامی بانوان در تهران به خاطر تلاش های فائزه هاشمی اتفاق افتاد. فارغ از هرگونه موضع گیری سیاسی، جانبدارانه و یا مغرضانه، فائزه هاشمی با بقیه فامیل و کارگزاران نظام تفاوت دارد. فراموش نکنیم، این خانم در جامعه و خانواده مردسالار و زیر ستم مضاعف زندگی می کند. (نگارنده از نزدیک وی را می شناسد) .
ترورهای هدف مند
در دومین سال ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی ،در مرداد ۱۳۷۰ گروه ترور وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی شاهپور بختیار را به طرز فجیعی ترور و به قتل رساند. در دوره دوم ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، نوبت به ترور عبدالرحمان قاسملو دبیر کل حزب کردستان ایران و چند نفر از همراهان وی در وین پایتخت اطریش رسید. بعد هم که ترور رستوران میکینوس روی داد.
چرا ترور شاهپور بختیار و عبدالرحمان قاسملو برای حکومت جمهوری اسلامی مهم بود؟ از منظر ملی، در بین تمام مخالفان محمدرضا شاه، شاهپور بختیار فردی معروف بود.بعد از شکست سه دولت آموزگار، شریف امامی و تیمسار ازهاری و ناکامی مذاکرات شاه با چند نفر از جبهه ملی ها، و همزمان نشستن روح اله خمینی در پاریس؛ شاه، متوسل به یکی از یاران وفادار محمد مصدق یعنی شاهپور بختیار شد. هر چند در اساس خانم فرح پهلوی (شهبانوی وقت) در آمدن و موافقت شاهپور بختیار نقش و تاثیر داشت. اما، این آخرین راه شاه برای نجات سلطنت اش بود. با تاکید بر این موضوع که، قبل از بختیار، نخست وزیران به خواست و دستور شاه و اجرای عمل تشریفاتی مجلس سنا و شورای ملی منصوب می شدند.
اما، این بار نخست وزیر بود که شروط را برای شاه می گذاشت. رفتن شاه، انحلال ساواک، آزادی رسانه ها، آزادی کلیه زندانیان سیاسی از جمله شروطی بود که شاه اختیاری در رد آنها نداشت. شاه فکر می کرد که بختیار به عنوان یکی از سازش ناپذیرترین مخالفان اش می تواند اوضاع را آرام کند. رفتار و گفتار بختیار که نوید فضای دموکراتیک را می داد، در بین کارتر و مشاوران اش در کاخ سفید چالش بزرگی به وجود آورد. سرانجام با آمدن ژنرال هایزر به تهران و پوشیدن لباس عادی و قرار گرفتن در یک ماشین ضدگلوله که همراه خود از محل ناتو به تهران آورده بود. به دور از چشم کاخ سلطنتی و دولت بختیار، توانست تندروی های بختیار و نافرمانی تعداد اندکی از افسران تندرو ارتش شاهنشاهی را آرام و ساکت کند و به جز بختیار که در لباس یک کشیش و با پاسپورت جعلی فرانسه و با همکاری مهدی بازرگان از ایران گریخت. بقیه افسران تندرو توسط دادگاه خلخالی اعدام شدند. در بین مخالفان نظام تازه تاسیس، شاهپور بختیار تنها فردی بود که می توانست برای آینده جمهوری اسلامی بسیار خطرناک باشد. ترور وی با این هدف انجام شد.
رهبران و فرماندهان اصلی و دستور دهنده به جوخه های ترور مخالفان جمهوری اسلامی ایران!
۲۶ شهریورماه سال ۱۳۷۱اعضای هیات نمایندگی حزب دمکرات کردستان ایران که برای شرکت در کنگره احزاب سوسیال دمکرات به آلمان آمده بودند و با گروهی از فعالان سیاسی ایرانی در رستورانی به نام میکونوس در شهر برلین نشستی را برگزار کرده بودند، ترور شدند.صادق شرفکندی دبیر اول حزب، فتاح عبدلی نماینده حزب در اروپا، همایون اردلان نماینده آن در آلمان در جا کشته شدند و نوری دهکردی دوست و مترجم صادق شرفکندی در بیمارستان جان باخت.
در بین کردهای ایران، عراق، (تا حدودی ترکیه) و سوریه، عبدالرحمان قاسملو شخصیت بارز و از محبوبیت زیادی برخوردار بود. وی در نزد بسیاری از اساتید و شخصیت های سیاسی ایران نیز، مقبولیت داشت.بعد از فوت ملا مصطفی بارزانی در آمریکا در اواخر اسفند ۱۳۵۷، عبدالرحمان قاسملو، در جنبش کردستان برای رسیدن به ایران دموکراتیک تاثیر فراوانی گذاشت. به خصوص پس از عزیمت شیخ عزالدین حسینی رهبر معنوی کردستان ایران به مصر، قاسملو و حزب دموکرات وزنه خیلی مهم در جنبش کردستان بودند. با این که سازمان انقلابی زحمتکشان کردستان ایران (کومله)، همزمان با سرنگونی نظام سلطنتی، در جنبش کردستان فعالیت داشت. اما، به لحاظ تاریخی و فراگیری حزب دموکرات در منطقه، در جریان وقایع خونین شهر سنندج در فروردین ۵۸، دولت مهدی بازرگان برای آرام کردن اوضاع کردستان بیشتر با حزب دموکرات و ماموستاشیخ عزالدین حسینی، طرف مذاکره بود. هر چند نمایندگان کومله و یا صنفی مردم کردستان در برخی از مذاکرات نیز حضور داشتند. گروهی که از طرف دولت به عنوان -هئیت حسن نیت- ابتدا به سنندج و سپس به مهاباد رفتند. شامل: ایت اله سید محمود طالقانی، ابوالحسن بنی صدر؛ حجت الاسلام علی اکبرهاشمی رفسنجانی، آیت اله محمد بهشتی و چند همراه دیگر بودند. مردم سنندج به جز آیت اله طالقانی از سایر اعضای هئیت استقبال سردی کردند. وقتی در بالکن ساختمان اداره کشاورزی سنندج بهشتی و رفسنجانی خواستند سخنرانی کنند، با واکنش تند مردم روبرو و مجبور شدند صحنه را ترک و به داخل ساختمان بروند. ابوالحسن بنی صدر نیز فقط توانست چند دقیقه آن هم، در میان اعتراض مردم سخنرانی کند. فقط سید محمود طالقانی بودکه مردم به سخنان وی گوش کردند و با احترام وی را بدرقه کردند. (نگارنده آن موقع اخبار کردستان رابرای روزنامه آیندگان پوشش می دادم).
تصویر سمت چپ از بالا، منطقه فرودگاه سنندج که در قلمرو قشلاق و گریزه یکی از مکان های تفریح قراردارد را نشان می دهد.دراین تصویر،سید محمود طالقانی، محمد بهشتی، ابوالحسن بنی صدر و عمامه هاشمی رفسنجانی و چند نفر از محافظان شان دیده می شود! تصویر سمت راست از بالا و تصویر سمت چپ از پائین، نیز مربوط به سنندج است. اما، تصویر سمت راست از پائین مهاباد است. شیخ عزالدین حسینی اولین نفر از سمت راست و داریوش فروهر اولین نفر از بالا در سمت چپ نیز دیده می شوند.
به هر حال، یکی از کسانی که در کنار اجرای اهداف نظام، بیشتر مصمم شد که کردستان را سرکوب کند. علی اکبر هاشمی رفسنجانی بود. وی از همان ابتدا در صدد بود احمد مفتی زاده از طرفداران جمهوری اسلامی را برعلیه احزاب و سازمان های سیاسی فعال در کردستان، حمایت کند. وی این کاررا هم انجام داد. در برنامه دولت هاشمی رفسنجانی، ادامه سرکوب مردم کردستان در اولویت بود. تا جائی که به ترور عبدالرحمان قاسملو و همراهان وی در اطریش منجر شد. بعد از این ترور، نوبت به ترور رستوران میکینوس آلمان رسید که منجر به حکم دادگاه و تنش سیاسی بین کشورهای اتحادیه اروپا و جمهوری اسلامی شد. تا جائی این تنش بالا گرفت که کشورهای اروپائی سفرای خود رااز تهران فرا خواندند. و تهران نیز چنین کرد. این چالش تا پایان دوره دوم ریاست جمهوری علی اکبر هاشمی رفسنجانی بهرمانی ادامه داشت.
نوبت ترور احمد خمینی هم شد
احمد خمینی به -یادگار امام- ملقب شد. دو سال نخست، رهبری خامنه ای و ریاست جمهوری رفسنجانی را پذیرفت. اما، هر چه زمان طی می شد وی در حاشیه قرار می گرفت. بدین علت بود احمد خمینی بعد از مدتی به جایی پرت در بیابانهای مابین تهران و قم میرود و به کشاورزی و باغداری مشغول میشود. مردم آن منطقه آنجا را «دشت احمد» نام می دهند.پس از مدتی، انتقادات تند و علنی احمد خمینی از شرایط کشور آغاز میشود.او با مسئولان وزارت اطلاعات دیدار و از اینکه «امروز هم خون مستضعفین را سرمایه داران بزرگ و کوچک میمکند» ابراز تاسف میکند؛ از اینکه «یک عده سرمایهدار زالوصفت به این بهانه که اقتصاد دولتی مضر است، به حال خود رها شده و به جان این ملت افتادهاند».انتقادات احمد خمینی به وزارت اطلاعات و شخص هاشمی رفسنجانی هم افزایش مییابد: «این جوی که الان درست کردهاند و مردم را از دستگاه اطلاعات میترسانند به مصلحت انقلاب و نظام نیست. نباید این جو باشد. چرا مطبوعات و نمایندگان مجلس بعد از موضع رئیس محترم جمهوری جرئت پیدا میکنند و حرف دلشان را بیان میکنند؟ همین حرفها را که قبل از سخنرانی رئیس جمهور میدانستند، چرا نمیگفتند؟».احمد خمینی در یکی از جنجالیترین موضعگیریهای خود، پدرش را مخالف ادامه جنگ با عراق پس از فتح خرمشهر معرفی میکند: «در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد بودند که بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند که ما باید تا کنار شطالعرب {اروند رود} برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق بگیریم.» در هنگام بازپسگیری خرمشهر، علی خامنهای، رئیس جمهور، میرحسین موسوی نخست وزیر، اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس مجلس، محسن رضایی فرمانده سپاه، عبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس شورای عالی قضایی و علیاکبر ولایتی وزیر امور خارجه بودند. محسن رضایی گفته که در جلسهای بعد از آزادی خرمشهر، اکبر هاشمی رفسنجانی و سرتیپ قاسمعلی ظهیرنژاد، رئیس وقت ستاد مشترک ارتش، از ادامه جنگ با هدف دریافت غرامت از عراق دفاع کردند و با حمایت دیگران، آیتالله خمینی نیز به این تصمیم رضایت داد.
چهار روز قبل از مرگ، آخرین مصاحبه احمد خمینی منتشر میشود. در این گفتوگو که با هفتهنامه امید انجام شد، او از اینکه «الان داخل شانزدهمین سال از عمر انقلاب اسلامی هستیم و هنوز بعضی از مسئولین، حتی مسئولین نهادهایی که پس از انقلاب تاسیس شدهاند، مشکلات مدیریتی و مسائل خود را به گردن رژیم گذشته میاندازند و ندانمکاریهای خود را ناشی از مشکلات بجا مانده از رژیم طاغوت میدانند»، به شدت انتقاد میکند.
وی از «گسترش فساد اداری و رشوهخواری در ادارات و موسسات دولتی و اتخاذ تصمیمات نابخردانه درباره ذخایر ارزی مملکت» انتقاد و ریشه این مشکلات را مسئولان کشور می داند. او در آن مصاحبه گفت: «بیسروصدا ۱۵۰ تومان به قیمت دلار اضافه کردند و کسی هم نفهمید. مگر رئیس کل بانک مرکزی قول نداده بود که قیمت دلار را در حدود ۱۰۰ تومان ثابت نگه میدارد، پس چه شد؟ چرا همه مشکلات و نارساییها را به گردن آمریکا و دیگران میاندازیم. آیا اختلاس از بیتالمال نیز به آمریکا مربوط میشود؟».در همان روزی که این مصاحبه منتشر میشود، نصف شب اش احمد خمینی به بیمارستان منتقل میشود. او چهار روز بعد فوت میکند. در ۱۰ دی ۱۳۷۷ و همزمان با قتلهای سیاسی در ایران، جمشید پرتوی، پزشک مخصوص احمد خمینی نیز در منزلاش به قتل میرسد. سعید امامی، معاون سابق وزارت اطلاعات، علاوه بر قتل روشنفکران و نویسندگان، به قتل احمد خمینی نیز اعتراف کرده بود. هر چند-مخزن اسرار نظام- در بازی انگلیسی-روسی رهبر، رئیس جمهور و رئیس مجلس نظام، فریب خورد!
در اینجا، قسمت دوم از دهه دوم زندگی در جمهوری اسلامی ایران ، تمام می شود. با این که مطالب را خیلی خلاصه کردم. اما باز طولانی شد. از این بابت پوزش می خواهم! ادامه این مطلب به دوره محمد خاتمی و محمود احمدی نژاد تعلق دارد…!
ثبت ديدگاه