جنگی کثیف و ماهیت جنگ‌آفرینان  

از عملیات وحشیانه‌ و ۷ اکتبر حماس بنیادگرا به اسرائیل، با تلفاتی نزدیک به ۱۴۰۰ تن، صدها مجروح و اسارت بیش از ۲۰۰ تن، یک ماه تمام ‌‍‌‌‌گذشت. سی شب و روزی که در هیچ لحظه‌ی‌ آن، صفیر بمب و موشک انتقام‌جویانه و ضد انسانی متقابل اسرائیل خاموشی نگرفت. کشتار مداوم ناشی از جنون جنگی نژادپرستان تل آویو، تا اینجا قریب ۱۰۰۰۰ قربانی، چند ده هزار زخمی و صدها هزار آواره بر جای گذاشته است و ٦٠ درصد ساختمان‌های مسکونی، دەها بیمارستان و مدرسە را ویران و عدە زیادی از ساکنان شهر را زیر آوار مدفون نمودە است. قربانیانی که بیشتر کودک و زن و پیر ساکن غزه و قسماً کناره‌ی غربی رود اردن بودند. این جنایات ماهیت راستگرایان اسرائیل و حامیان آنان را برملاتر کرد.

جنگ پدیده‌ی اساساً کثیفی است، جنگ غزه اما یکی از کثیف‌ترین‌‌ها که هر چه از عوارض و صحنه‌های دلخراش‌ آن گفته شود، باز هم کم است. علیرغم رویه‌های یکسویه و مبتنی بر سانسور بیشترین رسانه‌های خادم دول غربی بمنظور پوشاندن حدت کشتار در این «بزرگ‌ترین زندان روباز جان»، اکنون دیگر بر جهانیان آشکار شده است که چه فاجعە هولناکی از سوی اسرائیل بر مردم این سرزمین می‌رود. از اینرو وظیفه‌ی روشنگری‌ در مورد این جنایات، همچنان اولویت دارد و همچنان باید ادامه یابد. این مهم اما چیزی از اهمیت توجه به روآمده‌های سیاسی در این بزنگاه و مشخصاً نوع مواجهات با آن نمی‌کاهد.

رونمایی تازه از صف‌آرایی‌ها

جنگ غزه، واقعه‌ای است پرپیامد که نتایج کلان آن در پی فروکش دیر یا زود آتشباری کنونی، آرایش سیاسی تازه‌  در نوع مواجهه‌ی جهان و به ویژه منطقه‌ی خاورمیانه با مسئله‌ی دیرینه‌ی اشغالگری‌ها‌ی اسرائیل علیه فلسطینی‌ها را رو خواهد آورد. راستگرایان حاکم بر اسرائیل گرچه سودای تسخیر زمین و زیرزمین غزه در سر دارند، اما امواج کوبنده جنبش صلح در پهنه‌ی گیتی و بازتاب آن در سازمان ملل متحد، نگرانی غرب از فرورفتن اسرائیل به باتلاق و کشیده شدن ناگزیر پای خودش به گرداب و نیز برانگیختگی افکار عمومی ملت‌های عربی و گستره‌ی اسلامی، عواملی‌‌ در راستای توقف جنگ‌اند.

با اینهمه، صف‌آرایی‌های جهانی و منطقه‌ای حول این موضوع و تعیین جایگاه‌ سیاسی در قبال آن، حتی در همین گرماگرم جنگ و پیش از پایان آن به صراحت رخ نموده و رسواها را رسواتر کرده است. در این بزنگاه، حزب چپ ایران با هشیاری و احساس مسئولیت، مواضع خود را در قبال این رخداد و جوانب آن طی چند بیانیه مستقل و مشترک، به کارگیری ابتکارات‌ رسانه‌ای و حضور در شبکه‌های اجتماعی و نیز ابراز موضع‌هایی از سوی کادرهای خود، به روشنی ترسیم کرده است. لذا سخن روز حاضر بی نیاز از تکرار آنها، صرفا نگاهی به عمده جهت‌گیری‌ها موجود در سپهر‌ سیاسی کشور دارد.

برخورد با «مسئله‌ی فلسطین» در سپهر سیاسی ایران

در صحنه‌ی سیاسی ایران، موضع‌گیری نسبت به جنگ اشغالگرانه‌ی اسرائیل علیه فلسطینی‌ها، در وجه غالب خود، شکل واژگونه دارد. مقدمتاً نه ناظر بی واسطه بر واقعیت تلخ دیروز و امروز «مسئله‌ی فلسطین» بلکه متاثر از چالش اصلی جامعه با جمهوری اسلامی است. از آنجا که نظام حاکم بر کشور خود را نماد «محو اسرائیل» شناسانده و ناشی از همین هزینه‌های سنگین بر کشور بار کرده است، جامعه بیزار از نظام نیز بر پایه‌ی «دشمن ِ دشمن ِ من، دوست من»، احساس هم‌ سویی هایی  با اسرائیل خصم جمهوری اسلامی از خود نشان می‌دهد. امر محوری برای مردم، در این قضیە نیز تقابل با نظام است.

بعد ۵۰ سال هنوز هم غریو شادی خیابان‌های اطراف امجدیه تهران بعد از شکست تیم ملی فوتبال اسرائیل از ایران در بحبوجه‌ی اشغالگری‌های خونین اراضی فلسطین توسط این دولت، طنین در گوش تاریخی دارد. فریاد خشماگینی که گرچه در شکل خشن و زننده ولی با جوهری دادخواهانه این چنین در گوش‌های میلیون‌ها ایرانی و مردمان منطقه نشست. اکنون اما در اوج قساوت‌های نتانیاهو و شرکا علیه مردم غزه زیر عنوان جنگ با حماس، استادیوم برگزار کننده مسابقه‌ی دو تیم باشگاهی شاهد ابراز احساسات علیه فلسطین می‌شود!

این مقایسه، کتابی با دنیایی سخن در خود می‌گشاید. این تغییر جهت‌گیری، به تمامی از زاویه ابراز مخالفت با نظام است و منطق خاص خود را دارد. منطقی دوگانه: بیانگر نارضایتی‌ برحق از سیاست‌های ضد ملی جمهوری اسلامی، از سوی دیگر اما عملاً ایستادن ناحق در کنار رژیم به غایت ستمگری دیگر. واکنش از این دست، زاییده‌ی خشمی جوشان علیه نظامی است که به هزینه‌ی مردم ایران شهرت در جنگ‌های نیابتی دارد، اما نه لزوماً نشانه‌ی تعقل و بلوغ سیاسی. تکان‌دهنده اینست که در آن چیزی از تفکیک میان حماس واپس‌گرای همدست حکومت ولایی با حقانیت جنبش فلسطین دیده نمی‌شود.

جمهوری اسلامی، بدخواه فلسطین در جلد دوست

در زمره بدخواهان عملی فلسطین در قامت حکومتی، جمهوری اسلامی قرار دارد که «مسئله فلسطین» برای آن طی این 45 سال یک دست افزار برای تثبیت بنیادگرایی اسلامی و رژیم و گروە‌های برآمدە از آن در ایران و منطقه بوده است. هم از این‌رو نه یار و پشتیبان حقانیت مبارزه‌ی ملی فلسطینی‌ها بلکه چونان خرابکار حرفه‌ای علیه سیما و جبهه‌ی ملی فلسطین، نقشی جز تفرقه افکنی در صفوف آن نداشته است. به گفته‌ی صریح مقاماتی از راستگرایان اسرائیل، وجود جمهوری اسلامی و سیاست «نابودی اسرائیل» آن و مخالفت‌هایی که با هر طرح و پیشنهاد مبتنی بر پذیرش موجودیت کشوری اسرائیل کرده و می‌کند، نعمتی برای آنهاست.

جمهوری اسلامی، فلسطین را برای توسعه اسلام‌بنیادی در منطقه می‌خواهد و نه که اسلام را در خدمت آرمان رهایی ملی فلسطین. ارزش جریانات حماس و جهاد اسلامی در فلسطین و حزب الله در لبنان با خاستگاه نبرد علیه اشغال‌گری اما مشخصاً ایدئولوژی برپایی حکومت اسلامی، برای جمهوری اسلامی در دین‌بنیادی آنهاست. بیلان کار جمهوری اسلامی در رابطه با «مسئله فلسطین»، تماماً منفی است.

نسبت نیرو و گرایش‌های راست با جنگ غزه

نقطه مقابل این روی‌کرد، راست اپوزیسیونی دلبسته‌ی رواج روانشناسی خنثی نسبت به درد فلسطین در جامعه است که شبانه‌روز در شبکه‌های اجتماعی بر طبل آن می‌کوبد. اینها از همان آغاز جنگ و با تغذیه‌ از دست‌پخت برون‌آمده از تنور وحشیگری‌های ۷ اکتبر حماس در اسرائیل که رسانه‌های غربی  بر روغن داغ آن دو چندان افزودند، در قالب ستیز با بنیادگرایی حماس، بی تفاوتی و حتی بدخواهی در مردم نسبت به جنبش فلسطین را می‌دمند و شعر هم‌نوایی با کشتار زنان و کودکان در غزە می‌سرایند. معیار برای راست، تخاصم صرف با جمهوری اسلامی و دفاع بدون قید و شرط از کشتار مردم در غزە و از اشغالگری است کە برای حفظ و بسط مناطق اشغالی از هیچ جنایتی علیە مردم فلسطین دریغ نکردە است.

راست ایرانی و مخصوصاً در جلد سلطنت‌طلب دو آتشه، هرچه راست‌تر همان اندازه بر قدرت‌گیری راست افراطی و جنگ طلب در اسرائیل مصر‌تر. برای این بخش از راست، پرپر شدن هزاران کودک فلسطینی یک ذره‌ هم اهمیت ندارد، مهم برای اینان قوام اسرائیلی است هرچه جنگ‌طلب‌تر و هارتر. اینها اسرائیل مهاجم را امکانی جدی برای حمله‌ به ایران و کشیده شدن پای حامیان آن به «جنگ رهائی‌بخش» می‌فهمند و نهادن کلاهی از این نمد بر سر. راست ایرانی، با شریک خود دانستن نتانیاهو و یهودی‌های بنیادگرای پشتیبان او در برابر جمهوری اسلامی، به شراکت در کشتار فلسطینی‌ها می‌رسد.

برخورد منجمد با همین موضوع و مشابهات آن

با تاسف اما باید گفت که جمهوری اسلامی با هر تفاوت‌ تاکتیکی میان جناح‌هایش در رابطه با نوع مواجهه با «مسئله فلسطین»، همسویانی نیز میان بخش کوچکی از چپ ایرانی موسوم به مقاومت محور دارد، چپ هایی که، خطای غم‌انگیز چند دهه‌ قبلِ بخش غالب چپ ایران در یکی‌گرفتن مبارزه‌ علیه سلطه‌طلبی و غرب‌ستیزی را، در برهه کنونی اما این‌بار به شکل خنده‌آور تکرار می کند. از نظر اینها وجه بنیادگرایی حماس‌ در قبال ایستادگی‌ها در برابر اسرائیل، جنبه‌ی فرعی دارد و مبارزه عینی آن نباید تحت الشعاع ایدئولوژی‌اش قرار گیرد.

این چپ جهان کنونی را جهان در حال گذار از مناسبات مبتنی بر تقسیمات برپایه‌ی اقطاب تحلیل نمی‌کند و آن را رهنورد مسیری پر آشوب در دنیایی قویاً هم‌پیوند با هم و عملکرد انواع کانون‌های قدرت در آن نمی‌بیند. جهان را فضایی یخ بسته در نیمه‌ی دوم قرن گذشته با تغییرات صوری می‌فهمد. هم از اینرو در چهره‌ی پوتین عظمت طلب روسیه، ناجی جهان از دست «شیطان بزرگ» می‌جوید و حماس را نماد جنگ رهائی‌بخش در برابر اشغالگری می‌پندارد.

برداشت این چپ از بزنگاه کنونی در «مسئله فلسطین»، شکل‌گیری جهان خودپرورده‌ در ذهن است و بس. او آمده بر سر شوق از آن نوع صف آرایی است که در آن ولایت و حماس ارکانی از محور مقاومت‌اند. نوع چپی که از آمدن رئیس جمهور کوبا به تهران ذوق زده می‌شود تا این اعلام همبستگی رسوا میان «کمونیزم» و اسلام سیاسی را مدرکی برای «حقانیت» خود عرضه کند. حال آنکه چپ دمکرات مواضع خود را با این دیدارهای سیاسی غربی و شرقی توزین منفی و مثبت نمی‌کند، بلکه آنها را بر پایه‌ی صلح و عدالت در مقیاس جهانی و ملی و آزادی چونان یک روند به سنجش می‌نهد.

چپ دمکرات و آزمونی سرفراز  

بیشترینه چپ ایران، در بزنگاه جنگ غزه امتحانی کامیاب داد که همچنان هم ادامه دارد. این چپ و طیف گسترده‌ی دمکرات‌های ایران کشورمان، چشم بر ددمنشی حماس در ۷ اکتبر نبستند، اگرچه در ناگزیری فلسطینی‌ها برای طغیان‌های دادخواهانه بر نقش بارز و شوم اسرائیل اشغالگر و به ویژه راستگرایان افراطی آن انگشت گذاشتند. بر قطع بی‌درنگ جنگ، آزادی گروگان‌های اسیر دست حماس و نیز زندانیان فلسطینی در اسرائیل پای فشردند و همزمان حمایت‌های دول غربی از دولت متجاوز و شرور اسرائیل را محکوم و در برابر به دفاع قاطع از لزوم تحقق حقوق فلسطینی‌ها برخاستند.

چپی که در رفتار و اتخاذ مواضع سیاسی‌، برای خلق فلسطین رهایی ملی در قالب آزادی و سکولار دمکراسی می‌خواهد؛ همزمان ایستاده در برابر عوامفریبی‌های راست سیاسی و متفاوت با چپ مقاومت محور. پرچم این چپ چه پیش از ۷ اکتبر و چه بعد آن بر پایه‌ی وفاداری به حقیقت صلح، همبستگی ملل و آزادی برای همگان است؛ زیست صلح‌آمیز برای دو ملت فلسطین و اسرائیل در کنار همدیگر. این چپ، منطقه‌ی خاورمیانه را فارغ از بحران‌های دیرینه و رها از هر نوع سلطه‌گری می‌خواهد و رهسپار مسیر نوسازی این سامان، که در آن ساروج برسازی، مناسبات سیاسی و اقتصادی سازنده است.

بهزاد کریمی ۱۷ آبان ۱۴۰۲ برابر با ۸ نوامبر ۲۰۲۳