ریشه های تاریخی و تجلی آن در کردار و گفتار روشنفکران، دولتمرادان و اقشار مختلف جامعه معاصر ایرانی   گردآوری و تحقیق: عبدالرحمن حیدری، کاظم والی، یاسر اسدی، مهدی هاشمی     ژانویه ۲۰۲۱

فهرست

  • مقدمه

نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران

  • تعریف واژه های کلیدی نژادپرستی

نژادپرستی

نژادپرستی نهادینه یا سیستماتیک

تبعیض نژادی

  • نژادپرستی در گذشته

جنبش شعوبیه

عرب ستیزی شیعیان  در ایران

نژادپرستی در قرن نوزدهم میلادی

ایران در عصر پهلوی

حزب پان ایرانیسم ایران

  • ناسیونالیسم ایرانی

مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی

ناسیونالیسم ایرانی و عرب ستیزی

باستان گرایی در ناسیونالیسم ایرانی

آریایی گری (اروپایی گرایی)

فارس گرایی

  • نمونه­های گفتمان نژادپرستی و عرب ستیزی در جامعه معاصر ایران

اهانت روزنامه اطلاعات به مردم عرب

تبعیض نژادی در صدور احکام قضایی و رفتار با زندانیان عرب احوازی

نصب مجسمه های شاعران ضد عرب وتورک در شهرهای احواز و آذربایجان اقدامی نژادپرستانه

استفاده از الفاظ “اعراب” و “عرب زبان” در سخنان دولتمردان و در رسانه های ایرانی

«پارسه» واحد پول جدید رژیم نژادپرست ایران

تحقیر مردم أفغانستان

ترویج نژادپرستی با جعل و تحریف در کتب دانشگاهی

نژادپرستی در سخنان هنرمندان ایرانی

نژادپرستی در هنر و سینما و رسانه ها

تبعیض نژادی در سیاستهای دولت مرکزی ایران

نژادپرستی در ورزش

  • سخن آخر
  • منابع

مقدمه

نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران

در حالی که نژادپرستی تا حدود زیادی معلول ترس و جهل است اما همواره در طول تاریخ بشری از نژادپرستی در نزاع های سیاسی، دینی، قومی و حتی اقتصادی استفاده شده است. نژادپرستی و نفرت از “دشمن” مهمترین عامل تحریک و بسیج توده های مردم برای مشارکت فعال در جنگ‌هاست. گرچه تاریخ برده داری به هزاران سال قبل برمی گردد، اما نژادپرستی در اروپای اواخر قرن چهاردهم میلادی، برده داری را توجیه کرد و آنرا به تجارتی سازمان یافته و جهانی تبدیل کرد.

هشتم ماه مه سالگرد پایان جنگ جهانی دوم در اروپا است. فرانکلین دی روزولت، رئیس جمهور وقت آمریکا، هدف از آن جنگ را تحقیق چهار آزادی دانست: آزادی بیان ، آزادی دین ، آزادی از قید احتیاج، و آزادی از ترس. اروپا نیز آنرا پیروزی نیروهای آزادی و دموکراسی بر فاشیسم و نژادپرستی دانست. اروپا و آمریکا پایان جنگ جهانی دوم را زمینه‌ای برای پیشرفت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، و توسعه انسانی قرار داده و زمینه را برای تأسیس و فعالیت سازمان‌های مردم نهاد در جهت دفاع از حقوق و ارزش های انسانی و حقوق بشری مهیا کردند. هر چند نهادهای مذکور توانستند با کمک بعضی از کشورهای توسعه یافته تا حدودی معیارهای حقوق بشری را بهبود دهند اما نژادپرستی و دگر ستیزی همواره بعنوان معضلی اجتماعی در جامعه بشری بشمار می رود و همچنان به صورت سازمان یافته مورد استفاده افراد و دولت‌ها قرار می گیرد.

در ایران نیز نژاد پرستی در قالب اسلام ستیزی، عرب ستیزی، تورک ستیزی، افغان ستیزی، و دگرستیزی هموار وجود داشته و در بسیاری از مقاطع تاریخی به دلایل سیاسی و هویتی مورد استفاده قرار گرفته است. نمونه‌های آشکار فراوانی از نژادپرستی در تاریخ، ادبیات و فرهنگ فارسی وجود دارد.

نژادپرستی و دگرستیزی در ایران یک تفاوت جوهری با نژادپرستی در اروپا و دیگر مناطق جهان از لحاظ اجتماعی دارد. نژاد پرستی در اروپا در لایه های پایین جامعه و اقشار کم تحصیل کرده وجود دارد تا اقشار متوسط و تحصیل کرده. البته این امر به غیر از این که مرتبط  با روشنفکری اقشار متوسط  و تحصیل کرده جامعه است به نقش دولت و نهادهای مدنی و حقوق بشری نیز مربوط است که در آن نژادپرستی امری قبیح وغیر اخلاقی است و با فرهنگ، تمدن و روشنفکری در تضاد است. در ایران اما، اسلام ستیزی و عرب ستیزی بیشتر در میان طبقه متوسط و قشر تحصیل کرده جامعه اعم از نویسندگان، شاعران، سیاسیون، و حتی روحانیون (در مورد عرب ستیزی) رواج دارد. همین افراد هستند که افکار نژادپرستانه را در قالب شعر، داستان، رمان، نوشته های تاریخی و فلسفی، کتابهای آموزشی یا حتی به شکل احکام و باورهای دینی به طبقات جامعه انتقال داده و آنرا نهادینه کردند.

نژادپرستی در بسیاری از جوامع مترقی جرم است و نژادپرست در صورت اثبات جرم  طبق قانون مجازات می‌شود. شخص نژادپرست نیز جایگاهى در جامعه ندارد مگر در بین اقلیتی معدود از همفکرانش. در ایران اما، با آن که در قانون اساسی توهین به مقام های سیاسی و مذهبی بعنوان جرم معرفی شده اما هیچ اشاره‌ای به جرم بودن  نژادپرستی و یا توهین به نژاد، زبان و قوم نشده است.

طبقه متوسط و تحصیلکرده ایرانی به دلایل سیاسی و هویتی٬ عرب ستیزی و اسلام ستیزی را در فرهنگ ایرانی نهادینه کرده و در آن  عرب را در مقابل عجم قرار داده اند. حال آنکه اسلام ستیزی و عرب ستیزی در ایران اصولاً بر اتهاماتی واهی استوار است، چرا که جهل و عقب ماندگی ایران مرتبط با مشکلات ساختار اجتماعی و فرهنگی و سوء مدیریت در حل معضلات اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی جامعه است و ربطی به اسلام و عرب ندارد.

تاثیر عرب های مسلمان در اروپای قرون وسطی در زمینه های چون هنر، معماری، موسیقی، زبان، فلسفه، پزشکی، داروسازی، و کشاورزی بسیار عمیق است و همواره مورد تایید روشنفکران اروپا قرار گرفته است. این امر به زمان مأمون خلیفه عباسی، برمی گردد؛ وی ابو یوسف الکندی پدر فلسفه عرب را مأمور ترجمه فلسفه یونانی قدیم و فلسفه هلنیستی کرد و با این کار باعث ظهور فلسفه‌ نوین اسلامی و انتقال آن به اندلس و اروپا گردید. عربهای مسلمان در اندلس فلسفه نوین اسلامی را به زبان‌های اسپانیولی، لاتین و عبری ترجمه کردند و از آن زمان بود که  فلسفه ‌یونانی، هلنیستی و اسلامی در اروپا منتشر شد که بعدها تاثیرات ملموسی در عصر رنسانس اروپا و انقلاب کبیر فرانسه بر جای گذاشت. فلاسفه عربی مانند ابن باجه، ابن طفیل، ابن رشد، و ابن العربی بیشترین تاثیر را در انتقال این فلسفه در اندلس و اروپا داشتند. در ایران اما، نه تنها تأثیر فرهنگ، زبان، ادبیات، و فلسفه عربی و اسلامی نادیده گرفته شد، بلکه بسیاری از نویسندگان فارس، اسلام را عامل عقب‌ ماندگی ایران می دانند. حال آنکه بر کسی پوشیده نیست که زبان عربی باعث رشد و رونق زبان فارسی گردید و زمینه را برای ظهور شعر و ادبیات فارسی مهیا کرد. در واقع ظهور و گسترش فلسفه، هنر، معماری، پزشکی، و شعر و ادب در ایران به دوران طلایی تمدن اسلامی برمی گردد؛ زمانی که ایران جزئی از قلمرو اسلامی بود و دمشق و بعداً بغداد مراکز خلافت اسلامی و مراکز علم و هنر در جهان به شمار می‌آمدند. با نگاه به تاریخ ایران می توان دریافت که ظهور اغلب شاعران، نویسندگان، و دانشمندان “ایرانی” (چرا که در آن زمان هویتی به نام ایرانی وجود نداشت) به همین  دوره اسلامی بر می گردد و آثار آنان دلیل بر نشأت و تکوین آنها در دوره ای بود که بغداد به عنوان مرکز خلافت اسلامی، مناره علم و دانش در جهان بود. حال آنکه وجود افرادی از این قبیل در ایران قبل از اسلام اثبات نشده است.

گردآورندگان این تحقیق تلاش دارند تا پدیده زشت نژادپرستی در جامعه ایران را از گذشته تا به امروز و از اندیشه تا سیاست و اجرا مورد بررسی قرار دهند. بر این اساس تاریخچه فکری نژادپرستی، گذری بر تاریخ عرب ستیزی در ایران، طرح­های نژادپرستانه دولت مرکزی (نژادپرستی نهادینه)، نژادپرستی در سینما و صدا وسیما، و نژادپرستی در ورزش بررسی خواهد شد.

در ابتدا مقدمه ای بر نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران و سپس تاریخچه ای از جنبش شعوبیه و نژادپرستی در ایران ارائه می شود. پس از آن به تعریف واژه­های کلیدی نژادپرستی (فردی ونهادینه) و تبعیض­نژادی ومعانی آن می رسیم. از آنجا که بررسی گفتمان و سیاستهای نژادپرستانه در ایران را نمی توان بدون ریشه­یابی ناسیونالیسم ایرانی بررسی کرد؛ لذا گذری به تاریخچه گفتمان ناسیونالیسم ایرانی و مبانی فکری آن خواهیم داشت. برای این منظور نمونه هایی از نوشته های سردمداران این گفتمان بازگو خواهد شد.  همچنین نمونه هایی از گفتمان نژادپرستانه رایج در جامعه ایرانی، بخصوص دولتمردان و روشنفکران، ذکر خواهد شد.

لازم به یادآوری است که جمع­آوری تمامی مصدایق نژادپرستی در ایران وقت وتلاش ویژه ای را می­طلبد، که از حوصله این نوشتار خارج است. هدف این نوشته ترویج گفتمان مبارزه با نژادپرستی است و امید است دیگران نیز کمر همت بسته و در غنی­سازی این گفتمان مساهمت داشته باشند.

پس از این مقدمه کوتاه و بمنظور پرداختن به نژادپرستی در دوره ۱۵۰ ساله اخیر، ابتدا به تعریف واژه­های کلیدی نژادپرستی (فردی ونهادینه) و تبعیض­نژادی ومعانی آن می پردازیم.

تعریف واژه­های کلیدی نژادپرستی

نژادپرستی نوعی پیش‌ داوری و تبعیض، که مبتنی بر تفاوت‌های نژادی ناشی از تفاوت‌های ظاهریِ جسمی-فیزیکی و نیز تفاوت‌های فرهنگی ناشی از زبان، آداب و رسوم، دین، تاریخ و امثال آن است. ساده‌ترین مثال برای نژادپرستی، برتر دانستن انسان‌های سفیدپوست (اروپایی) بر رنگین‌پوستان است؛ با این استدلال که چون سفید بودن نشانهٔ برتری است و من سفیدم و تو سفید نیستی، پس من از تو برترم. در زبان فارسی به این بحث نژادستیزی یا نژادگرایی نیز گفته می‌شود.

وقتی واژه نژادپرستی را می شنویم اکثراً به یاد مردم آفریقایی و سیاهپوستان آمریکایی می­افتیم. ولی آیا واقعاً نژادپرستی فقط محدود به سیاه­پوستان است. آیا تا بحال به جامعه خود، و به دور وبر خود نگاهی انداختیم؟ به همسایه دیوار به دیوارمان فکر کردیم؟ آیا می دانید وقتی که به فرزندانتان توصیه می کنید با بچه­های همسایه­ی عربتان بازی نکنند، این دیدگاه در تعریف نژادپرستی می گنجد و شما نژادپرست تشریف دارید؟ یا وقتی که در اتوبوس نشسته­ای و فردی با لباس ملی خودش، عرب یا بلوچ و.. سوار اتوبوس می­شود، اگر به ذهنت خطور کرد که ای کاش کنار من نشیند! ویا اگر صندلی بغل دستت خالی بود وعمداً جابجا نمی­شوی تا مبادا کنارت بنشیند. آیا می­دانستید که این طرز تفکر و رفتار شما نژادپرستی خوانده می­شود؟ یا وقتی مدیر فروشگاهی در احواز هنگام ورود فرد عربی با دشداشه[۱] به فروشگاهش، به خاطر عرب بودنش او را بیش از دیگر مشتریان زیر نظر بگیرد، آیا می دانید که این رفتار رفتاری نژادپرستانه تلقی می شود؟

همچنین این ایده که نژادی داری برتری­ها وتوانایی­های خاصی است که دیگران فاقد آن هستند؛ یا اینکه نژادی داری صفات زشتی است که دیگران ندارند، این نوع نگاه به انسان ها نیز نژادپرستی تلقی می شود. مثلاً این نظر که “هنر نزد ایرانیان است وبس” یک دیدگاه نژادپرستانه است. یا اینکه عربها آدم­های خشن و بداخلاقی هستند یک ایده نژادپرستانه است؛ واین فکر که مردم اهالی فلان شهر بی­غیرت هستند یک فکر نژادپرستانه است.

نژادپرستی نهادینه (سیستماتیک)

نژادپرستی نهادینه به سیستمی از رویه ها یا الگوها گفته می شود که در همه زمینه­های زندگی مانند تحصیل، مسکن ، اشتغال، انجمن­های حرفه ای، دینی، ​​رسانه­ها و غیره با هدف تداوم و حفظ قدرت ، تأثیرگذاری و رفاه یک گروه به حساب گروههای دیگر، نهادینه شده باشد. این نوع نژادپرستی ریشه در فعالیت نیروهای مستقر و دارای جایگاه ویژه در جامعه است. و در نتیجه محکومیت عمومی به مراتب کمتر از نژادپرستی فردی دریافت می کند. خطر ومیزان تخریب نژادپرستی نهادینه به مراتب بیش از نژادپرستی فردی است، چرا که عدم وضوح و مخفی بودن آن سبب می شود تا اعتراض خاصی علیه آن صورت نگیرد و یا اگر اعتراضی صورت گیرد نیروهای حافظ این برتری به سرعت به سرکوب این اعتراض برمی آیند.

یکی از مصادیق بارز نژادپرستی نهادینه برخورداری بخشی از جامعه از امکانات عمومی به حساب بخش­های دیگر می باشد. آنچه در ایران رخ می دهد مثال بارز نژادپرستی نهادیه است. به عنوان مثال در زمینه فرهنگی، مردم فارس از مزایا وامکاناتی که متعلق به کل جامعه است بهره­ی صد درصدی می­برند. رادیو وتلفزیون، روزنامه­ها، سینما، آموزش وپرورش، دانشگاهها، مؤسسات فرهنگی وهنری، و هر چه در جامعه است تمام و کمال در خدمت زبان فارسی و یا به عبارتی دیگر در خدمت مردم فارس است. در حالی که ملتهای عرب، تورک، بلوچ، کورد، و تورکمن از این امکانات بی­بهره هستند و یا بهره مندی آنها در حد قابل ذکری نیست. این یک نمونه از نژادپرستی نهادینه یا سیستماتیک است. تلویزیون و میدیای مین استریم در سیستم مرکزی ایران که مبتنی بر مفهوم تک فرهنگی است، هرگونه تفاوت فرهنگی، زبانی، عادات و رسوم را برنمی تابد و تفاوتهای فرهنگی و زبانی از سوی این رسانه ها بیشتر به عنوان علل عقب ماندگی غیرفارسها، به عنوان تهدید و نه فرصت معرفی شده اند. تاثیر عمیق فضای تک فرهنگی بر اذهان عمومی در ایران بشکلی است که هر زبان، لباس و عادات و رسومی که همخوان با فضای مذکور نباشد مستحق خنده و مسخره و تحقیر می شود.   لذا وقتی یک فرد فارس تلفزیون را روشن می کند یا روزنامه می­خواند؛ محتوای این رسانه ها که در راستای فرهنگ و ترقی فرهنگی فارس است برای وی خوشایند هستند. ولی وقتی یک عرب احوازی تلفزیون را روشن می کند یا روزنامه­ای می خواند ویا به اداره­ای مراجعه می­کند ­این احساس به او دست نمی دهد، بلکه درعوض احساس بیگانگی و طرد شدگی به او دست می دهد.

نژادپرستی نهادینه باعث تباهی فرصت ها ومانع از بروز استعدادها در زمینه­های مختلف در جوامع هدف می شود. به عنوان مثال استعدادهای فرهنگی وهنری مردمان غیرفارس در ایران بخاطر نبود امکانات تلف شده و یا تکامل پیدا نمی­کنند. وبه همین دلیل است که می­بینیم نسبت تعداد نویسندگان، هنرمندان و غیره در میان مردم غیر فارس خیلی کم و قابل مقایسه با فارس­ها نیست.

تبعیض نژادی

براساس کنوانسیون‌ بین‌المللی‌ رفع‌ هر نوع‌ تبعیض‌ نژادی، “تبعیض‌ نژادی به‌ هر نوع‌ تمایز، ممنوعیت‌، محدودیت‌ و یا ارجحیتی که‌ براساس‌ نژاد، رنگ‌، نسب، منشأ ملی‌ و یا قومی‌ مبتنی‌ باشد، و هدف‌ یا نتیجه آن‌ از بین‌ بردن،‌ در معرض‌ تهدید و مخاطره قراردادنِ اعتراف به، تمتع از‌، و استیفای حقوق‌ بشر و آزادی‌های‌ اساسی‌ در زمینه‌­های سیاسی‌، اقتصادی، اجتماعی، فرهنگی‌ و یا هر زمینه‌ دیگر حیات عمومی باشد، اطلاق می شود.”

به عبارتی دیگر تبعیض نژادی یعنی رفتار کردن با شخص یا گروهی از افراد براساس منشأ نژادی، قومی، رنگ پوست، جنسیت وغیره است. در تبعیض نژادی قدرت پیش شرط لازم است، زیرا بستگی به توانایی دادن یا عدم تأمین مزایای اجتماعی، امکانات، خدمات، فرصتها و غیره از جانب کسی دارد که باید از آنها برخوردار باشد و براساس نژاد ، رنگ یا منشأ ملی محروم می شود. مثلاً اگر مدیر شرکتی از استخدام افرادی بخاطر سیاه بودن رنگ پوستشان اجتناب کند، این رفتار تبعیض نژادی است. و یا اگر دانشگاهی عمداً تلاش کند تا تعداد دانشجویانِ مذکرِ بیش از دانشجویان مؤنث جذب نماید این نوع، تبعیض جنسیتی خوانده می شود. یا اگر مدیر مدرسه ای در احواز در معرفی دانش­آموزان نمونه از دانش­آموزانی که امتیازات مساوی دارند فارسها را بر دانش­آموزان عرب ترجیح دهد، این را تبعیض نژادی گویند. اگر مدیر کارخانه­ای در احواز، از استخدام داوطلبان عرب به خاطر عرب بودنشان امتناع کند، این اقدام تبعیض نژادی است.

نژادپرستی در گذشته

جنبش شعوبیه

اصل برابری و مساوات یکی از مهمترین پایه های اجتماعی اسلام است، بدین معنی که در تعالیم اسلامی کرامت انسانی هیچ فردی فروتر یا فراتر از دیگران نیست. اصل برابری انسان ها در قرآن نیز به کرات به آن اشاره شده است، مثلاً در آیه ۹۸ سوره انعام آمده است؛ وَهُوَ الَّذِی أَنْشَأَکُمْ مِنْ نَفْسٍ وَاحِدَهٍ، اوست(خداوند) که شما را از یک نفس آفریده است.

در اواخر قرن دوم هجری قمری و در زمان خلافت امویان بر جهان اسلام جنبشی به نام “شعوبیه” ظهور و در عصر خلافت عباسیان و با راه یافتن عده‌ای از برمکیان بلخی به دربار خلیفه مسلمین، هارون الرشید، شعوبیه به اوج قدرت خود رسید. “شعوبیه” را می توان به عنوان اساس تفکر شوونیسم فارس دانست که عرب ستیزی در ایران را نهادینه و به نسل های دیگر منتقل کرد. شمس الدین قرطبی در کتاب تفسیر قرطبی (۱۱/۸۹) می ‌نویسد؛ شعوبیه از عرب متنفر و معتقد به برتری عجم برعرب است. اما واژه شعوبیه برگرفته از واژه عربی “شعب” به معنای “ملت” است که در آیه ۱۳ سوره حجرات به آن اشاره شده است که می گوید؛ یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا، إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ؛ یعنی”ای مردم ما شما را از مذکر و مونث (مرد و زن) آفریدیم و “ملت ها” (تعریف سیاسی ملت به معنای امروزی یک تعریف مدرن است و در ۱۴ قرن پیش وجود نداشت) و قبیله ها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید، گرامی‌ترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست”. هر چند که این آیه “تقوا” را تنها عامل برتری افراد در نزد خدا می داند، اما شعوبیه، ذکر واژه  “شعوب” قبل از واژه ” قبایل” در این آیه قرآنی را دلیلی بر برتری عجم بر عرب می داند، زیرا به تفسیر آنها شعوب یا ملتها به عجم اطلاق می شود حال آنکه منظور از قبایل در این آیه عربها هستند. این در حالی است که مفهوم دو کلمه عربی “شعب و قبیله” در زبان عربی به هیچ وجه نژادی نیست بلکه مفهومی کاملاً اجتماعی است. شمس الدین قرطبی شعوب (جمع شعب) را به معنی منشعب وانشعاب معنی می‌کند، و شعب به مانند درختی است که شاخه ها یا همان قبایل از آن منشعب می شوند. جواهری شعب را به معنای انشعاب قبایل عرب از آن می‌دانند و شعب به معنای مجموعه بزرگی از قبایل است. حال آنکه “قبیله” و جمع آن “قبایل” به یک مجموعه اجتماعی گفته می‌شود که جد مشترک دارند، هر یک از قبایل عرب معمولاً دارای شجره نامه فامیلی هستند که این شجره نامه ها علاوه بر معرفی اجداد قبایل عرب، نسبت آنها با قبایل دیگر را نیز مشخص می کند. این شجره که در واقع تمام قبایل عرب از آن منشعب می شود همان شعب یا ملت است.

عرب ستیزی شیعیان  در ایران

عرب ستیزی روحانیت دینی شیعه بر مسئله نزاع شیعه و سنی استوار است و اینکه اسلام شیعی را مرتبط به نژاد فارس و اسلام سنی را اسلامی خشن، منحرف و جاهل و مرتبط به عرب می دانند. این امر حتی در بین نویسندگان عرب ستیز با گرایش های شیعه هم صادق است، مثلا جلال آل احمد (۱۳۴۸ـ۱۳۰۲ شمسی) معیارهای ایرانگری را زبان پارسی، فرهنگ پارسی، و مذهب شیعه می داند. او معتقد است که اسلام حتی در ابتدا هم  ایرانی بوده و پیشرفتش مدیون یک ایرانی به نام سلمان فارسی است. به عقیده آل احمد بدون مشارکت ایرانیان، اسلام هرگز به تمدنی بزرگ و “ایرانی” تبدیل نمی شد.

عرب ستیزی در کتب علمای شیعه به وفور مشاهده می‌شود، در تاریخ طبری از علی بن ابی طالب روایت شده که می‌گوید به خدا سوگند مثل اینکه او را (امام مهدی شیعیان) بین رکن و مقام می بینم که مردم با او (امام مهدی) و کتاب نوین بیعت می‌کنند. در حالی که این امر بر عرب سخت و دشوار است، وای بر سرکشان عرب از شری که به زودی گریبانگیر آنها خواهد شد.

مجلسی در بحار الأنوار از امام ‌صادق نقل می‌کند که می گوید: از عرب بپرهیز؛ زیرا برای آنها خبر ناگواری است. آگاه باش که هیچ‌کس از عرب با قائم (مهدی) خروج نخواهد کرد (ملکی ۲۰۱۳، ص ۳۳۳).

ابوبصیر از امام باقر، روایت می کند که آن حضرت می گوید: بر عرب ها روزگار بسیار سختی خواهد بود . شایسته ی شان و موقعیت او، جز کشتن دشمنان نیست و در اجرای امر الهی، سرزنش هیچ ملامت کننده ای او را تحت تاثیر قرار نمی دهد (ملکی ۲۰۱۳، ص ۲۳۰). از امام صادق نیز روایت کرده اند که می گوید: وقـتـى کـه قائم ظهور نماید، میان او و عربها و قریش چیزى جز شمشیر حاکم نخواهد بود (ملکی ۲۰۱۳، ص ۵۲).

اما در مورد حضور پررنگ ایرانیان پس از ظهور مهدی، محمد جواد طبسی در کتاب بامداد بشریت حتی شهرهای یاران مهدی را نیز مشخص کرده، او می نویسد: “بیشترین یاران مهدی آل محمّد را ایرانیان تشکیل می دهند. بسیاری از یاران حضرت مهدی علیه السلام از اهالی مرو رود، مرو، طوس، مغان، جابروان، قومس، اصطخر، فاریاب، طالقان، سجستان، نیشابور، طبرستان، قم، گرگان، سیراف، ری و کرمان هستند” (فرد ۲۰۱۲، ص ۵۳).

نژادپرستی در قرن نوزدهم میلادی

با الهام و تاثیر از عصر رنسانس “انقلاب کبیر فرانسه” و جنبش های ناسیونالیستی اروپای قرن نوزدهم، عده ای در ایران نیز سعی در احیای ملی گرایی و ناسیونالیسم ایرانی با محوریت نژاد پارس کردند. یکی از شاخص ترین این افراد فتح الله آخوند زاده و میرزا آقاخان کرمانی بودند که تحت تأثیر پیشرفت اقتصادی و اجتماعی غرب، اسلام را عامل اصلی عقب ماندگی اقتصادی، اجتماعی، و سیاسی ایران آنروز معرفی می کردند. ملی گرایی آخوند زاده و کرمانی بر اسلام ستیزی و عرب ستیزی استوار بود. حالا آنکه در نگاه این دو ایران قبل از اسلام ایرانی آباد و باشکوه معرفی می‌شد که این عظمت و شکوه با ورود اسلام به ایران به پایان رسید و جهل و عقب ماندگی جایگزین آن شد. آخوند زاده و کرمانی اسلام را دین سامی تحمیل شده به ملت “نجیب آریایی” می دانند. این دو نه تنها تاثیر ادبیات و شعر عرب و سایر علوم عربی-اسلامی در دوران طلایی تمدن اسلام بر ایران را انکار کردند، بلکه هیچ دلیل علمی و مادی دال بر شکوه و عظمت ایران قبل از اسلام نیز ارائه نکردند.

میرزا آقاخان کرمانی در مورد عقب ماندگی ایران می نویسد: افسوس افسوس از این ترقی معکوس ایران که پیدایشش از تازیان شده زیرا که وقتی بر ایران مستولی شدند به ضرب شمشیر آیین عربیت را به اعناق (گردن ها) گذاردند و جمیع کتب فرس قدیم و علوم ایران را سوختند و در عوض قرآن به هم ریخته و بی سر و ته به آنان آموختند که یک جمله او را هیچ عجمی نمی فهمد خواندن آن را ثواب شمرده “کفانا کتاب الله” (ما را کتاب خدا کفایت می کند) را به عوام القا کردند (ملکی ۲۰۱۳).

ملک الشعرای بهار در مورد میرزا آقاخان کرمانی می نویسد “فکر عرب ستیزی در ایران از او نشأت گرفت”، جلال آل احمد نیز او را یک فاشیست می خواند (ملکی ۲۰۱۳).

کرمانی در نوشته‌هایش از واژه “تازی” بجای عرب یا عرب ها استفاده می‌کرد، این واژه هیچ معنی و ریشه ای در زبان عربی ندارد و در زبان فارسی هم معنای آن مشخص نیست. عده‌ای مفهوم آن را “تازنده و تازیدن” می دانند و به مردمی اطلاق می شود که همیشه درحال تازیدن هستند. حال آنکه عده ای دیگر آنرا به قبیله عربی “طی یا طائی” نسبت می دهند. واژه “تازی” معمولا توسط عرب ستیزان و شوونیسم فارس به کار گرفته می شود.

ایران در عصر پهلوی

از زمان مشروطه به بعد بحث به اصطلاح روشنفکری در ایران بر افسانه سازی از دوران ایران قبل از اسلام متمرکز گردید. این دیدگاه “فارسیزم” با هدف بزرگنمایی از ایران قبل از اسلام، تمام عقب ماندگیهای اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی را مرتبط با اسلام و راه نجات ایران را منوط به بازگشت به آن دوران دانست. پس از پایان سلسله قاجار و به قدرت رسیدن رضا پهلوی این دیدگاه به یکی از اهداف حکومت تبدیل به صورت منظم و سیستماتیک برضد ملت غیر فارس اجرا شد. رضا پهلوی و با الهام از سیاست‌های کمال آتاتورک در ترکیه سعی کرد جزئی از این سیاست‌ها را در ایران اجرا کند. هدف اصلی از این سیاست‌ها تشکیل هویتی واحد با محوریت فارس برای تمام ملل و اقوام ساکن ایران بود. لئون پولیاکوف معتقد است که افسانه “عصر طلایی ایران قبل از اسلام” هسته اصلی و اساس ملی‌گرایی نوین ایران است (Pollakov 1977). پس از تاسیس فرهنگستان زبان فارسی در سال ۱۳۱۴ با تقلید از تجربه کمال آتاتورک در ترکیه، دولت مرکزی سیاست “فارسیزم” را به مرحله اجرا درآورد. در اولین اقدام نام شهرها، روستاها، و مناطق ملت عرب به صورت گسترده‌ای به فارسی تبدیل شد؛ شهرها و روستاهایی که نامشان با تاریخشان ممزوج و در هم آمیخته است. شهر محمره به خرمشهر تغییر نام یافت، خفاجیه به سوسنگرد، عبادان به آبادان، معشور به ماهشهر، و سایر شهرها و روستاهای ملت عرب، نام های بیگانه‌ای یافت که مردم بومی هرگز آنها را نپذیرفتند و پس از سالیان سال نام های اصلی این شهرها و روستا همچنان در بین مردم بومی رایج است. نام های جعلی فارسی اما، بجز در محافل رسمی و دولتی کاربرد دیگری ندارند. سیاست فرهنگ و هویت سازی قرن بیستم ایران همگام بود با گفتمان اسلام ستیزی و عرب ستیزی در بین نویسندگان و شاعران آن دوره. این گفتمان نژادپرستانه دنباله رو همان ارث فرهنگی عرب ستیزی ایرانی قرون گذشته است که عمدتاً از “شعوبیه” سرچشمه می گیرد. یکی از آن نویسندگان این دوره صادق هدایت است (۱۳۳۰- ۱۲۸۱) که اسلام ستیزی و عرب ستیزی در اغلب آثارش نمایان است. هدایت رسومات اسلامی را بیگانه و وجود آنها را نتیجه پیروزی شیطانی عرب بر ایده های واقعی ایرانی می دانند (سعد ۱۳۸۲ ش). هدایت مانند اغلب نویسندگان و شاعران آنان دوره اسیر تاریخ خیالی ایران قبل از اسلام بود. او اسلام را دینی عربی می داند که باعث محو هویت واقعی ایران گردیده و تنها راه رستگاری را بازگشت به “دوران طلایی” ایران قبل از اسلام می داند. هدایت  برای تلقین و گنجاندن فرهنگ اسلام ستیزی عرب را مورد هجوم قرار داده و آن ها را در تضاد با ایرانی می داند. او در نوشته هایش با تمام توان می کوشد که فرهیختگی، نجابت و اصالت را صفاتی ایرانی و وحشیگری، بی رحمی، و بیابانگردی را صفاتی عربی تلقی کند. مهدی اخوان ثالث (۱۳۶۹- ۱۳۰۶) یکی دیگر از شاعران عرب ستیز آن دوره است که مانند صادق هدایت حسرت دوران قبل از اسلام را می خورد. او نیز برای اثبات نظریه “عصر طلایی” ایران قبل از اسلام  با بزرگنمایی از آن دوره تمام زشتی‌ها و پلیدی های جامعه عصر خود را به اسلام و عرب نسبت می دهد. در اشعار اخوان ثالث عرب اهریمن و ایرانی پاک و زیباست:

این زمان گرچه با هزاران رنگ “

ترکنازی کند فساد فرنگ

گنده و ننگ عرب زننده تر است

این کهن غم تبه کننده تر است”

“هرچه نغز است و زیبایی

هرچه پاک و اهورا مزدایی

این کهنه اهرمن برد

کشته و کشته است، خورد و خورد” (سعد ۱۳۸۲ ش).

جلال آل احمد‌ (۱۳۴۸- ۱۳۰۲) یک عرب ستیز کاملا متفاوت با دیگر هم کیشانش است. او به قدری عرب ستیز بود که حتی اسلام را نیز ایرانی می دانست. آل احمد معتقد است که اسلام از همان اول هم ایرانی بوده و توسط سلمان فارسی پیشرفت کرد و بدون مشارکت ایرانیان هرگز نمی توانست به تمدنی عظیم و ایرانی تبدیل شود. او می نویسد که “اسلام وقتی به آبادی های میان دجله و فرات رسید اسلام شد و پیش از آن بدویت و جاهلیت اعراب بود” (سعد ۱۳۸۲ ش)، البته علت اینکه آل احمد در اینجا از آبادی‌های میان دجله و فرات یاد می کند معلوم نیست، چرا که ساکنان این مناطق نیز عرب هستند و سابقه تمدن بین النهرین سابقه خیلی طولانی تر از تمدن خیالی ایران باستان است ولذا هیچ ربطی به موضوع “ایرانیّت” اسلام ندارد.

عبدالحسین زرین کوب (۱۳۷۸- ۱۳۰۱) زاده بروجرد در لرستان یکی دیگر از نویسندگان عرب ستیزی بود که با توسل به افسانه سازی، دروغ، و فرافکنی در کتاب “دو قرن سکوت” یک تصویر مملو از توهمات را از دوران ساسانی برای خواننده به تصویر می کشد و در مقابل تمام زشتی‌ها و پلیدی‌ها را نثار عرب می کند. او در مورد زبان عربی می نویسد: زبان تازی (عربی) پیش از آن زبان مردم نیمه وحشی محسوب می شد و لطف و ظرافتی نداشت. با این همه، وقتی بانک قرآن واذان در فضای ملک ایران پیچید، زبان پهلوی در برابر آن فرو ماند و به خاموشی گرائید. در آن روزها که باربد و نکیسا با نواهای پهلوی و ترانه‌های خسروانی در و دیوار کاخ خسروان را در امواج لطف و ذوق فرو میگرفتند، زبان تازی (عربی) در کام فرمانروایان صحرا از ریگهای تفته بیابان نیز خشک تر و بی‌حاصلتر بود (زرین کوب ۱۳۳۰ ش). این ادعاهای زرین کوب در مورد زبان عربی در حالی است که از قدیم الزمان معروف است که می گویند: ” الشعر دیوان دیوان العرب “یعنی شعر، کتاب و ضبط تاریخ، ارزش‌ها، حماسه ها، احساسات، روایات و داستانها، دانش، و اعتقادات و باورهای ملت عرب است. ادبیات و شعر جاهلی (اسلام آن دوره را بدلیل شرک به خداوند جاهلی نامید) مربوط به صدها سال قبل از ظهور اسلام که متشکل است از غزل سرایی، حماسه سرایی، عرفان و حکمت، طنز و غیره یکی از مهمترین گنجینه های تاریخ ادبیات و شعر بشری است که تاکنون در دانشگاه‌های معتبر کشورهای عربی و جهان تدریس می‌شود. المُعَلَقات السبعه که در کعبه نگهداری می شد، نام هفت قصیده از شاعران معروف عرب در دوران قبل از اسلام است. این اشعار فصیح زیبا، پر مغز، و پرفهم و معنا  گواه این حقیقت است که ادب و شعر یکی از مهمترین شاخصه های تمدن عرب محسوب می شود که درهیچ یک از ملل باستان نمونه مشابهی از آن وجود ندارد، و ادعاهای زرین کوب در این مورد واهی و فاقد اثبات علمی است.

حزب پان ایرانیسم ایران

با سقوط امپراتوری عثمانی در ابتدای قرن بیستم و روی کار آمدن نظام جدید در ترکیه به رهبری کمال مصطفی آتاتورک و موج جدید ناسیونالیسم قومی در ترکیه و جهان عرب، در ایران نیز جنبشی به نام پان-ایرانیسم  در سال ۱۳۲۶شمسی توسط محسن پزشکپور، داریوش فروهر، محمد رضا عاملی تهرانی، و عده ای دیگر در تهران تاسیس شد. البته یک سال بعد داریوش فروهر از هم قطاران خود جدا شد و “حزب ملت ایران” با ایده های پان-ایرانیسمی را تاسسیس کرد. واژه پان-ایرانیسم اولین بار توسط محمود افشاردر سال ۱۳۰۶ وارد فرهنگ سیاسی ایران شد و هدف خود را مقابله با جریانهای پان-عربیسم و پان-ترکیسم اعلام کرد (فرد ۲۰۱۲). در عمل اما، با شعار “یک ملت یک درفش” این حزب سعی خود را در تثبیت هویت پارس بعنوان هویت دولت-ملت در ایران استوار کرد؛ هویتی که با ساختار تاریخی، اجتماعی، فرهنگی، و سیاسی حاکم بر جغرافیای سیاسی ایران منافات داشته و هویت ملل و اقوامی را که ساکن قلمرو تاریخی و طبیعی خود هستند را مورد تهدید قرار می دهد. افکار و ایده های پان-ایرانیستی در اوایل قرن بیستم، با تأسیس رژیم شاهنشاهی پهلوی و تغییر نام کشور در سال  ۱۹۳۵ از پرشیا به ایران، به عنوان سیاستی دولتی به مرحله اجرا گذاشته شد. هدف اصلی از این سیاستهای فاشیستی محو هویت قومی ملت های غیر فارس خصوصاً ملت عرب و تغییربافت جمعیتی شهرها و روستاهای احواز بود. سیاستهایی که دولت را به فراهم کردن زیر ساخت های اقتصادی لازم برای مهاجرت گروهی صدها هزار نفر از مناطق مختلف ایران و عمدتاً استانهای فارس نشین به شهرهای احواز موظف کرد. سیاستهای تغییر بافت جمعیتی، مصادره زمینهای کشاورزی، جذب نیروی کار غیر بومی، تخیله روستاهای مرزی، ممنوعیت زبان عربی و فعالیتهای فرهنگی و هنری در شهرها، روستاها، و مناطق عرب نشین در دوره پهلوی اول آغاز و در دوره های پهلوی دوم و دوره رژیم ولایت فقیه به شکل فزاینده ای تشدید شد.  

ناسیونالیسم ایرانی

تاریخچه :

همانطوریکه پیشتر ذکر شد پیدایش اندیشه­های ناسیونالیسم نوین ایرانی به قرون ۱۸ و ۱۹ میلادی برمی گردد. در پی آشنایی روشنفکران ایرانی با مفاهیم جدید علوم اجتماعی رایج در اروپا، سعی در کپی برداری از یافته­های غربیها کردند. با اعزام دانشجویان ایرانی به غرب وآشنایی نزدیک آنها با اندیشه­های علوم اجتماعی و فلسفه غرب این موضوع با جدیت پیگیری شد. مفاهیمی همچون دولت- ملت، برتری نژاد آریایی، و ضرورت یکسان سازی فرهنگی، حاصل آن دوران بود.

برخی از روشنفکران آن دوران شروع به استنساخ و کپی اندیشه­های غربی برای ایران کردند و اندیشه های رایج در اروپا با محوریت و مضمون برتری نژاد آریایی، را برای جامعه ایران صادر کردند. گرچه پس از گذر چند دهه اروپایی ها خود این ایده های نژادپرستانه را منسوخ اعلام کرده و از آن برائت جستند، اما روشنفکران ایرانی تا به امروز بشکل سرسختانه ای اصرار بر پایبندی به این افکار غیرانسانی دارند وتخطی از آنها را گناه نابخشودنی تلقی می کنند.

میرزا فتحعلی آخوندزاده ( ۱۸۱۲-۱۸۷۸) و میرزا آقاخان کرمانی (۱۸۵۳-۱۸۹۶) به عنوان پدران ناسیونالیسم ایرانی شناخته شده اند. نویسندگانی همچون احمد کسروی، صادق هدایت، علی دشتی، صادق چوبک، محمد علی جمالزاده و غیره کم و بیش از آقاخان کرمانی تاثیر گرفته اند (فریدون آدمیت، ۱۳۵۷). فریدون آدمیت به عنوان دانش آموخته معاصر یکی ازنئو­ناسیونالیستهایی است که خود نیز از شیفتگان آخوندزاده و کرمانی است. این امر کاملاً در کتاب “بررسی اندیشه­های آقاخان کرمانی” آشکار می شود؛ در این کتاب حس ناسیونالیستی آدمیت بر روح پژوهشگری وی غلبه یافته و مانع بیان حقایق افکار کرمانی در ضدیت با عرب می شود. نئوناسیونالیستهای دیگری همچون سید جواد طباطبایی همچنان بر طبل باستان­گرایی و مقصر دانستن عربها در نابودی تمدن قدیم ایران می کوبند.

برخی از روزنامه­ها ونشریاتی که در آن دوران فکر ناسیونالیسم ایرانی را ترویج می کردند عبارت بودند از ایرانشهر، فرنگستان، آینده، تجدد و غیره.

مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی:

مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی عبارتند از:  نفرت  از عرب، باستان­گرایی قبل از اسلام، اروپایی­گرایی، و فارسی­سازی.

در سالهای اولیه پیدایش ناسیونالیسم ایرانی، متونی منتشر شدند که سعی در بازیابی گذشته دورِ قبل از اسلام و افتخار به اوهام ساخته وپرداخته ذهن گرد آورندگانشان داشت. دغدغه اصلی این متون نکوهش ایران بعد از اسلام و عداوت با زبان عربی و تعالیم اسلامی و افتخار به گذشته خودساخته قبل از اسلام بود. محمد توکلی طرقی در کتاب ” تجدد بومی و بازاندیشی تاریخ” (۲۰۱۶) بر این باور است که  توجه به ایران باستان مدیون نشر و انتشار متون ایران ستاى دساتیر (نوشته آذر کیوانیان)، دبستان مذاهب، و شارستان چهارچمن (نوشته بهرام فرزانه) در نیمه­ی نخستین سده  13ق/ ۱۹م بود. وی معتقد است که این متون نه تنها شالوده ناسیونالیسم ایرانی را پایه ریزی کردند بلکه پایه گذار نژادپرستی در بین ایرانیان بودند. توکلی با احتساب این متون به عنوان نوشعوبی گری ایرانی به ذکر نمونه ای از چمن اول شارستان می پردازد : “در نزد پارسیان و سکنه ایران که بر همان طریق قدیم ثابت اند، ابناى (فرزندان) پارسى افضل مخلوقات اند هم به وجو]ه[ عقلى و نقلى و حسنى و بواقى ناس فروتر از ایشانند”(توکلی،ص۳۴). توکلی در ادامه نتیجه می گیرد که این برگزیدگى قومى و توانمندى زبانى در سدۀ ۱۳ و۱۴ ق/۱۹ و ۲۰ م دو رکن اساسی هویت ایرانی ونفس تجددخواه را فراهم آوردند.

مصطفی وزیری در کتاب ارزنده خود “ایران به مثابه ملتی خیالی” معتقد است که: شرق شناسان اروپایی طرفدار استبداد در راستای اهداف سیاسی و نژادی شان، ایران و ایرانیان را به شکل مردم صاحب تمامی ویژگیهای ملی و نژادی برتر درآوردند… ازیافته­های زبانشناسی تطبیقی و باستان شناسی بطور متدولوژیک برای تفسیر مجدد و تولید یک حس ایرانیستی در مفهومی آریایی و در تضاد با هویت­های همسایه عرب، تورک، و دیگران استفاده شد (وزیری، مقدمه- صص ۳-۴).

بر اساس دیدگاه تاریخی ناسیونالیست­های ایرانی، فرمانروایی عربها و حاکمیت اسلام بانى بسیارى از نابسامانی هاى ایران قلمداد گشت. در این تصورات تاریخی، بازیابى عظمت از دست رفته ی ایران فقط با بازگشت به اصل ایرانى خویش، که اروپاییان به “عاریه” گرفته بودند، و جدا شدن از فرهنگ عرب امکان پذیر است. با پرداختن به عظمت ایران باستان و توجه به خویشاوندى با فرنگ، عربها بانى عقب افتادگى ایران از قافلۀ تمدن، به تصویر کشیده شدند. (توکلی ۵۷-۵۸)

در مسیر بازنگارى تاریخ دو پدیدۀ فرنگ ستایی و عرب ستیزى در بازپردازى هویت ایرانى درقرن ۱۹م مؤثر بودند. از طرف دیگر، پیشرفت و توسعه کشورهای غربی حیرت و تعجب فارس ها را برانگیخت. آنان از همان آغاز در پى یافتن رمز پیشرفت فرنگ و “خواب غفلت” خویش برآمدند، و راه چاره را در تشابه با غرب و دشمنی با عرب یافتند.

ناسیونالیسم ایرانی و عرب ستیزی

یکی از مبانی اساسی ناسیونالیسم ایرانی دشمنی با عرب و یا عرب ستیزی است. این دشمنی در دیدگاه نویسندگان و پایه گذاران ناسیونالیسم ایران کاملاً مشهود و عیان است. آنها عامل بدبختی وعقب ماندگی ایران را عرب می دانند و برهمین اساس سعی در توجیه مشکلات جامعه ایران داشتند، و تمام تقصیرها را بر گردن عربها و اسلام به عنوان دین عربی (از نگاه آنها) انداختند. ترویج این افکار باعث بروز پدیده دشمنی با عرب در جامعه ایران شد که امروزه هر از چند گاهی به نحوی ظهور پیدا می کند. عرب ستیزی و نفرت از عرب باعث بازسازی مفهوم “خود” و “دیگری” در مخیله ی ناسیونالیستهای ایرانی گردید.

بانیان اندیشه­های ناسیونالیست ایرانی بخصوص آخوندزاده و کرمانی معتقد بودند که عرب و ایرانی دو نژاد متضاد هستند. این دو فرد، عرب و ایرانی را به عنوان دو گروه انسانی که در برخی جهات تشابهات و در جهات دیگر تفاوتهایی دارند را قبول ندارند؛ بلکه معتقد بودند که عرب و ایرانی دو نژاد متضاد هستند. و در ترویج این فکر سعی و تلاش زیادی کردند، به گونه­ای که تا کنون این طرز تفکر در بخش عظیمی از جامعه ایرانی رخنه یافته و رهایی از آن اگر غیر ممکن نباشد، امر سختی به نظر می رسد.

آخوندزاده، به عنوان یکی از سردمداران ناسیونالیسم ایرانی، در جواب این پرسش که دلیل عقب افتادگی ایران کنونی پس از آن دوران عظمت قبل از اسلام که در آن نه فقیری بود و پادشاهان با عدالت حکومت می کردند، را عربهای پاپتی وغیر متمدن می داند. بنا به دیدگاه آخوندزاده مسئولیت تمام بدبختیهای ایران به گردن مردم عرب می باشد. این دیدگاه های آخوندزاده به باورهای استوار ناسیونالیسم ایرانی تبدیل شد که در نوشته های سایر ناسیونالیستهای ایرانی قابل ملاحظه می باشد. کتاب “سه مکتوب” میرزا آقاخان کرمانی، که بر روال کتاب “مکتوبات” آخوند زاده نوشته شده بود، دراصل یک سند دشمنی دیرینه با عرب و دشمنی ساختگی آنها با ایرانیان می باشد.

کرمانی عربها را با صفاتی همچون الاغ، وحشی، گرسنه، و بی خانمان مورد خطاب قرار می دهد. به این اکتفا نکرده و به ذکر سخنان ناروایی بر علیه عربها می پردازد مانند ” تف بر عربهای… پابرهنه­ی ، راهزن…، سوسمار خور بی خانمان…جانوران شرور… زشت ترین انسانها… دزدان شترسوار… سیاه چهره، حیوان صفت بدتر از حیوان، بی­ناموس، بی­عفت (کرمانی،  سه مکتوب، صص ۱۳۹، ۴۰۱)

 آنچه در پی می آید نمونه­هایی از آرای محمد حسین ادیب اصفهانی معروف به ذکاء الملک فروغی (۱۸۷۷-۱۹۴۲) و میرزا آقاخان کرمانی به عنوان دو فرد مؤثر در گفتمان ایران پرستی وناسیونالیسم ایرانی که بر عداوت و دشمنی با عرب تأکید داشتند:

عرب، اگر تابش ونور اسلام با ایشان نبود، می گفتیم قومی خشن و بی تربیت بودند. تمدن عجم را برانداختند وآثار ایرانی­های تربیت شده را نابود ساختند. و اگر عمّال مسلمانان به قوانین اسلام، که عدل و انصاف و راستی وعمارت بلاد و رعایت عباد است، رفتار می کردند، هر آینه تلافی آن خرابی می­شد. وما هم دنیایی آباد داشتیم، هم آخرتی معمور. لکن افسوس که از اولی محروم شدیم. امید که دومی را بتوانیم از تطاول هوای شیطان حفظ نماییم. (فروغی، تاریخ ایران،ص ۶)

«آه آه که تازیان نه تنها همان تخت یکان و تاج کیقباد را گرفتند و بر باد دادند و نه ]تنها[ همان عَلَم کاویانى را سرنگون نمودند، بلکه هر چه ملت ایران داشت به تاراج بردند و متدرجاً از ایشان ربودند. سلطنت و ثروت، سعادت و مدنیت و  کیش و آیین و روش و دین و خلق و خو و رنگ و رو و عادات آدمیت و اطوار انسانیت و علم و معرفت و هنر و صنعت و زبان و بیان و نوشیدن و پوشیدن و عیش و نوش، بلکه تمام لوازم زندگانى ایرانى را تازیان بر باد دادند و در عوضِ آن همه عادات خوب و مرغوب، اطوار وحشیگرى و ظلم و بی مروتى و بیکارى و تنبلى و بی­رحمى و خون­خوارى و توکل بر مجهول مطلق و نمازهاى بی­معنى مضر پرمرارت به جهت موهوم محض که به قول خود اعراب لَن یعرف و لَن یدرَک و لَن یوَصف. اعراب امانت داده و ودیعت سپردند.» (کرمانی – سه مکتوب- ۱۴۴-۱۴۵)

بنا به نظر رضا ضیاء ابراهیمی، نویسنده کتاب “پیدایش ناسیونالیسم ایرانی: نژاد وسیاست بی­جاسازی[۲]“، نفرت از عربها در متون اصلی ناسیونالیسم ایرانی شدید و غالباً تکان دهنده وخشن است. به عنوان مثال جلال­الدین میرزا خصومت علیه مردم عرب را پرورش داد و آنها را در کار خود به عنوان دشمنان ایران ترسیم کرد. با این حال آخوندزاده یک قدم جلوتر بود، او از افتخارهای ایرانیان تمجید کرده وآنها را در سطح بالایی قرار داد، و در مقابل هر گونه افتخار عربها را نادیده و پست شمرد. آخوندزاده به توهین به مردم عرب اکتفا نکرد بکله پا جلوتر گذاشته و به مقدسات اسلام نیز توهین های ناروایی می­کند. او پیامبر اسلام، حضرت محمد (ص)، را با کلمات ناروایی توصیف کرده که از ذکر آنها در این نوشته معذوریم.

وجود افکار ضد عرب در بین ناسیونالیستهای ایرانی فقط در حد فکر واندیشه باقی نماند بلکه به اتخاذ تصمیمات عملی نیز منجر شد که نمونه بارز آن در دوران پهلوی به عیان مشخص بود. ولی ریشه این امر به قبل از دوران پهلوی برمی گردد. در آن دوران ناسیونالیستهای عرب ستیز در تحقق افکار ضد عربی و انتقام از مردم عرب  پیشنهاد واگذاری زمین های مردم عرب عربستان (احواز) به زرتشتیان را ارئه نمودند، این امر در کتاب “رساله عمران عربستان (خوزستان)” تألیف میرزا آقاخان کرمانی به آن اشاره شده بود. هرچند این پیشنهاد در دوره قاجار اجرایی نشد، ولی در زمان پهلوی به آن جامه عمل پوشانده شد و زمینهای ساحلی رودخانه کارون در منطقه سید خلف شهر احواز (کیانپارس کنونی) به زرتشتیان واگذار گردید. زنده یاد محمد نواصری یکی از اولین کسانی بود که در رابطه با رساله عمران خوزستان مقاله­ی مفصلی نوشت که علاقه مندان را به  آن ارجاع می دهیم.

صدور دستورالعمل تغییر بافت جمعیتی ملت عرب الاحواز در زمان ریاست جمهوری محمد خاتمی یکی از نمونه­های بارز کینه­توزی بر علیه عرب ودشمنی دولتمردان ایران با مردم عرب است. در پی اطلاع ملت عرب الاحواز از این سند نژادپرستانه، قیام فراگیری بوقوع پیوست که در ادبیات سیاسی احواز به ” انتفاضه­ی ۱۵ آوریل ۲۰۰۵″ معروف گشت.

مورد مهمی که در هنگام تهیه این نوشته به آن دست یافتیم، تحقیقی است که دانشگاه گیلان بر روی گروه خونی مردم عرب الاحواز انجام داد. این تحقیق در سال ۱۹۸۸ در ژورنال آلمانی مردم شناسی (Anthropologischer Anzeiger) چاپ شد. بر اساس یافته این تحقیق گروه خونی مردم عرب الاحواز با گروه خونی سایر ساکنان ایران تفاوت دارد. گروه تحقیق که متشکل از سه نفر است (م. مرزبان، م.س. کمالی، و ت. حسین باسی) دلیل خود را از انجام این تحقیق مشخص نکردند، ولی انجام اینگونه تحقیقات برای اثبات اختلاف بین انسان­ها، متناقض با پروتوکل­های جهانی در نفی نژادپرستی است. و بر اساس استانداردهای بین­المللی انجام این تحقیق به خودی خود امری نژادپرستانه است. این سند خود دلیل واضحی است بر وجود سیاست­های نژادپرستانه در نهادهای دولتی و غیردولتی ایران بر علیه مردم عرب الأحواز می­باشد.

اگر به سال انجام تحقیق دقت شود (۱۹۸۸) مصادف با پایان جنگ ایران وعراق است. دقیقا همان زمانی بود که انجام پروژه­های نژادپرستانه و ضد عرب، طرحهای نیشکر، با شدت تمام پیگیری شد وبیش از ۲۰۰ هزار هکتار از زمینهای کشاورزی مردم عرب مصادره گردید.

مجید محمدی معتقد است که این افکار و نوشته ها مختص ناسیونالیستهای اولیه نیست بلکه “عربها از نگاه بسیاری از ایرانیان کنونی سوسمارخوار یا ملخ خوار هستند. (به گفتگوهای روزمره و شبکه های اجتماعی نگاه کنید) در لطیفه های نژادپرستانه ایرانیان فارس، لرها و ترک ها چیزی از درک و فهم کم دارند.”

شعارهای عرب ستیزانه ای که به مناسبت روز کوروش سرداده شد گواه این ادعای مجید محمدی است. از جمله شعارهای گردآمدگان در ۲۸ اکتبر ۲۰۱۶ می توان به این دو مورد اشاره نمود: “ما آریایی هستیم، عرب نمی‌پرستیم”، “همش میگن دسته خداست، هرچی بلاست از عرب‌هاست”.

یا اگر کسی شعر “خدای عرب” مصطفی بادکوبه­ای را برای اولین بار و بدون اطلاع از نام سراینده اش بخواند، تصور می کند که شاعرش بایستی یکی از ناسیونالیستهای قرن ۱۹ باشد. ابیاتی از این شعر برای اطلاع خوانندگان ذیلاً ذکر می شود:

مصطفی بادکوبه­ای (شعر خدای عرب ..)

مرا به قعر جهنم ببر خدای عرب

به شرط آنکه نیاید در آن صدای عرب

..

هزار ننگ تو را باد، گر نمی فهمی

بجز کلام ُپر از قهر و انحنای عرب

..

اشد ُکفرو نفاقا مگر نه گفته توست ؟

چه می کنند نفهمان، بسی چنین ثنای عرب ؟

قساوت عربی، نیست درخور ِ تکذیب

مگر دروغ بود اصل ِ کربلای عرب ؟

..

بر آستانه زرتشت، می نهم سر ِ جان

نه آن بهشت که باشد به زیر پای عرب

اگر که رفته بود عرب، از سرای پاک ِ ُامید

نمی سرود چنین شعر در جفای عرب

خدای من، که خدای دلی؛ به عشق قسم

که میهنم برهانی تو، از بلای عرب

باستان­گرایی در ناسیونالیسم ایرانی

اعتقاد به شکوه وعظمت ایران قبل از اسلام و ایجاد تصویری خیالی وایده آل از ایران باستان که بیشتر شباهت به خواب وخیال دارد؛ یک از مبانی فکری ناسیونالیسم ایرانی را تشکیل می­دهد. ناسیونالیستهایی همچون میرزا آقاخان کرمانی و آخوندزاده، ایرانیان قبل از اسلام را چنان توصیف می کنند که هیچ کاستی نداشتند، و مردمی آزاد­اندیش، محترم، بافضیلت، مطیع قانون، ملت نمونه ومختار در بین سایر مردمان بودند. آنها مردمانی منصف، با وقار، و کامیاب بودند. از طرف دیگر عربها صفاتی ناپسند داشته و دارند مانند: مردمی برهنه، پاپتی، گرسنه، مستبد وخودکامه، متعصب، دروغگو، دزد، حیوان صفت، غیر متمدن، وحشی وسوسمارخوار.

آخوندزاده ایران قبل از اسلام را به یک مدینه فاضله تشبیه کرد که بجای جامعه واقعی بشری شباهت بیشتری به بهشت عدن داشت (ضیاء ابراهیمی).

آخوندزاده با انتخاب و سرهم کردن داده های غیرمتجانس، که اغلب ماهیت افسانه­ای داشته، وپیوند زدن آنها به روایتی خیالی، یک ارزیابی تاریخی جدید از بیماری­های جامعه ایران را ارائه می داد. ایران باستانی که آخوندزاده ترسیم کرده بود توسط پادشاهان خیرخواه،  که عاری از هرگونه نقص بودند، اداره می شد. مردم در آن زمان با واژه­ی فقر آشنا نبودند وهیچ گدایی وجود نداشت. بیمارستانها علاوه بر درمان مردم، مسکن ومأوا برای نیازمندان فراهم می کردند.  آخوندزاده در وصف سیستم عادلادنه مالیات ایران باستان قلم فرسایی کرده وآن را سیستمی توصیف می کند که هیچ نظیری نداشت. در سیستم مالیاتی ایران باستان مؤدیان مالیات آزادانه دو برابر مالیات خود را می پرداختند. و درآمد حاصل از مالیات در محل امن نگهداری شده و با درایت خرج می شد. ایرانیان علاوه بر بهرمندی از چنان نعمتهایی در کشور خود آزاد بودند. در سرزمین­های خارجی ایرانیان مورد احترام و تقدیر بودند، و جلال و عظمت پادشاهان ایران در تمام دنیا مشهور بود.

در دوران حکومت پهلوی باستان گرایی به اوج خود رسید و تصمیمات گسترده ای برای ترویج آن گرفته شد. از میان مهره های اساسی دوران پهلوی که بایستی به او اشاره شود، شجاع الدین شفا (۱۹۱۸-۲۰۱۰) می باشد. شفا به عنوان مشاور فرهنگی شاه فعالیت می کرد. ایده جشن­های ۲۵۰۰ ساله و تغییر تاریخ به شاهنشاهی از افکار او می باشد، وبرخی از سخنرانی­های محمدرضا را نیز به او نسبت می دهند مانند سخنرانی کورش بخواب که ما بیداریم. و ظاهراً نویسنده اصلی “تمدن بزرگ” نیز وی می باشد.

ایده خود برتربینی و باستان­گرایی در ذهن اکثر دولتمردان دوران پهلوی رسوخ کرده بود. برای نمونه فریدون هویدا (۱۹۸۰) که برای چندین سال بر مسند نخست وزیری تکیه داشته در تایید سخنان یک فرد نژادپرستی مثل آرتور دو گوبینو می گوید : “اگر می خواهید ایران را بفهمید ، باید گوبینو را بخوانید (ضیاء ابراهیمی، ص ۱۶۹).

لازم به یادآوری است که جوزف آرتور دو گوبینو یک اشراف زاده فرانسوی بود که معروفیت بیشتر او بخاطر مشروعیت بخشیدن به نژادپرستی با استفاده از “تئوری توزیع جمعیتی بر اساس نژاد” و همچنین توسعه تئوری “نژاد برتر آریایی” می­باشد. آرتور دو گوبینو (۱۸۶۶) معتقد است که “مغز ملتهای آسیایی مانند مغز ملتهای اروپایی ساخته نشده است”.

آریایی گری (اروپایی گرایی)

یکی دیگر از پایه های ناسیونالیسم ایرانی بر مبنای نژاد آریایی مبتنی است واینکه ایرانیان از نژاد آریایی هستند که ریشه در اروپا دارد؛ و وجود ایرانیان در داخل محیط خاورمیانه و بین ملتهای دونی همچون ترکان وعربها امری تصادفی است. بر همین اساس افراد ناسیونالیسی مثل ذکاء الملک، سید حسن تقی زاده، و سید فخرالدین شادمان همه بر ضرورت یادگیری تمدن فرنگ تأکید داشتند.

میرزا آقا خان کرمانی تا آنجا پیش رفته که با مثالهای پیش و پا افتاده سعی وتلاش کرده تا ثابت کند که ریشه­ی ایرانیان واروپاییان یکی است. برای نمونه ذکر گفتاری از کتاب سه مکتوب کرمانی خالی از لطف نمی­باشد: ” اگر اشتقاق الفاظ و لغات فرانسوى[۳] را نگاه کنید زیاد از پنج هزار کلمه خواهید دید که ریشۀ فارسى و فرانسه یکی بوده و شیوۀ زبان و طرز بیان اختلافى ندارد و این دو ملت از پدر و مادر واحد زاییده شده­اند. چون :

مرت = مرد، پیر = پدر، پرئه = برده، آیم ته = آورده، انتره = اندره، تلبیه =تنبیه، دان = دندان، لور = لب و لو، ژانو = زانو، ویل = ایل و بیل که مقصود شهر است مانند اردبیل و ژاویل که زابل شده است.” (میرزا آقا خان کرمانی – سه مکتوب – ۲۷۰)

کرمانی برای اثبات هم نژاد بودن ایرانیان با اروپائیان با توسل به خیال­پردازی و توهم، داستان خودساخته ای را مطرح می کند که بیشتر به قصه­های مادربزرگان شباهت دارد. وی معتقد است که ملت فارس و ملت فرانسه از پدر و مادر واحد زائیده شده اند. “دو برادر بودند که یکی به غرب مهاجرت کرد و مانند فرانسه به آن درجه از پیشرفت، تمدن، ثروت، شکوه و انسانیت رسید. و برادر دوم که فارس است در شرق اسیر کهنه دزدان خونخوار، شترچرانان نابکار، و سوسمارخواران جرار، وتازیان (عربها) اشرار دیوصفت، شیطان صفت عرب گردید.” (کرمانی، سه مکتوب، صص ۴۰۳-۴۰۴)

این خیال پردازی ها وتوهمات گریبان دولتمردان ناسیونالیست پهلوی را نیز گرفت. تا آنجا که محمدرضا شاه به طور خصوصی به سفیر وقت انگلیس در تهران، سِر آنتونی پارسونز(Sir Anthony Parsons)، اظهار داشت که ، به عنوان “آریایی” ، ایرانیان در حقیقت عضو خانواده اروپایی بودند و این صرفاً یک “تصادف جغرافیایی” بود که ایران خود را در خاورمیانه یافت و نه در میان هم­نژادان اروپایی خود ( ضیاء ابراهیمی، ص ۱۴۷).

ناسیونالیستهای باستان­گرای ایرانی همانند ناسیونالیست­های آلمانی دوران نازی که شعار آلمان بیدار شو را سر میدادند، شعار کورش آسوده بخواب فرزندانت بیدار هستند را سرلوحه­ی بیدارگری خود تلقی کردند.

محمد رضا پهلوی پس از روی کار آمدن با انتخات لقب آریامهر، شیفتگی خود را به نژاد آریا به نمایش گذاشت. در زمان او نیز فارس سازی ملل غیر فارس بر محور نژاد آریا وزبان فارسی ادامه یافت. روزنامه ها واحزابی که در زمان او، اجازه فعالیت سیاسی یافتند اکثراً تمایلات نژاد پرستانه پان فارسیسم داشتند. به عنوان نمونه حزب پان ایرانیست، در ارگان تبلیغاتی خود بنام ندای پان ایرانیسم بر علیه عربها و ترکها مطالب توهین آمیز درج می کرد. وجود دفتر مرکزی این حزب عرب ستیز در شهر محمره نشانه­ای از وجود طرح ضدیت با عرب می باشد.

علاوه بر آن شاه اطرافیان خود را از میان افرادی با باورهای نژادپرستانه انتخاب می­کرد. سپهبد بهرام آریانا یکی از نزدیکان محمدرضا پهلوی در عرب سیتزی، شهرت خاصی داشت. او پیشنهاد می کرد کتابهای قران جمع آوری شده و بجای آن شاهنامه فردوسی در میان مردم توزیع شده و مقدس بودن آن تبلیغ شود.

فارس گرایی

ناسیونالیستهای ایرانی وجود ملل غیرفارس را تهدیدی برای طرح یکسان­سازی خود می­دانستند. و از آنجا که زبان مهمترین عامل هویت هر قومی را تشکیل میدهد، لذا نالسیونالیستهای فارس­گرا برای غلبه بر سایر ملل ایده­ی یکسان سازی زبانی را در دستور کار خود قرار دادند. بطوری که این ایده به یکی از ارکان مانیفست ناسیونالیستهای ایرانی تبدیل شد.

در این میان شرق شناسانی چون جورج راویلسون، جیمز دارمستتر، ای. جی. براون، ولادیمیر مینورسکی، دبیلو. بارتولد، ب. سپولر، ای. سی. بوسورت، آر. فرای، و بسیاری دیگر، با پیوند زدن زبان فارسی همراه با دیگر سنن و حوادث تاریخی به فلات ایران، تصویر ساده انگارانه­ای از تاریخ را ارائه دادند. فارسی از سوی شرق شناسان بعنوان زبان ملی و ثروت فرهنگی- تاریخی ایران شناخته شد. همزمان زبان­های دیگر در ایران از اهمیت انداخته شدند. تاریخ یک زبان تنها (در این مورد، فارسی) به کل یک ناحیه جغرافیایی(ایران) پیوند زده شد تا پایه­های ناسیونالیستی ضروری بین فرهنگ و سرزمین ایجاد شود. این روشی بود که ناسیونالیستها در اروپا با موفقیت انجام دادند و بنابراین به ایران نیز تسری داده شد. (وزیری، ص ۵ )

هر چند اندیشه­های ناسیونالیسم ایرانی در دوران قاجار شکل گرفت ولی عملاً در دوران پهلوی اجرای نهادینه آن پیگیری و تحقق گردید، و در اصل ایدئولوژی نژادپرستانه ناسیونالیسم ایرانی  شالوده و شاه بیت سیاستهای رژیم پهلوی را تشکیل می داد.

بعضی از تصمیمات و اقدامات فرهنگی دوره­ی رضاشاه برای ایجاد هویت فرهنگی جدید در جامعه نوپای ایران از این قرار بود: تصمیم نمایندگان مجلس راجع‌ به دعوت دولت به تعمیر مقبره فردوسی (۱۳۰۳ ش)، قانون سجل احوال (۱۳۰۴ ش)، تفسیر اصل ۳۷ متمم قانون اساسی موضوع کلمه ایرانی‌الاصل (۱۳۱۷ش)، قانون تبدیل برج‌ها (ماهها) به نام‌های فارسی (۱۳۰۴ش)، آیین‌نامه به‌کارگیری سال شمسی به جای سال قمری (۱۳۰۶ش)، به کار بردن ایران به جای پارس و پرشیا (ش۱۳۰۹)، تغییرات اسامی نقاط و شهرهای کشور به فارسی و نام‌های باستان (۱۳۱۴ش)، تاسیس انجمن لغت و ادبیات فارسی (۱۳۱۳ش)، اساسنامه فرهنگ زبان فارسی (۱۳۱۴ش) و اساسنامه فرهنگستان زبان ایران (۱۳۱۴ش).

قوانینی همچون قانون سجل احوال، تابعیت، و بازسازی مقبره فردوسی، و نیز اساسنامه فرهنگستان زبان ایرانی (فارسی)، که مهم‌ترین گام برای گسترش زبان فارسی بود، دقیقاً در جهت تحقق ارزش ایران‌گرایی تصویب شدند. و تعلیمات عمومی در ایران تبدیل به تحصیل به زبان فارسی شد.

در دوران پهلویِ اول، مدارس و مکتب­خانه­های عربی موجود در اقلیم عربستان تعطیل شد و با مدارس فارسی جایگزین گردید. معلمان فارس از مناطق مرکزی به احواز گسیل داده شدند. در سایر مناطق ملل غیرفارس رویه­ای مشابه اجرار گردید، و به این اکتفا نگردید، بلکه از بکارگیری معلمان بومی ممانعت به عمل آمد. تصویر زیر سند صادره در زمان رضاشاه است که طرح “ممنوعیت استخدام معلمان لهجه‌دار” در آزربایجان و کوردستان را نشان می دهد.

بخشی از نامه وزارت جنگ رضاخان به وزارت معارف:

“قدغن اکید شود معلمین تورک و کُرد زبان در مدارس ایالات و ولایات که اهالی آنجا تورک یا کُرد زبان هستند تدریس نکنند و اساساً تکلم زبان تورک و کُرد در ایران هرچه زودتر متروک گردد و اگر فکر اساسی راجع به از بین بردن عقاید مختلفۀ آنها نشود تربیت اولادان آنها در نظام ممکن است یک روزی دست قوی برای اجانب شود زیرا تا امروز جماعت تورک و کُرد و آشوری های ساکنین ایران دیده نشده که از روی شرافت نسبت به وطن که آنها را در آغوش خود پرورش داده است خدمت نشان داده باشند.”

سیاست فارس سازی و حمایت از زبان فارسی در دوران جمهوری اسلامی به شکل وسیعتری ادامه پیدا کرد. برای حفظ و گسترش امتیازات زبان فارسی و تحمیل آن، علاوه بر وجود رسانه های عمومی همچون رادیو و تلفزیون، روزنامه­ها ومجلات، منشورات، کتابهای درسی، و بکارگیری زبان فارسی در تمام ادارات و ارگان­ها…، دولت بودجه­ی کلانی را برای گسترش زبان فارسی اختصاص داده است؛ این در حالی است که زبان­های ملل غیر فارس از هیچگونه حمایتی برخوردار نمی­باشند.  نهادها و تشکیلات دولتی زیر نمونه کوچکی از پیگیری و ادامه استرتژی فارسی سازی در دوران معاصر هستند:

  • فرهنگستان زبان و ادب فارسی
  • طرح کلان سند ملی گسترش زبان و ادبیات فارسی
  • شورای گسترش زبان فارسی
  • دبیرخانه‌ی شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی
  • مرکز گسترش زبان و ادبیات فارسی
  • انجمن ترویج زبان و ادب فارسی
  • انجمن زبان و ادبیات فارسی
  • مرکز تحقیقات زبان و ادبیات فارسی
  • مجمع بین المللی زبان فارسی
  • مجمع بین المللی استادان زبان و ادبیات فارسی
  • انجمن علمی استادان زبان و ادبیات فارسی
  • انجمن شاعران فارس فارسی­‌گوی جهان
  • مرکز ایجاد هماهنگی در اصطلاحات زبانی کشورهای ایران، تاجیکستان و افغانستان (به پیشنهاد حداد عادل)
  • اتحادیه­ی کشورهای فارس‌زبان (طرح دولت جمهوری اسلامی)
  • سمینارهای دولتی متعدد زبان فارسی در صدا و سیما
  • برنامه‌های تلویزیونی ویژه (فارسی را پاس بداریم، …)
  • المپیادهای سراسری دولتی متعدد زبان و ادبیات فارسی
  • کنگره‌های دولتی و دانشگاهی متعدد در باره‌ی زبان فارسی
  • دوره‌های همایش سالانه­ی پژوهشهای زبان و ادبیات فارسی
  • دوره‌های دانش‌افزایی زبان فارسی ویژه‌ی دانشجویان خارجی
  • گاهنامه‌های دولتی متعدد فرهنگ و زبان و ادب فارسی (نامه‌ی پارسی،…)
  • بنیاد دانشنامه‌ی بزرگ فارسی
  • کنفرانس شبکه‌ی زنان فارسی‌زبان
  • شبکه‌ی تلویزیونی فارسی‌زبانان سه کشور ایران، تاجیکستان و افغانستان

ایده اولویت دادن به زبان فارسی تا کنون در ذهن اکثریت روشنفکران و ناسیونالیستها آشیانه کرده است. شفیعی کدکنی شاعر و استاد معروف ادبیات فارسی در خرداد ۱۳۹۷ در سخنانی به زبان­های ملت­های غیرفارس توهین کرده و اصرار می­ورزد که این زبان­ها توانایی خلق و ایجاد متون ادبی و علمی را ندارند. وی با بکار بردن عبارتهای رکیک سعی در دفاع از زبان فارسی داشت. کدکنی حق هر گونه شکوفایی وتوجه به زبان­های محلی را مردود شمرده و معتقد است؛ اگر میدان برای زبان­های محلی باز شود بایستی بر ادبیات ملی  شاشید!

اندک دقتی در خبر آتی، حقیقت سیاست فارسی سازی وکینه­ی برنامه­ریزان دولت کنونی ایران را آشکار می سازد. محمدباقر باقرزاده؛ مدیر کل صدا و سیمای استان گیلان پنجشنبه (۱۰ بهمن ۱۳۹۸) در نشست خبری با رسانه­ها گفت که پخش برنامه کودک به زبان فارسی از شبکه‌های استانی با دستور تهران صورت می گیرد. این موضوع یک دستورالعمل سراسری است و در اکثریت استان­ها لازم الاجرا می باشد.

این دستورالعمل با هدف قراردادن نونهالانِ ملل غیرفارس، سعی در تطبیق پروژه فارسی سازی و آسیملاسیون از سنین کودکی دارد.

نمونه­های گفتمان نژادپرستی و عرب ستیزی در جامعه معاصر ایران

یکی از بارزترین نمونه های نژادپرستی از نوع عرب ستیزی در دوران جمهوری اسلامی، سیاست رژیم آخوندی در به آتش­ کشیدن خاورمیانه و ویرانی کشورهای عربی همسایه است. این سیاست استراتژیک جمهوری اسلامی در راستای رویکرد ناسیونالیسم ایرانی و دشمنی استراتژیک با عرب است که این رژیم آن را به واقعیت تبدیل کرد. اگر نگاهی به مناطق نفوذ و سیاستهای مداخله گرانه ایران بیاندازیم کاملاً مشخص می شود که استراتژی ایران در کشورهای عربی عراق، سوریه، یمن، بحرین، مملکت عربی سعودی، وسایر کشورهای حوزه خلیج عربی شاهدی بر این ادعا است.

گفتمان عرب ستیزی و نگاه تحقیر آمیز به عربها در گفتار و کردار دولتمردان ونخبگان جامعه ایرانی هر چند وقت یک بار به روش و طریقی خاص بروز می کند.

مشایی رئیس دفتر احمدی نژاد، رئیس جمهور وقت ایران، در ۱۱ مرداد ۱۳۸۹ در سخنانی نژادپرستانه نمونه ای بارز از دیدگاه مبنی بر خود برتربینی نژادی را به نمایش گذاشت. وی ادعا کرد که: عربها حتی برای شکوفایی زبان خود به ایرانیان بدهکارند و اگر ایرانیان نبودند بی‌تردید و قدر مسلم امروز اسلام در میان خروارها توهم ناشی از ناسیونالیسم عربی مدفون بود… ایران مترداف علم، فرهنگ، تمدن، و انسانیت است. (خبرگزاری مهر)

با روی کار آمدن دولت روحانی گفتمان ناسیونالیسم عرب‌ستیز بیشتر از گذشته نه تنها رواج یافت بلکه توجیه هم شد. در این سال‌ها رسانه های دولتی و غیر دولتی نسبت به ترویج اعتقادات عرب‌ستیزانه همت گماشتند اماکن عمومی مثل استادیوم­های ورزشی، واماکن فرهنگی در مناسبتهای مختلف، به اماکنی برای ترویج عرب ستیزی تبدیل شدند؛ که از حمایت حکومتی نیز برخوردار می باشند. امروزه حتی بنیادگراترین طرفداران حکومت از واژگان ناسیونالیسم عرب‌ستیزانه استفاده می‌کنند. به عنوان مثال بعد از تنش سیاسی پیش آمده بین ایران و مملکت عربی سعودی در پی بازرسی بدنی یکی از مسافران ایرانی، حجت الاسلام و المسلمین محمدتقی رهبر، امام جمعه اصفهان در گفت‌و‌گو با خبرنگار نامه نیوز گفت: …ملت ایران با آن عظمت و بزرگی مورد تحقیر یک “مشت سوسمارخور” قرار می‌گیرید (سایت عصر ایران، ۲۰۱۵). افکار عرب ستیزی و باستانگرایی افراطی در این سخنان کاملاً مشهود است.

این مثالها نشان دهنده این موضوع است که تا چه حد گفتمان نژادپرستانه ناسیونالیست ایرانی در جامعه رخنه پیدا کرده است.

بازیکن بسیجی پرسپولیس شعری عرب‌ستیزانه قبل از بازی با تیمی عربی می‌سراید، یک رپر به نام بهزاد پکس ترانه‌ای به نام عرب‌کش می‌خواند، بازیگران سینما با افتخار از تحقیر عرب‌ها حرف می‌زنند، مجریان حزب‌الهی عرب‌ها را احمق می‌دانند و کاربرهای سایبری بعد از حمله موشکی به مملکت عربی سعودی از آن به عنوان نابودی عربها نام می‌برند.

عرب ستیزی در سالهای اخیر آنقدر رواج یافت که به بازی­های کامپیوتری نیز سرایت کرد. یک وب سایت ایرانی بازی اینترنتی به نام «بازی عرب زنی» را عرضه کرده است که دانلود آن آزاد است.  به شرکت کنندگان این بازی پیشنهاد می­شود به انتخاب خود زدن یا دادن سوسمار به عنوان غذا به مردی در لباس سنتی عربی، که به ستون بسته شده است، را انتخاب کنند. سایتی که این بازی را منتشر کرده است دارای اجازه ثبت رسمی از وزارت فرهنگ و ارشاد است.

کینه نسبت به عرب تا آنجا پیش رفت که روزنامه­های سراسری بعد از انتخاب پنج وزیر زن در کابینه دولت امارت متحده  عربی با تیتر عرب ستیز و نژادپرستانه این خبر را منتشر کردند : زنان عرب؛ از زنده بگوری تا وزارت. گویی که امارات نماینده تمام جهان عرب ویا نماینده دوران قبل از اسلام می باشد. این نوع سخنان واستفاده از روش تعمیم همانگونه که در مقدمه این نوشتار آمد مصداق بارز نژادپرستی است، ونشانه کینه و عداوت با مردم عرب است.

اهانت روزنامه اطلاعات به مردم عرب

روزنامه اطلاعات در روز یکشنبه ۱۵ اردیبهشت ۱۳۶۴ در مقاله­ای عرب­ها در احواز را به عنوان کولی معرفی کرد. اهانت این روزنامه رسمی دولت ایران بدین گونه بود: “ایل اعراب کولی از نوع طوایف قراچی در صفحات خوزستان پراکنده دیده می شود. هنر آنها رقص است و غیره”. پس از اطلاع مردم از این امر تظاهرات گسترده ای در شهر احواز و سایر شهرها بوقوع پیوست که در ادبیات سیاسی مردم احواز تحت نام انتفاضه کرامت معروف گشت. این تظاهرات با برخورد خشن نیروهای انتظامی و امنیتی مواجه شد و صدها تن از تظاهر کنندگان دستگیر شدند.

درسال ۲۰۱۸ نیز زمانی که تلفزیون رسمی ایران بر حذف وجود عربها در منطقه­ی الأحواز اصرار داشت، انتفاضه کرامت دوم بوقوع پیوست. در این انتفاضه نیز عده­ای کشته و زخمی شدند و هزاران نفر از تظاهرکنندگان دستگیر و شکنجه شدند.

البته موضوع توهین در رسانه های ایران محدود به عرب نیست، بلکه این خوی نژادپرستانه ایرانی دیگر ملت­ها را نیز شامل شد. که در این زمینه تورکها و افاغنه از آن بی بهره نبودند. در اردیبهشت ۱۳۸۵ روزنامه دولتی “ایران” با سوسک خواندن تورکها یکی از پیشگامان نژادپرستی در رسانه­های ایرانی شد. این توهین قیام بزرگ ملت تورک آزربایجان جنوبی را به دنبال داشت که تا چندین هفته ادامه داشت.

تبعیض نژادی در صدور احکام قضایی و رفتار با زندانیان عرب احوازی

ایران در ۸ مارس ۱۹۶۷ به کنوانسیون منع هر گونه تبعیض نژادی ملحق شده است، ولی تا کنون در ایران قوانین واضحی در تعریف نژادپرستی و تبعیض نژادی و ممنوعیت آنها وجود ندارد. لذا اگر کسی مرتکب عمل نژادپرستانه شود هیچ پیگرد قانونی وجود ندارد.

موضوعی که بارها فعالان حقوق بشر در احواز به آن اشاره کرده­اند، تبعیض در برخورد مسئولان قضایی، امنیتی و انتظامی با متهمان و زندانیان عرب احوازی می­باشد. دستگیری­ها معمولاً  شبانه وهمراه با ارعاب خانواده ها صورت می گیرد. اتهاماتی که به خاطر آنها مردم عرب احواز دستگیر می شوند، در هیچ جای ایران نظیر ندارد. و همچنین احکامی که در حق آنها صادر می شود خیلی سنگین تر از احکامی است که در حق محکومانی با جرم مشابه از فارس­ها صادر می شود. در دوره بازداشت و تحقیق دستگیر شدگان مورد شکنجه و آذار و اذیت قرار می گیرند. در طول دوران محکومیت مسئولان زندان با زندانیان و با خانواده آنها، در ساعات ملاقات، به شیوه­ای توهین آمیز برخورد می کنند.

از طرف دیگر نهادینه شدن نژادپرستی عرب ستیزانه در میان مردم ایرانی سبب شده است تا قلع و قمع و ربودن و کشتار و ترور فعالان سیاسی احوازی چه در داخل و چه در خارج، مورد حمایت حتی اپوزیسیون ایرانی باشد. صدها کاربر ایرانی در داخل و خارج کشور از جنایتهای جمهوری اسلامی علیه مبارزان احوازی دفاع می کنند. مثال واضح آن سکوت اپوزیسیون ایرانی و بایکوت خبری و حتی حمایت آنها از اعدام فعالان عرب است.

در این زمینه اپوزیسیون سلطنت طلب دشمنی خود با عرب را به شکل علنی نشان می دهد. هزاران تن از حامیان خانواده پهلوی بشکل مستمر و روزمره در حال انتشار گفتمان نژادپرستی عرب ستیزانه هستند.

نصب مجسمه­های شاعران ضد عرب وتورک در شهرهای احواز وآذربایجان اقدامی نژادپرستانه

بر اساس تعریف نوین نژادپرستی نصب مجسمه­های شاعرانی که ضدیت آنها با عرب وتورک معروف است، در شهرهای أحواز و آذربایجان نشانه­ی بارز نژادپرستی است. این مجسمه­ها احساسات مردم این مناطق را جریحه دار کرده ویادآور شعرهای ضد عرب وضد تورک است. ونه تنها مجسمه­ها بلکه هر گونه نشانه­ای که دال بر ضدیت با ساکنان اصلی یک منطقه­ باشد از مصادیق بارز نژادپرستی محسوب می شود؛ مثلا نصب مجسمه فردوسی در شهر أحواز وشهر ماکو وقزوین.

استفاده از نام های نژادپرستانه در مناطق احواز در راستای سیاست تغییر نام شهرها، محله ها، خیابانها، ومناطق جغرافیایی به نام­های با بار ناسیونالیستی خود نشانه­ای بارز از نژادپرستی است. تغییر نام خیابان­ها و محله­ها به نام­هایی همچون: کوروش، زرتشت، آریاشهر، بهمن شیر… دلیلی دیگر بر پیگیری مبانی گفتمان نژادپرستانه­ی ناسیونالیسم ایران در تثبیت باستان­گرایی وترویج آریایی­گرایی از سوی جمهوری اسلامی در احواز می­باشد. این در حالی است که ملت عرب احواز در استفاده از نام های عربی برای فرزندان خود با ممنوعیت مواجه است.

استفاده از الفاظ “اعراب” و “عرب زبان” در سخنان دولتمردان و در رسانه­های ایرانی

هر دو لفظ اعرب و عرب زبان برای مردم عرب تداعی توهین واهانت است چرا که اعراب جمع اعرابی به معنی بادیه نشین و کلمه عرب خود اسم جمع است ونیازی به جمع کردن ندارد. عرب زبان به کسانی اطلاق می­شود که هویت عربی ندارند وفقط عربی را یاد گرفته وبه آن تکلم می کنند. این اصطلاع در زبان عربی بار منفی زیادی دارد و توهین محسوب می شود.

علی رغم اعتراض­ها وگوشزدهای مکرر از سوی فعالان عرب احوازی، ولی مسئولان ورسانه­های ایرانی به کرات از این دو لفظ استفاده می کنند. عطاءالله مهاجرانی وزیر ارشاد دولت خاتمی در یکی از برنامه­های بی بی سی فارسی بر استفاده از لفظ عرب زبان برای مردم عرب احواز اصرار زیادی کرد وحتی وقتی با پرسش مجری برنامه در مورد دوگانگی استدلال او برای مردم کورد و مردم عرب الاحواز مواجه شد، بر این نگاه نژادپرستانه خود اصرار کرد.

استفاده از لفظ عرب زبان از سوی ناسیونالیستهای نژادپرست ایرانی علاوه بر وسیله ای برای توهین به مردم عرب، روشی است برای فرار از دوگانگی پیش آمده در گفتمان ناسیونالیسم ایرانی است. همانطور که قبلاً اشاره شد، عرب ستیزی یکی از ارکان ناسیونالیسم ایرانی را تشکیل می دهد. اگر آنها به وجود مردم عرب در جغرافیای سیاسی ایران اعتراف کنند، با یک تناقض غیر قابل حلی می رسند، دشمنی عرب با ایران و وجود عرب در ایران! لذا برای فرار از رو در رویی با این تناقض به استفاده از لفظ “عرب زبان” روی آوردند.

همچنین استفاده از واژه نژادپرستانه ترک تازی در ادبیات ورسانه­ها وسخنان مسئولان ایرانی گواهی دیگر بر دیدگاه غالب نژادپرستانه بر افکار وعقاید مسئولان وبه اصطلاح روشنفکران ایرانی دارد. آخرین مورد این نمونه استفاده خبرگزاری­های ایرنا و فارس از این واژه تحت عنوان “ترک تازی کرونا در جهان” می باشد.

«پارسه» واحد پول جدید رژیم نژادپرست ایران

براساس لایحه اصلاح قانون پولی و بانکی رژیم ایران، که از سوی روحانی رئیس جمهور به مجلس ارسال شده است، واحد پول ایران از ریال به تومان تغییر می‌یابد. همچنین برای پول خُرد نیز هر ۱۰۰ پارسه معادل یک تومان در نظر گرفته می‌شود. به عبارت دیگر اکنون هر ۱۰ ریال معادل یک تومان است و در واحد جدید هر ۱۰۰ پارسه معادل یک تومان خواهد بود.

استفاده از نام پارسه که دلالت بر قوم فارس دارد، و تعمیم آن به سایر ملل غیرفارس، نمونه­ای از تلاش برای بسط سیطره فارس بر ملل غیر فارس می­باشد.

تحقیر مردم افغانستان

حسن روحانی در همایش استانداران و فرمانداران سراسر کشور که روز دوشنبه ۷ بهمن ۱۳۹۸ برگزار شد در بخشی از سخنانش گفت: «این انتخابات را الکترونیکی کنیم بابا. افغانستان هم این کار را کرد (همراه با خنده رئیس جمهوری و حاضران در این سخنرانی) بیاییم این کار را بکنیم، این چیزی نیست که!»

ترویج نژادپرستی با جعل و تحریف در کتب دانشگاهی

در صفحه بیستم کتاب “نهاد خانواده در اسلام و ایران” که کتاب آموزشی دانشگاه پیام نور است؛ تصویری از برده داری ارائه شده است که به وضوح به برتری یک نژاد بر نژاد دیگر به صورت عامدانه تاکید شده است.

 در این کتاب تأثیر افکار نژادپرستانه میرزا آقاخان کرمانی در ستایش فرهنگ ایرانی و بدگویی از سایر فرهنگ­ها کاملاً مشهود است. تصویر گویای همه مسأله است و احتیاج به شرح ندارد:

نژادپرستی در سخنان هنرمندان ایرانی

سخنان نژادپرستانه اکبر عبدی

اکبر عبدی، بازیگر ایرانی طی سخنانی در برنامه زنده شبکه ٣ و ضمن تعریف خاطره‌ای از سفر حج خود و خانواده‌اش به مملکت عربی سعودی به مردم عرب توهین کرد. سخنان اکبر عبدی در تلویزیون رسمی رژیم، واکنش اعتراضی شهروندان عرب احوازی را درپی داشته و شهروندان می‌گویند: نژادپرستی خود را تا آنتن صدا و سیما رسانده است.

پس از واکنش تند شهروندان و فعالان عرب احوازی، این بازیگر ایرانی طی سخنانی با معذرت‌خواهی از عرب‌های احوازی، سخنان توهین‌آمیز خود را توجیه کرد.

سخنان نژادپرستانه داریوش ارجمند

داریوش ارجمند، هنرپیشه معروف ایرانی، با حضور در برنامه “من و شما” در جواب سؤال مجری در باره سریال مختار و بازی فریبرز عرب‌نیا گفت: اصلاً بازی عرب‌نیا را دوست نداشتم. اولین اصل برای بازی در یک سریال تاریخی این است که صورتت شباهتی به اصالت نقش داشته باشد. مهدی فتحی وقتی نقش عمروعاص را بازی می‌کرد با آن شکل بازی شک نمی‌کردید که این آدم عرب است اما از کجا شما می‌توانید در مختارنامه حس کنید که آقای عرب‌نیا به جز اسمش عرب است؟

در جایی دیگر داریوش ارجمند  در دفاع از سخنان اکبر عبدی ملت عرب الاحواز را به عنوان عرب زبان خطاب کرد که با اعتراض گسترده مردم عرب احواز به او هنگام سفر به این شهر وهمچنین در شبکه­های اجتماعی مواجه شد.

تخم ناپاکی که آقاخان کرمانی و آخوندزاده کاشتند از زبان شاعرانی چون عالی پیام (هالو) و صفرعبدالله تاجیک تراوش پیدا کرد:

شعر نژادپرستانه عالی پیام (هالو):

دوستی گفت حضرت هالو
در زمینی که وحی جاری شد
شد تجاوز به حرمت  دو جوان
تو فرو بسته ای لب از لب خود

گفتم آخر بگو چه می دانی
از سیاست، هنر، ادب، تاریخ
همه این ها به همدگر وصلند
تو چرا مانده­ای به دمبه و سیخ؟

اولن قبل از آن تجاوز شد
زیر گوشت درون کهریزک
تو کجا بودی و چه می کردی
نگزید آدمیتت را کک؟

دوم این که فقط دوتایش را
تو شنیدی و غیرتی گشتی
یکهزار و چهارصد سال است
همه مان مورد . . . بله مشتی

سوم این که بگو که آن دو نفر
در دیار عرب چه می کردند
رفته بودند پول این ملت
خرج کرده دوباره برگردند؟

دیده است این همه فقیر و گدا
که در این شهر پر بلا باشد؟
آنکه هرگز نمی کند باور
که خدا توی قلب ما باشد

پول خود را فرو کند با میل
توی جیب گشاد قوم عرب
خب عرب هم فرو کند با میل
من چه گویم دگر، نگو چه عجب

چارم این که شعارتان چل سال
مرگ بر انگلیس و امریکا
چند ملیون مهاجر از ایران
زندگی می کنند در آنجا

هیچ آیا شنیده ای حتی
یک نفر مورد تجاوز بود؟
در عوض سالیانه صد میلیارد
ریختی توی جیب آل سعود

محمد رضا عالی پیام درجایی دیگر در دفاع از اکبر عبدی، ملت عرب الاحواز را با عنوان عرب زبان خطاب کرد.

یکی دیگر از فارس­نگران بنام صفر عبدالله تاجیک، که عضو فرهنگستان زبان فارسی ایران نیز هست، در یک شعر با عنوان، «مسیج به عرب مدّعی»، به مردم عرب توهین کرد:

من از این اعراب دون در حیرتم

این غلامکهای آن سوی خلیج!

دست یازند بر خلیج فارس، لیک

کار زیشان برنیاید هیچ هیچ

هیچ نندیشند که در آن مخی است

برنیاید مخی از آن کیچ کیچ

هرگز آنجا سوسماری نیست نیست.

هم ملخ! ای مردمانی گیجِ گیج!

تو دگر دعوی خالی نآورید

این پیامک را کنم برتون مسیج!

صفر عبدالله، مدیر تاجیکی بخش ایران‌شناسی دانشگاه آلماتی و از دوستان نزدیک حداد عادل است.

نژادپرستی در هنر و سینما و رسانه ها

اگر “آهنگ عرب کُش” شخصی به نام بهزاد پکس را گوش دهید، وی صراحتا دعوت به عرب کشی می کند و این ازنام آهنگ آغاز می شود. همین فراخوان را در اشعار مصطفی بادکوبه ای – از کادرهای جبهه ملی ایران – یا در اشعار محمدرضا عالی پیام معروف به هالو یا در آثار رمان نویسی به نام بزرگ علوی یا در سخنان فعالان پان ایرانیست می بینیم و می شنویم. البته این امر محدود به این شاعران و نویسندگان و هنرمندان سینما نمی شود. رسانه های همگانی و مطبوعات و به ویژه مطبوعات ورزشی فارسی، همواره بلندگوی راسیسم و عرب ستیزی بوده اند. به اینها اضافه کنید کتاب های تاریخی، سیاسی، رمان و داستان های ادبی که سرشار از تحقیر و توهین به عرب هاست. در اکثر رمانها و فیلمهایی که ذکری از عرب در آنها هست، عرب به کارهایی نظیر قاچاق معروف است. همچنین در فیلم ها و سریالها همواره فرهنگ و سنت عربی به عنوان عامل اصلی قتلهای ناموسی و عقب ماندگی فرهنگی معرفی می شود که رهایی از این فرهنگ پیش شرط پیشرفت و ترقی محسوب می شود.

محسن چاووشی خواننده معروف ایرانی در چندین آهنگ به صراحت عرب ستیزی اش را آشکار می سازد، به عنوان مثال چاووشی در ترانه مسلخ می گوید:

دست عجم خار رطب میخوره شیره نخلارو عرب میخوره

تا میری آتیش بکشی غماتو پیرهن عثمون میکنم صداتو

و در جایی دیگر می‌گوید: «قالیه کرمون تو دبی لگد شد».

بهزاد پکس رپ‌خوان ایرانی چند ترانه عرب ستیزانه به نام عرب کُش،چهارشنبه سوری(عرب کُش۲) وآل سقوط را خوانده است. این ترانه که دارای محتوایی ضد عربی و نژادپرستانه است با واکنش جریان‌های مختلف حقوق بشری و مخالفان نژادپرستی مواجه شد. کانون مبارزه با نژادپرستی و عرب ستیزی در ایران با صدور بیانیه‌ای در رابطه با این مسئله خوانندهٔ ترانه را یک «جوجه فاشیست» و این ترانه را «مقدمه‌ای برای زدودن قبح عرب‌کشی در ایران» دانست.

در فیلم عروس آتش عرب به عنوان یک قاچاقجی معرفی می شود و انسانی عقب مانده و متعصب نشان داده می شود. علت اصلی عقب ماندگی ها نیز تعلق به فرهنگ و هویت عربی است و تا زمانی که فرد از این تعلقات آزاد نشود به جایی نمی رسد.

در فیلم باشو غریبه ای کوچک، عرب در نماد یک کودک و سیاه پوست نشان داده می شود که خانم میزبان وی را برای مدتی طولانی حمام می دهد اما رنگش همچنان سیاه است.

فیلم لاتاری که محتوای عرب ستیزانه دارد

این فیلم در تاریخ ۲۳ اسفند ۱۳۹۶ در سینماهای ایران اکران شده‌است؛ و پرمخاطب‌ترین فیلم سی و ششمین دوره جشنواره فیلم فجر و تاریخ جشنواره فیلم فجر است. لاتاری اکنون چهارمین فیلم پرفروش غیرکمدی در تاریخ سینمای ایران و پر مخاطب‌ترین فیلم اکران نوروزی ۱۳۹۷ می‌باشد. این فیلم به دلیل موضوع خاصی که دارد ماه‌ها در انتظار گرفتن پروانه ساخت بود.

پس از پخش نسخهٔ نمایش خانگی لاتاری، این فیلم عنوان پر فروش‌ترین فیلم شبکه نمایش خانگی سال ۱۳۹۷ را بدست آورد.

نقش اول فیلم ساعد سهیلی در پی حواشی و واکنش‌های دولت امارات متحده عربی پس از اکران فیلم لاتاری در سی و ششمین جشنواره فیلم فجر توسط دولت دبی به این شهر ممنوع‌الورود شد.

طی هفته های اخیر نیز صداوسیمای ایران اقدام به پخش سریالی با نام “نجلا” کرده است. این سریال نیز حاوی همان کلیشه های رایج نژادپرستانه و عرب ستیز است. این امر سبب بروز اعتراضات گسترده مردم عرب در سطح رسانه های جمعی شده است. این سریال نیز عربها را سیاه و بی فرهنگ و قاچاقچی نشان می دهد که با لهجه ساختگی مهاجران غیرعرب در عبادان، سخن می گویند.

فیلمها و سریالهای عدید دیگری وجود دارند که به بهانه های مختلف عرب ستیزی را بشیوه های مختلفی تحویل مخاطب می دهند. برخی به بهانه های مذهبی، و برخی به بهانه های ملی توهین به عرب را ترویج می کنند.

دوربین مخفی

صداوسیمای جمهوری اسلامی بارها اقدام به ساخت و پخش برنامه دوربین مخفی با محتوای عرب ستیزانه کرده است. در این دوربین های مخفی با تحریکات احساسات ملی مردم در ایران، عرب را به عنوان انسانی فاسد که قصد سوط استفاده جنسی از دختران ایرانی را دارد، معرفی می شود. همچنین عرب به عنوان دزد، چشم چران، کثیف، بی فرهنگ و غیره معرفی می شود.

برنامه های ورزشی

مجریان مسابقات ورزشی بویژه مسابقات فوتبال، نظیر خیابانی و شفیعی، عرب ستیزی و نژادپرستی بیمارگونه شان را در طول بازی فوتبال تحویل مخاطب می دهند. معمولا در اقلیم احواز، مردم مسابقات فوتبال را از شبکه های عربی دنبال می کنند چرا که تحمل این همه نژادپرستی در طول یک بازی فوتبال کار ساده ای نیست.

عرب ستیزی نزد عامه مردم:

بیش از یک قرن اجرای سیاست های نژادپرستانه توسط دولت های مرکزی متوالی و تزریق مستمر افکار و گفتمان نژادپرستانه به جامعه از طریق رسانه های سمعی و بصری، کار خود را انجام داده و امروز نژادپرستی و عرب ستیزی به یک خصلت همه گیری در تمام ایران تبدیل شده است. گرچه این امر نزد ملتهای تحت ستم مقبولیت چندانی ندارد اما انتشار وسیعی در سطح جامعه داشته است.

در عکسهای منتشر شده در فضای مجازی پزشکی تا نصب تابلویی بر درب ورودی مطبش، اعلام کرده است که از پذیرش بیماران عرب خودداری می کند.

همچنین گزارش شده است که احوازیهای مقیم تهران و دیگر شهرهای فارس بارها به دلیل عربی حرف زدن مورد تمسخر و اهانت و حتی مورد حمله فیزیکی قرار گرفته اند.

عکس های منتشر شده از دیوار نویسی ها در تهران و دیگر شهرها حکایت از فحش و شعر نویسی علیه عرب دارد.

تبعیض نژادی در سیاستهای دولت مرکزی ایران

جلوه های عینی تبعیض نژادی:

به موجب ماده ۲ کنوانسیون بین المللی سرکوب و مجازات جرم تبعیض نژادی (منعقده در ۳۰ نوامبر ۱۹۷۳، مصوبه شماره ۳۰۶۸، که از سال ۱۹۷۶ لازم الاجرا شده است)، تبعیض نژادی به معنی ارتکاب هر یک از اعمال زیر برای تثبیت برتری یک گروه نژادی (ملت) بر گروه نژادی (ملت) دیگر و سرکوب سیستماتیک آنها تعریف شده است:

الف-  سلب حق حیات و آزادی اعضای یک گروه نژادی (ملت) به یکی از طرق زیر:

۱-  قتل اعضای گروه (ملت): رژیم های پهلوی و اسلامی در ایران هزاران تن از کشاورزان عرب را در مناطق شمال اقلیم احواز نظیر سوس و میناو و در دشت میسان در خفاجیه و حویزه و احواز به دلیل اعتراض به مصادره شده زمینهایشان از سوی دولت، کشته اند. همچنین هزاران مبارز احوازی را بدون محاکمه عادلانه و بدون داشتن وکیل اعدام و یا بدون محاکمه تیرباران کرده اند.

۲-  ایراد صدمه شدید جسمی یا روحی به اعضای گروه (ملت) یا نقض آزادی یا شرافت آنها یا قرار دادن آنها تحت شکنجه یا رفتار و مجازاتهای ظالمانه، غیر انسانی یا تحقیر کننده.

دستگاه اطلاع رسانی دولت ایران به همراه مدیای نوشتاری همواره مردم عرب را به عنوان یک دشمن وانمود کرده اند و گفتمان ضدانسانی و نژادپرستانه بر علیه این ملت در ایران را بنا نهاده و توسعه داده اند. امر به آنجا رسیده است که زندگی برای یک عرب در ایران به شدت سخت شده است.

همچنین شکنجه و گرفتن اعترافات اجباری از فعالان سیاسی و فرهنگی عرب احوازی نظیر قشر معلمان و تحصیل کردگان، همواره از شیوه های رایج جمهوری اسلامی است. دهها تن از فعالان احوازی در زیر شکنجه های نظام جان خود را از دست داده اند.

۳-  توقیف خودسرانه و حبس غیر قانونی اعضای گروه (ملت).

بازداشت فعالان احوازی بازداشت های فله ای بوده است و طی دهه اخیر هزاران تن از فعالان احوازی پس از انتفاضه آوریل ۲۰۰۵ و سالهای پس از آن، اعتراضات دفاع از کارون و مخالف با انتقال آب کارون، اعتراضات همزمان با بهار عربی، اعتراضات همزمان با انتفاضه کرامت دوم در سال ۲۰۱۸ و متهمان عقیدتی بازداشت شده اند.

ب –  تحمیل عمدی نوعی شرایط زندگی بر اعضای گروه (ملت) برای نابودسازی کلی یا جزئی آنها.

دولت ایران با ساخت دهها سد بر رودخانه های کارون، کرخه، دز، جراحی و زهره باعث خشکی کامل رودخانه ها و تالابهای اقلیم احواز مانند تالاب العظیم شده است. این امر سبب شده است تا میزان انواع بیماریهای خطرناک سرطان جهشی چند برابری داشته باشند و در مقایسه با دهه هشتاد شمسی سالانه در حدود ۵ هزار احوازی بیشتر، به کام مرگ روند. آلودگی شدید محیط زیست ناشی از فاجعه زیست محیطی ایجاد شده توسط طرحهای دولت ایران سبب شده است تا هزاران احوازی مجبور به کوچ از احواز شده و کسانی که در احواز زندگی می کنند با تهدیدهای سلامتی بزرگی روبرو هستند. فاجعه زیست محیطی ایجاد شده در احواز توسط دولت ایران تهدید بزرگی برای سلامتی نسلهای فعلی و آتی ملت عرب احواز محسوب می شوند.

ج-  هر نوع اقدامات قانونی و غیر آن برای بازداشتن اعضای یک گروه نژادی (ملت) از مشارکت در حیات سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور و ایجاد عمدی شرایطی برای جلوگیری از توسعه کامل آنها ، به ویژه از طریق منع آنها از حقوق و آزادیهای انسانی از جمله حق کار، حق تشکیل اتحادیه های صنفی شناخته شده ،حق آموزش، حق زیستن در کشور و بازگشت به آن، حق تابعیت، حق آزادی رفت و آمد و اقامت، حق آزادی عقیده و بیان و حق آزادی تجمعات مسالمت آمیز.

در حقیقت دولت ایران تمامی این اقدامات منع شده از سوی سازمان ملل را علیه ملت عرب احواز مرتکب شده است. ملت عرب احواز از حق تحصیل به زبان مادری و یا داشتن میدیای محلی خاص خود محروم است. این امر سبب شده است تا میزان بی سوادی در میان مردم عرب بالا باشد. همچنین به دلیل عرب بودن از استخدام در طرحهای دولتی محروم هستند و بجای آنها افراد غیربومی استخدام می شوند. ملت عرب احواز از داشتن احزاب سیاسی مستقل و سازمان های فرهنگی هنری محروم است و بدین وسیله حق هرگونه مشارکت سیاسی از این ملت سلب شده است.

د-  هر نوع اقدامی، از جمله با تصویب قانون، برای تفکیک نژادی جمعیت به وسیله ایجاد مناطق جداگانه برای اعضای یک گروه نژادی، منع ازدواجهای بین نژادی و مصادره اموال گروههای نژادی.

بخشنامه ابطحی معاون رئیس جمهور ایران محمد خاتمی مثال بارز این امر است. این بخشنامه به روشنی از مسئولان می خواهد تا بیش از دو سوم جمعیت عربهای احواز را به مناطق مرکزی ایران مجبور به کوچ کرده و غیر عربها را جانشین آنها سازد. براساس این بخشنامه دولت با استفاده از عدم استخدام عربها و مصادره زمینهای کشاورزی آنها را مجبور به ترک احواز سازد. انتشار این بخشنامه و رسیدن آن به دست مردم انتفاضه بزرگ ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ را به همراه داشت که مبازرات ملت عرب احواز را نیرویی جدید افزوده و آنرا شعله ور ساخت.

همچنین طرحهای دولت ایران در مصادره زمینهای کشاورزان و روستائیان عرب حد و حصر ندارد. در این زمینه می توان به مصادره چند صد هزار هکتار از زمینهای مردم عرب در قالب طرحهای هشتگانه نیشکر در مناطق السبعه (هفت تپه)، دهستان شعیبیه، ساحل شرقی و غربی کارون در طول مسیر احواز-محمره و احواز-عبادان و مصادره زمینهای روستائیان حویزه توسط مسکن مهر، مصادره زمینهای جفیر توسط بنیادجانبازان و سپاه، مصادره زمینهای جلیزی توسط سازمان اتکا، مصادره زمینهای بیش از ۲۰ روستای مرزی محمره توسط سپاه بواسطه عدم پاکسازی آنها از میادین مین جنگی و همچنین مصادره زمینهای مردم عرب بواسطه طرحهای عظیم سپاه برای پرورش ماهی، خالی از سکنه شدن دهها روستا به دلیل خشکی رودخانه ها و تالابها نام برد.

در دوره پس از جنگ جهانی دوم (۱۹۵۰ – ۱۹۷۹) رژیم پهلوی با حمایت مستقیم از فئودالهای غیرعرب درشمال اقلیم احواز زمین های کشاورزی وسیعی را از کشاورزان عرب به زور اسلحه مصادره کرد. خوانین بختیاری نظیر مجیدخان وهمچنین خوانین دیگری نظیر جزایری و یاوری بر زمین های اطراف شوشتر، فئودال هایی نظیر نظام مافی وخوانساری بر زمینهای اطراف سوسه، عباس شرکت بر منابع طبیعی نظیر معادن ماسه کرخه و شاوور دراطراف منطقه عبدالخان و خانواده تقی زاده درشهرستان خلفیه بر کشاورزان حکمرانی می کردند. دولت مرکزی با حمایت ازاین فئودالها توانست سطح وسیعی از زمینهای کشاورزان عرب را ازدست آنها خارج سازد وعشایر مهاجر غیرعرب را در این زمینها اسکان دهد.

در هر دو دوره پهلوی و جمهوری اسلامی، دولت مرکزی ایران حق مالکیت تاریخی کشاورزان عرب بر زمین هایشان را به رسمیت نشناخته است. بر همین اساس دولت مالکیت بخش های وسیعی از زمینهای کشاورزان عرب را به افراد و یا سازمانهای وابسته به حکومت نظیر سازمان بنیاد جانبازان و ایثارگران جنگی، بنیاد مستضعفان، سپاه پاسداران، ارتش جمهوری اسلامی (اتکا) و چندین سازمان دیگر واگذار کرده است. مثال عیان تخریب روستای ابوالنخیلات (ابوالفضل) توسط سازمان مستضعفان در ماه اوت ۲۰۲۰ است. ملکیت کامل زمینهای این روستای عرب از سوی دولت به سازمان مستضعفان داده شد و این سازمان با کمک دستگاه قضایی و دیگر سازمانهای دولتی اقدام به بازداشت و فشار آوردن بر ساکنان این روستا جهت تخلیه منازلشان کرده است. تخریب شماری از منازل این روستا توسط اجرائیات شهرداری سبب شد اعتراضات وسیعی در این روستا و در سطح رسانه های اجتماعی صورت گیرد.

در شهرها نیز سیاست عدم استخدام مردم عرب سبب شده است تا میزان بیکاری میان مردم عرب از ۷۰ درصد بالا رود و بیکاری و فقر به شکل فاحشی نمایان شود. بیش از ۲۰ منطقه حاشیه نشین در شهر احواز وجود دارد که جمعیت آنها مطلقا متشکل از مردم عرب است و در آنجا فقر و بیکاری بیداد می کند. این مناطق حاشیه نشین حداقل ۴۰% جمعیت شهر احواز را تشکیل می دهند و شمار ساکنان آنها حداقل ۵۰۰ هزار نفر برآورد می شود.  در مجموع در اقلیم احواز در حدود یک میلیون عرب در مناطق حاشیه نشین فقیر در اطراف شهرهای احواز، عبادان، معشور، سوسه، شوشتر و عمیدیه زندگی می کنند.

وضعیت اشتغال حاشیه نشینان اهواز که تقریبا صددرصد عرب هستند، رقت بار است. در این مناطق متوسط نرخ بیکاری بیش از پنجاه درصد است. نرخ بیکاری در کوی آل صافی ۶۱ درصد و در عین الدوّا ۵۸ درصد و در شیلنگ آباد (حی الثوره) ۴۹ درصد است. همچنین حدود ۹۵ درصد حاشیه نشینان اهواز در هشت منطقه مذکور درآمدی کمتر از سیصد هزار تومان در ماه دارند(ظریفی / موحد ۱۳۸۹). البته این آمار مربوط به ده سال قبل و وضعیت حاشیه نشینان عرب در در دهه اخیر به مراتب سخت تر شده است.

در همین زمینه شریف حسینی نماینده سابق شهر احواز در مجلس شورای اسلامی ایران، اظهار داشته است که طبق اعلام استاندار در اقلیم احواز ۷۳ هزار نیروی غیربومی در استان خوزستان مشغول به کار هستند، وی عنوان کرد: متاسفانه این تعداد نیرو نه نیروی تخصصی و مهار، بلکه کارکنان ساده و خدماتی هستند که جای بیکاران احوازی را به اشغال خود درآورده اند. البته صدها هزار غیربومی که طی طرحهای تغییر بافت جمعیتی در دهه های گذشته در اقلیم احواز اسکان داده شده اند و تمامی مناصب اداری استان و صنعت و نفت را در قبضه خود دارند در این آمار مد نظر گرفته نشده اند. شریف حسینی همچنین وجود مدیران پروازی را یکی از معضلات جدی استان دانسته و گفت این موضوع وقتی فاجعه بار می شود که بدانیم در این استان حتی آبدارچی پروازی هم داریم. واقعا مدیران استان برای مقابله با این مسائل در خواب هستند. پیش از این در آزمون های وزارت نفت، تنها ۳۰ درصد مشاغل خوزستان به بومی ها می رسد(۷ مرداد ۱۳۹۲ – خبرگزاری مهر).

از میان ۳۰ درصد مذکور نیز کمتر از ۲ درصد به متقاضیان عرب نمی رسد و بر اساس اظهارات برخی مسئولان استانی طی سالهای اخیر استخدام متقاضیان عرب در شرکت به نوعی ممنوع شده است.

شریف حسینی عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی اعتراف کرد که یکی از آفت های عدم پیشرفت و توسعه در اقلیم احواز را وجود مدیرانی با نگاه قومی در اقلیم احواز است. این اعتراف نماینده شهر احواز حقیقت تبعیض نژادی اعمال شده از سوی مسئولان ایرانی در اقلیم احواز علیه مردم عرب را تاکید می کند.

شریف حسینی همچنین آمارهای رسمی بیکاری که در حدود ۳۰ درصد هستند را رد کرده ومیزان بیکاری را به مراتب بیش از این آمارها می داند. وی اظهار داشت که باوجود بیکاری فراگیر جوانان عرب احوازی، فرصت های شغلی به غیرعرب های مهاجر داده می شود. (۷ مرداد ۱۳۹۲)

امام جمعه خفاجیه نیز با انتقاد از نحوه گزینش و بکارگیری نیروهای مورد نیاز شرکت های نفتی موجود در منطقه عنوان کرد: “چرا فرزندان ما با مدارک تحصیلی عالی در شرکت های نفتی مستقر در منطقه که در یک قدمی ما (شهرهای خفاجیه و حویزه و بسیتین) قرار دارند، استخدام نمی شوند؟ مسئولان  این شرکت ها، مدارک تحصیلی عالی را بهانه قرار می دهند در حالی که ۸۰ درصد از کارگران و کارمندان آنها غیر بومی و با مدرک تحصیلی دیپلم و زیر دیپلم می باشند”. (مارس ۲۰۱۳)

گسترش پالایشگاههای نفتی، تاسیس طرحهای صنعتی و پتروشمی، اداری، کشاورزی و کشت نیشکر در دوره پهلوی و دوره جمهوری اسلامی هیچ سودی برای مردم عرب ساکنان اصلی اقلیم احواز نداشته است و این فرصتها همواره در راستای تغییر بافت جمعیتی اقلیم احواز از سوی دولت مرکزی استفاده شده است.

از سلطه سیاسی کامل ایران بر اقلیم الاحواز چند سالی بیش نگذشته بود که سیل عظیم مهاجران غیربومی و به ویژه از فلات فارس به عبادان سرازیر شد. توسعه پالایشگاه نفت در سال ۱۹۳۸، تبدیل شدن آن به یکی از بزرگترین پالایشگاههای خاورمیانه و هزاران فرصت شغلی ایجاد شده، و در عین حال ممنوعیت شبه تام استخدام کارگران عرب از سوی شرکت انگلیسی-ایرانی، زمینه را برای ورود مهاجران زیادی هموار کرد. در مدتی در حدود ۲۵ سال پس از ورود رضاخان به منطقه، جمعیت آبادان در سال ۱۹۵۶ میلادی به بیش از ده برابر افزایش یافت و به رقم ۲۲۷ هزار نفر رسید. افزایش جمعیت مهاجران غیربومی به عبادان تا سال ۱۹۷۹ ادامه یافت و جمعیت عبادان به حدود نیم میلیون نفر رسید(سرشماری نفوس ۱۳۷۵).

طی برنامه هفت ساله دوم توسعه در دوره پهلوی، بندر محمره توسعه یافت و افزایش فعالیت تجاری دراین شهر، ورود هزاران مهاجر را به همراه داشت. جمعیت این شهر در هر ۱۰ سال دوبرابر شد وجعیت آن از ۴۴ هزار نفر درسال ۱۹۵۶ به۱۴۱ هزار درسالهای ۱۹۷۶ رسید (سرشماری نفوس ۱۳۷۵) .

طی برنامه هفت ساله دوم توسعه در دوره پهلوی طرح های ادارای، نظامی وصنعتی درشهر احواز انجام شد. درنتیجه این طرح ها وورود مهاجران جدید به این شهر جمعیت این شهر در هر ۱۰ سال دوبرابر شد وجعیت آن از ۱۲۱ هزار نفر درسال ۱۹۵۶ به۳۳۵  هزار درسالهای ۱۹۷۶ رسید و۵۸۰ هزار نفر درسال ۱۹۸۶ رسید. طرح های نظامی رسما از به کارگیری عربها امتناع می کردند. اکثر اداره ها نیز به بهانه ودلایل مختلف درصد اندکی از مردم عرب را به کارگرفته بودند. شرکت نفت نیز استخدام عربها را به میزان یک الی دو درصد کاهش داد (سرشماری نفوس ۱۳۷۵).

در دوره جمهوری اسلامی نیز طرحهای صنعتی و نیشکر و پرورش آبزیان و مصادره زمینهای کشاورزی و بازارچه های مرزی با سرعت بیشتری پیگیری شده و صدها هزار غیر عرب به اقلیم احواز گسیل داده شدند. در این میان طرحهای نیشکر از فاجعه بارترین طرحها بودند. از یک طرف طرحهای نیشکر در دوره پس از جنگ بیش از ۲۰۰ هزار هکتار از زمینهای کشاورزان عرب را مصادره کرده و دهها روستای عرب را تخریب کردند. این امر سبب شد تا در حدود ۳۰۰ هزار کشاورز عرب در دهه هفتاد و هشتاد شمسی به حاشیه شهر احواز مهاجرت کنند و شمار کوی های حاشیه نشین احواز به بیش از ۲۰ کوی حاشیه ای رسید. از طرف دیگر طرحهای نیشکر دهها هزار غیربومی را همراه خانواده هایشان به اقلیم احواز وارد کرد. بدین ترتیب این طرحها نقش مهمی برای دولت مرکزی ایران در مهندسی اجتماعی و جمعیتی اقلیم احواز داشته است.

همچنین سیاست اسکان عشایر کوچنده لر و بختیاری در مناطق شمالی اقلیم احواز با سرعت بیشتری در دوره جمهوری اسلامی پیگیری شد. در دوره پس از انتفاضه ملت احواز در آوریل ۲۰۰۵، دولت ایران رویکردی تندتر در برابر مردم عرب اتخاذ کرده و اقدام به گسیل دهها هزار مهاجر لر به اقلیم احواز کرد. این کار بواسطه پاکسازی کامل اداره جات و کارخانه ها و شرکت نفت از وجود کارگران عرب و اعطای تمامی فرصتهای شغلی به مهاجران تازه وارد صورت گرفت.

هـ-  سوء استفاده از نیروی کار اعضای یک گروه نژادی به ویژه از طریق کار اجباری.

در تمامی إدارات و کارخانه ها در اقلیم احواز نسبت استخدام عربها از ۵ درصد کمتر است. از میان مسئولان استانی نیز کمتر از ۲ درصد مسئولان استانی عرب هستند. کارگران احوازی نیز که با سختی تمام از غربال تبعیض نژادی دولت ایران رد شده اند، در محل کار شرایط خیلی سختی نظیر اهانت و تحقیر روزانه به فرهنگ و هویت عربی از سوی مسئولان حکومتی روبرو هستند. همچنین این کارگران از هرگونه پیشرفت شغلی و ترقی محروم هستند. انجام سخت ترین کارها آنهم در شرایط جوی غیرقابل تحمل نظیر کار در زیر آفتاب بیش ۵۰ درجه بر کارگران عرب تحمیل می شود.

و-  آزار و اذیت اشخاص و سازمانها به وسیله محروم کردن آنها از حقوق و آزادیهای اساسی به دلیل مخالفتشان با تبعیض نژادی.

فعالان فرهنگی و اجتماعی احوازی که نسبت به سیاستهای نژادگرانه دولت ایران اعتراض کرده اند، در زندانهای دولت ایران گرفتار آمده اند. فعالان فرهنگی و سیاسی به همراه مردم معترض در شهرهای محمره و عبادان و فلاحیه در ماه مه ۱۹۷۹ مورد قتل عام قرار گرفتند. این قتل عام به کشتار چهارشنبه سیاه محمره معروف شد و طی آن صدها احوازی در حمله نیروهای مسلح ایران جان خود را از دست دادند. معترضان در انتفاصه کرامت اول در سال ۱۹۸۵، انتفاضه ۱۵ آوریل ۲۰۰۵ و در انتفاضه کرامت دوم در سال ۲۰۱۸ با آتش اسلحه دولت ایران روبرو شده و دهها کشته و زخمی به همراه داشته است. همچنین حامیان کارون و مخالفان با نابودی محیط زیست احواز احکام زندان طولانی مدت دریافت کرده اند. چندین شاعر و معلم احوازی نظیر ستار صیاحی، حسین حیدری و هاشم شعبانی و هادی راشدی و ریسان سواری یا اعدام شدند و یا ترور شده و جان خود را از دست دادند.

همچنین رویکرد استراتژیک دولت ایران جهت انتقال آب رودخانه های غرب زاگرس به فلات مرکزی ایران یک رویکرد نژادپرستانه است. این رویکرد که ملت عرب احواز و دیگر ملل غرب زاگرس را یا شایسته بهره وری از آبهای طبیعی مناطقشان نمی داند و یا حق آنها را در بهره وری از این آبها مباح دانسته و به سود ملت فارس مصادره می کند. بدون شک این رویکرد دولت ایران در دراز مدت به معنای کاهش حق حیات دستجمعی برای ملت عرب احواز و ملل کرد و لر محسوب می شود. در مقابل این رویکرد غیرانسانی دولت فرصتهای جدیدی برای رونق کشاورزی و گسترش شهرهای فارس و افزایش زاد و ولد در فلات مرکزی ایجاد می کند.

نژادپرستی در ورزش 

در فاصله سالهای ۱۳۵۸ تا ۱۳۶۴ شمسی تیم رفیش احواز متشکل از جوانان عرب منطقه لشکرآباد قهرمان باشگاههای احواز شد. پیروزهای متوالی این تیم جنب و جوش خاصی به مردم عرب داده و رژیم از ترس سازمان یافتن خواسته های سیاسی مردم با محوریت این تیم، اقدام به انحلال آن کرد.

سپاه از طریق کنترل کادر تیم های ورزشی و همچنین ارتباط مستقیم با لیدرهای ورزشگاهها، نفوذی وسیع در عرصه ورزشی دارد. این دخالت سپاه و دستگاه امنیتی جمهوری اسلامی در امر ورزش سبب شده است ورزشگاه به جولانگاهی برای شعار نژادپرستانه عرب ستیزانه و تورک ستیزانه تبدیل شود. سپاه در پاسخ از حمایت مردم عرب از تیم محبوبشان فولاد احواز و سردادن شعارهای ملی در دفاع از هویت احواز، اقدام به سردادن شعارهای عرب ستیزانه در ورزشگاههای تهران و اصفهان کرده است. در ماه اوت ۲۰۱۹ طی بازی فولاد در برابر پیروزی در ورزشگاه آزادی تهران، تماشاگران به سردادن شعارهای عرب ستیزانه به بازیکنان فولاد اهانت کرده و با سنگ به آنها حمله کردند. این شعارها در دیگر بازیهای تیم های فوتبال احوازی در تهران دوباره تکرار شد.

گزارشها حکایت از آن دارد که عباس اسماعیل بیگی از کادر هواداران تیم پیروزی به عنوان مهره دستگاه اطلاعات یکی از عوامل اصلی پشت پرده سردادن شعارهای عرب ستیزانه در ورزشگاه آزادی است.

در بازیهای فوتبال تیم ایران در برابر تیمهای عربی شعارهای عرب ستیزانه و اهانت به عرب در تمامی بازیها به کرات تکرار شده است.

پس از بازی ایران و بحرین در سال ۲۰۱۹، وزیر ارتباطات ایران آذری جهرمی در اقدامی نژادپرستانه تیم بحرین یک تیم “دو زاری” معرفی کرد. این سخن یک سخن نژادپرستانه است که واکنش صادق زیبا کلام را بهمراه داشت. زیبا کلام گفت که انتظار نداشت که یک وزیر سوار بر موج نژادپرستی شود.

بازیکنان عراقی نظیر جاسم کرار نور، صبری خلدون و ابراهیم باسم عباس که در تیم سپاهان اصفهان بازی می کردند از اهانتهای نژادپرستانه صورت گرفته توسط هم تیمی هایشان به باشگاه شکایت کردند. این افراد بعدها در یک برنامه تلویزیونی در عراق، از بازیکنان عراقی خواستند تا هیچ وقت به فکر بازی در ایران نیفتند و به کشورهای دیگر فکر کنند.

سازمان فیر وابسته به فیفا در گزارش سالانه درباره نژادپرستی در ورزشگاهها اعلام کرد که تماشاگران ایرانی در تهران تورکها را “خر” نامیده اند و به آنها اهانت کرده اند.

مجریان برنامه های ورزشی از صداوسیمای جمهوری اسلامی بدترین و آشکارترین نوع عرب ستیزی را از رسانه های رسمی جمهوری اسلامی تبلیغ می کنند. در طول یک بازی ۹۰ دقیقه ای بیننده دهها بار اهانت و فحش به عرب را می شنود. خیابانی مجری برنامه فوتبال بازی تیم ایران و عمان گفت که درک و شعور ایرانی ها از عربها بالاتر است. خیابانی یکی از فحاش ترین مجریان برنامه های شبکه سوم صداوسیمای جمهوری اسلامی است، وی کینه شدیدی نسبت به عرب دارد.

روزنامه های ورزشی با انتشار دهها کاریکاتور اهانت آمیز و تحقیر کننده لباس و هویت و شرف عرب را به تحقیر و اهانت بسته اند.

تبعیض نژادی علیه ورزشکاران عرب در احواز آنچنان است که ورزشکاران عرب به دلیل عدم دریافت هرگونه کمک و ساپورت مالی از شرکت در مسابقات ورزشی کنار می روند. به عنوان مثال عدنان امیری قهرمان کشور در ورزش بوکس به دلیل فقر و بیکاری حاضر به فروش کلیه خود شده است.

عادل حردانی مهاجم معروف احوازی که در بریطانیا پناهنده است نیز از عرب ستیزی در عرصه ورزش انتقاد می کند. وی اعلام کرد که مسئولان استانی در اقلیم احواز، همواره بر مربیان تیمها فشار می آورند تا بازیکنان شایسته عرب را کنار بگذارند و از غیر عربها استفاده کنند.

سرور سعیدی زن کشتی گیر احوازی است که به مدال قهرمانی نیز رسیده است. سرور در جریان باز کردن دریچه سدها توسط دولت در سال ۲۰۱۹ خانه اش تخریب شده است. وی بارها از مسئولان درخواست کمک کرد تا در ترمیم خانه اش به او یاری رسانند اما دریغ از هرگونه کمکی. این زن کشتی گیر احوازی به دلیل نداشتن امکانات مالی از شرکت در مسابقات کنار رفته است.

سخن آخر:

در این نوشتار تلاش شده تا پیشینه ی تاریخی نژادپرستی ایرانی در تاریخ قدیم و دوران معاصر مورد بررسی قرار گیرد. همچنین با رجوع به منابع و نوشته های پژوهشگران فارس، آبشخور اساسی اندیشه ی ناسیونالیسم ایرانی و عرب ستیزی به عنوان شاه بیت آن مورد کنکاش قرار گرفت.

از مزایای این نوشتار ذکر مصادیق نوین و معاصر نژادپرستی و عرب ستیزی در لایه های مختلف جامعه ی ایران می باشد. شاید کمتر تحقیقی پیدا می شود که در یکجا به بررسی همزمان  گفتمان نژادپرستی در ایران و مصادیق آن اقدام کرده باشد. ما ضمن ارج نهادن به کوشش و تلاش  کسانی که نسبت به بررسی این پدیده زشت اقدام کرده اند ولی باید اذعان داشت که تلاش اکثر آنها فقط به پوشش دادن بخشی از این پدیده خلاصه می شد و بقیه جوانب این پدیده بالاخص مصادیق آن مورد اهمال و یا نادیده گرفته می شد. لذا وجود تحقیقی که هم به بررسی زمنیه های تاریخی این پدیده وهم به بیان دیدگاه های بنیان گذاران ناسیونالیسم ایران ومقایسه بین ناسیونالیسم ایرانی و نژادپرستی با ذکر مصادیق می پردازد ضروری به نظر می رسید.

این تحقیق  علاوره بر مزیت خلاصه گویی حاوی مطالب مهمی  می باشد که مبتنی بر آخرین نوشته های منتشر شده در زمنیه ناسیونالیسم ایرانی و نژادپرستی ایرانی می باشد، که می تواند مورد استفاده اقشار مختلف مردم بخصوص فعالان حقوق بشر، روزنامه نگاران، دانشجویان رشته های علوم اجتماعی و سیاسی، وحتی پژوهشگران قرار گیرد. کسانی که به بررسی مفصل وعمیق این پدیده علاقه مند هستند را به کتابهای ارزنده ای که در این زمنیه نگاشته شده اند ارجاع می دهیم، که در قسمت منابع نام برخی از این کتابها  ذکر شده است.

در این نوشتار سعی کردیم تا با ذکر برخی نمونه ها خواننده محترم را با تنوع و وسعت انتشار پدیده عرب ستیزی در بین اقشار مختلف جامعه ایران آشنا کنیم. قضاوت در خصوص هر نمونه را بیشتر به عهده خواننده نکته سنج گذاشتیم. تنها کاری که انجام شده ارائه تعریفی از نژادپرستی و تبعیض نژادی بود. که با توجه به تعریف نژادپرستی و تبعیض نژادی و مبانی ناسیونالیسم ایرانی ومصادیقی که ذکر گردید، روشن می شود که قالب نژادپرستی زیبنده ایده ناسیونالیسم ایرانی می باشد. وعلیرغم نکوهش پدیده زشت نژادپرستی در جهان، اکثر روشنفکران ایرانی به این بیماری مبتلا هستند. در نوع و جنس نژادپرستی سابق و کنونی نه تنها هیچگونه تفاوتی ملاحظه نمی شود، بلکه شکل معاصر آن بیشتر گسترش یافته و به طبقات مختلف اجتماعی نیز سرایت کرده است.

آشنایی با مبانی اساسی ناسیونالیسم ایرانی (عرب ستیزی، باستانگرایی، آریاییگرایی، و فارس گرایی(، نه تنها ریشه یابی رفتارها و گفتارهای نژادپرستانه در جامعه ایران را روشن می سازد، بلکه روش مقابله و مبارزه با این بیماری فرهنگی، که همانا مبارزه با ناسیونالیسم ایرانی است، را نیز آشکارا نشان می دهد. بر این اساس همکاری نزدیک با گزارشگر ویژه سازمان ملل در مورد انواع معاصر نژادپرستی ، تبعیض نژادی ، دیگرستیزی، یکی از روشهای مؤثر برای مواجه با این پدیده زشت می باشد.

همچنین در این نوشتار به تلاش پیشگامان ایده ناسیونالیسم ایرانی برای تحقق هدف خود در ایجاد ملت جعلی ایران پرداخته شد. و یادآور شدیم که ناسیونالیستهای ایرانی  در راستای تحقق هدف خود از هیچ تلاشی فروگذار نبوده و متوسل به شیوه های مختلف برای حذف هویت ملتهای عرب احوازی، تورک، بلوچ، تورکمن٬ کورد .. و ذوب شدن این هویتها در هویت جعلی ایران شدند.

یافته های ما نشان می دهد که ایرانیت مبتنی بر مفاهیم ذکر شده، به هیچ وجه هویتی که بتواند تکثر و تنوع موجود در جغرافیای ایران را برتاباند نیست. بالعکس این هویت ساختگی کاملا یک رویه و دگر ستیز است و جز بیماری نژادپرستی چیزی به ارزشهای معتقدان به آن نمی افزاید. هرگونه همراهی با چنین هویتی چه از سوی فارس و چه از سوی غیرفارسها در حقیقت نوعی پس روی و فرار از تنوع و تکثر و هرگونه تغییر در راستای تحقق برابری و مساوات انسانی است. چیرگی چنین هویت نژادپرستانه بر اذهان عمومی تحت تاثیر رسانه های دولت مرکزی ایران، یک خطر بزرگ برای نسلهای آتی ملل غیرفارس محسوب می شود. یکی از اقداماتی که در این زمینه فعالان ملل غیرفارس ممکن است پیگیری کنند کشف حقیقت نژادپرستانه هویت تمامیت خواه و تک جانبه ایرانیست به جهانیان است. تا بدین صورت از تقویت این گفتمان و هویت غیرانسانی توسط کشورهای خارجی، خواه آگاهانه یا ناآگاهانه، جلوگیری بعمل آید.

هدف ایده آل و اولیه گردآوردندگان این تحقیق این بوده است که پژوهش جامع و شاملی در مورد پدیده نژادپرستی و تبعیض نژادی که برعلیه همه ملتهای غیر فارس در جغرافیای سیاسی ایران صورت گیرد انجام دهند، کما اینکه در همین راستا نسبت به ذکر برخی مصادیق  اقدام کردیم. ولی این کار تلاش چندین جانبه ای را می طلبید که مستلزم همکاری نزدیک فعالانی از همه ملتهای غیرفارس می باشد. وعلاوه بر آن نیاز به وقت و برنامه ریزی گسترده ای می باشد. که در وقت کنونی خارج از توان این مجموعه می باشد، هرچند گردآورندگان آمادگی خود را برای همکاری با دیگر فعالان ملت های غیر فارس در این زمینه را اعلام می دارند. به امید آنکه بتوان با همکاری همدیگر نسبت به ترویج آگاهی اجتماعی در خصوص پدیده زشت نژادپرستی و تبعیض نژادی در بین اقشار مختلف ملتهای غیرفارس همت گماشته، تا ملتها ضمن شناسایی و تقبیح این پدیده زشت به مبارزه با آن بپردازند.

منابع:

فارسی:

انگلیسی:

  • Clair، Matthew، and Jeffrey S. Denis. 2015. “Sociology of Racism” edited by James D. Wright. The International Encyclopedia of the Social and Behavioral Sciences 19:857-863.
  • L. Pollakov، The Aryan Myth: A History of Racist and Nationalist Ideas in Europ، New York: Meridian، ۱۹۷۷، p. 47
  • M. Marzban، M. S. Kamali and T. Hosseinbasi. Blood groups of the people of Ahwaz، Iran. Published in: Anthropologischer Anzeiger، Jahrg. 46، H. 1 (März 1988)، pp. 83-89
  • Vaziri، Mostafa، ۲۰۱۳. Iran As Imagined Nation: The Construction of National Identity. 2nd ed. New Jersy: Gorgia Press LLC.
  • Zia Ebrahimi، Reza، ۲۰۱۶. The Emergence of Iranian Nationalism: Race of Dislocation. New York: Columbia University Press.

[۱] – لباس بلند عربی را دشداشه می گویند

[۲] – این کتاب اخیراً در ایران تحت همین نام به فارسی ترجمه شده است. بی جاسازی اصطلاحی است که مترجم کتاب برای عبارت انگلیسی Dislocation بکار برده است. به همین منظور در این متن نیز از آن استفاده شده است و شاید بتوان معادل فارسی مناسبتری برای تئوری Dislocation بکار برد. همانطور که ضیاء ابراهیمی در مقدمه کتاب خود آورده است منظور از تئوری Dislocation (بی جاسازی) جابجایی فیزیکی مانند مهاجرت از کشوری به کشور دیگر نیست، بلکه منظور وی از بکار بردن این تئوری در کتاب خود جابجایی ذهنیی است که گریبانگیر مردم ایران شده است، و می پندارند که آنها از نژاد آریایی اروپایی هستند. و این حقیقت واقعی را که اکثریت مردم ایران مسلمان و در میان ملتهای خاورمیانه زندگی کرده و می کنند را انکار و نادیده می گیرند.

[۳] – بر اساس یافته های ضیاء ابراهیمی، آشنایی کرمانی با زبان فرانسه در حد خیلی ابتدایی و پیش وپا افتاده بود.