به دلیل عدم شناخت کافی درحیطه‌ی مسائل مربوط به یارسان، معمولا نیاز است که چند قدم به عقب‌تر رفته و با نگاهی اجمالی به فلسفه‌ی آیین یاری، سوال‌های احتمالی ذهن خواننده، تا حد امکان پاسخ داده شود. اما هدف از این نوشته پرداختن به مسائل بنیادی و اعتقادی و آیینی یارسان نیست و این بار برخلاف معمول نه از قرن دوم و سوم و نه از بالویل و سلطان سهاک، بلکه از همین چند سال پیش شروع می‌کنیم. سال انقلاب اسلامی ایران، سالی که مردم یارسان هم مثل بقیه اقلیت‌های دینی و زبانی دچار سردرگمی و نگرانی شدیدی شدند. بنابراین تلاش این نوشته بر این است تا از دشواری‌های یارسان بودن و زیستن در یک کشور با حاکمیت توتالیتر و مبتنی بر شریعت بگوید.

  • در همان روزهای اول انقلاب و به امید دست‌یابی به شرایط بهتر، عده‌ای از مردم یارسان به دیدار مقامات وقت می‌روند، اما آن دیدار سرآغازی بود برای یک ظلم تاریخی دیگر علیه مردم یارسان. حکومت جدید که بنیادش بر مذهب شیعه استوار بود در همان روزهای نخستین، مردم یارسان را نادیده گرفته و علیه آنها اعلام موضع می‌کند. اولین نتیجه‌ی این فشار را در کوچ اجباری جمعی از مردم یارسان کرمانشاه و تبعید به عراق می‌بینیم که با شروع جنگ، آنها هرگز روی سرزمین مادری‌شان را دیگر به چشم ندیدند. اما در سرزمین مادری هم شرایط هر روز بحرانی بود. حکومت جدید با شعار «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کم و نه یک کلمه زیاد» آمده بود تا هر چه غیر از آن است را از سر راه بردارد. جمخانه‌ها بسته شدند، شارب مردان یارسان به اجبار زده شد، صدای تنبورها دیگر شنیده نمی‌شد، کتاب‌ها و کلام‌های یارسان برچیده شد و عکس رهبر انقلاب در تمام اماکن مقدس یارسان‌ها نصب شد و صدای نوحه جای کلام خوانی را گرفت. البته کوچ اجباری مردم یارسان موضوع تازه‌ای نیست سلطان سهاک(از پیشوایان آیین یاری) مجبور می‌شود به اورامان برود، و از ترس اذیت و آزار مسلمانان، به کوه‌ها پناه‌ می‌برند و کوهستان تنها دوست آنها می‌شود. در زمان‌های بعد هم این روند ادامه دارد، در زمان شاه عباس بخشی از مردم یارسان و از ایل خواجه‌وندها به مناطق شمالی ایران از جمله کلاردشت و همین طور به باکو و قره‌باغ و قزوین و بیجار کوچانده می‌شوند.با شروع انقلاب دارهای اعدام به سرعت برپا شدند. سید قربان حسینی فرزند سید ولی تنبور نواز و کلام خوان مشهور یارسانی، در اوایل انقلاب اعدام شد. او آموزگار، موسس کانون صنفی معلمان کرمانشاه و در جنبش‌های چپ کارگری فعالیت جدی داشت و بخش زیادی از دوران تدریس خود را در مناطق محروم از جمله ایلام سپری کرد. سید قربان به همراه ۴ نفر دیگر در سال ۶۱ در محوطه‌ای زندان دیزل آباد کرمانشاه تیرباران شد. شخصیت دوست داشتی و فراموش ناشدنی سید قربان در میان مردم یارسان جایگاه خاصی دارد، می‌توان او را شبیه به فرزاد کمانگر و صمد بهرنگی تصور کرد.

جنگ با عراق که شروع شد، مردم یارسان زیر شدیدترین حملات دوجانبه قرار گرفتند و صدمات جبران ناپذیری دیدند که آثارش تا امروز هم ادامه دارد و از مهمترین آنها می‌توان به بمباران شیمیایی روستای زرده اشاره کرد. عده زیادی از مردم برای برگزاری مراسم آیینی در بارگاه بابایادگار جمع شده بودند که با بمباران شیمیایی، زنان، مردان و کودکان بسیاری جانشان را از دست داده و شمار زیادی هم مصدوم شدند که تا به امروز هنوز زخم‌هایشان التیام نیافته و هیچ کمکی هم از سوی دولت جمهوری اسلامی ایران به آنها نشده است. خس‌خس سینه، مشکلات روانی، زخم و جراحت و تنگی نفس ناشی از اثرات گازهای شیمیایی هنوز در میان مردم زرده دیده می‌شود.

با پایان جنگ وضعیت به مراتب وخیم‌تر می‌شود. نگاه حاکمیت از خارج به داخل مرزها متمرکز می‌شود. در سال ۸۳ نیروهای نظامی به یکی از روستاهای یارسان‌نشین میاندوآب حمله می‌کنند و تعدادی را دستگیر و زندانی کرده و مهدی قاسم زاده اعدام می‌شود و تعدادی هم به حبس طولانی مدت محکوم می‌شوند. در این حمله که با مقاومت مردم روستا روبرو می‌شود شش تن از اهالی روستا کشته شدند. مهدی قاسم زاده از داخل زندان خطاب به خامنه‌ای می‌نویسد: «استبداد شما گویی خوره‌ای است که آرام آرام همه چیز را می‌خورد و حرارتی هستید که آب حیات و زندگانی، دین، شرف و ناموس و رحم و انصاف و همه چیز این ملت را رفته رفته تبخیر می‌کند.» او در شرح شکنجه‌هایش می‌نویسد: «پایم از هم جدا شده بود و هنگام شکستن، صدایی شبیه به شکستن چوب را شنیدم، استخوان‌ها به هم می‌خوردند، پایم را از جایی که شکسته بود مثل پارچه به این طرف و آن طرف می‌انداختند و هر کس می‌آمد با مشت و پوتین روی سر و پایم می‌زد و به صورتم تف می‌انداخت، تمام بدنم خونریزی می‌کرد به طوری که در ۲۲ ساعت شکنجه ۳۳ بار پانسمانم کردند.» جسد مهدی هرگز تحویل خانواده نشد و محل دفن او هم نامعلوم است و نیروهای امنیتی به خانواده‌اش گفته بودند اگر جنازه را به شما بدهیم قبر او را زیارتگاه خواهید کرد.

در سال ۸۶ نیروهای تحت فرمان دولت اسلامی ایران به شهرک دره دریژ کرمانشاه حمله‌ور می‌شوند و به اجبار سیبیل برخی از مردان یارسانی را می‌تراشند و عده‌ی زیادی هم بازداشت و شکنجه می‌شوند. در هشتگرد بارها مراسم آیینی مردم یارسان هدف حملات نیروهای وزارت اطلاعات و سپاه رژیم قرار گرفت و با دستور مقامات حکومتی برخی اماکن زیارتی مردم یارسان تخریب شد. در آن میان فردین حسینی به اتهام واهی قتل امام جمعه هشتگرد اعدام شد. فردین تحت شکنجه‌های شبانه روزی و به مدت چندین ماه دچار خونریزی‌های شدید شد، به همراه او افراد دیگری از خانواده و نزدیکانش هم بازداشت و شکنجه شدند. فردین حسینی در دست نوشته‌هایش به شکنجه‌هایی مثل آویزان کردن با دست بسته شده از پشت، کتک زدن با کابل، بستن بیضه‌ها با نخ، فروبردن دستمال آغشته به مایع تصفیه کننده بدبو در دهان و تهدید به تجاوز جنسی اشاره کرده است. دست نوشته‌های او در مرکز تحقیقات بنیاد برومند موجود است. خانواده او هنوز نسبت به نحوه‌ی درگذشت او تردید دارند و نمی‌دانند که به دلیل اعدام بوده یا زیر شکنجه جانش را از دست داده است.

فشارها ادامه دارد، مردم یارسان دست‌شان از همه جا کوتاه است، نه نامشان در قوانین اساسی و مدنی کشور آمده است و نه کسی حاضر است صدایشان را بشنود. شرایط برای پیروان آیین یاری هر روز سخت‌تر می‌شود تا این که صبر برخی‌ها تمام می‌شود و زنجیره‌ی خودسوزی‌ها و خودکشی‌های اعتراضی شکل می‌گیرد. نیکمرد طاهری، حسن رضوی، محمد قنبری، حکمت صفری و شلیر فرهادی به نشانه‌ی اعتراض، جان خود را به دست آتش می‌سپارند. با فراخوان مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان، عده‌ی زیادی از پیروان آیین یارسان دست به اعتراض می‌زنند و در مقابل استانداری کرمانشاه و مجلس شورای اسلامی در تهران تجمع می‌کنند که با دستگیری و ضرب و شتم حاضرین توسط مامورین رژیم روبرو شدند. در این میان مقامات حکومتی برای رفع نگرانی مردم یارسان مبنی بر رفع تبعیض علیه آنها قول‌هایی دادند که تا به امروز هیچ کدام از آنها نه تنها عملی نشده است بلکه فشار بر مردم کُرد یارسان بیشتر شده است. از آن میان می‌توان به بازداشت افرادی چون سیاوش حیاتی، مژگان کاووسی، بابک دبیریان، خلیل اسدی بوژانی و فرشته چراغی از فعالان کُرد و یارسانی اشاره کرد.

در این جا نیاز می‌بینم که یادی هم از زنده یاد کیانوش آسا بکنیم. کیانوش آسا از پیروان آیین یاری، اهل کرمانشاه و دانشجوی ارشد دانشگاه علم و صنعت بود که در جریان تظاهرات ۲۵ خرداد ۸۸ در میدان آزادی مورد اصابت گلوله نیروهای امنیتی قرار گرفت و پس از حدود ده روز از ناپدید شدنش، جنازه‌ی وی توسط خانواده‌اش شناسایی شد.

رامین مجیدی‌فر یکی دیگر از پیروان آیین یاری بود که در سال ۹۶ به اتهام واهی آدم ربایی، تجاوز به عنف و شرب خمر اعدام شد. متاسفانه پرونده‌ی رامین کاملا در هاله‌ای از ابهام باقی ماند تا جایی که حکومت موفق شد سید نظام‌الدین مشعشعی را مجبور کند تا بیانه‌ای علیه رامین بنویسد و قتل او را موجه جلوه کند. هنوز هم به درستی مشخص نیست که آیا رامین اعدام شد و یا زیر شکنجه جانش را از دست داد و هیچ توضیح روشنی هم در اختیار کسی قرار داده نشد و متأسفانه یکی از قتل‌هایی بود که بدون سروصدا اجرا شد. رامین از منتقدان طیف سنتی و شخص آقای مشعشعی بود و در بیانیه‌ی ایشان هم به این رفتار رامین اشاره شده و با عناوین تند از آن یاد می‌کند. در بخشی از بیانیه‌ی سید نظام آمده است: «نامبرده به علت رفتارهای خارج از ادب و نزاکت، سرپیچی و گستاخی نسبت به بزرگان خود، از مدت‌ها قبل از خانه، خانواده و خاندان طرد و مورد نفرین و بیزاری قرار گرفته بود و در این خصوص حقیر متذکر می‌شوم که این اتفاق باید درس عبرتی باشد برای مریدان و پیروان، مخصوصا جوانان عزیز که به جای شور جاهلی از اعتقاد شعوری استفاده ببرند و از پیران و پیشکسوتان، اصول و ارکان خاندان عبور نکنند و جذب و دنباله‌روی هر تازه از راه رسیده به صرف سیادت و داشتن انتساب به خاندان نشوند.» گویا آقای مشعشعی از گرایش‌ها و طرز تفکر رامین دل خوشی به دل نداشته و این که رامین از خاندان مشعشعیان بوده و این طور علیه آنها ایستاده است عصبانی‌اش کرده است به طوری که در بیانیه‌اش از عناوینی چون «شور جاهلی» و «تازه از راه رسیده» استفاده می‌کند و البته حکومت هم به خوبی از آب گل‌آلود بهره می‌برد و پرونده را مختومه اعلام می‌کند. شاید بتوان نقش آقای مشعشعی را در جریان قتل رامین، به نقش آقای سید نصرالدین حیدری در خاتمه دادن به ماجرای قتل عمد میترا استاد شبیه دانست که در ادامه به آن خواهیم پرداخت.

یکی از پرونده‌های جنجالی جمهوری اسلامی مربوط به ماجرای محمد علی نجفی است که میترا استاد را با شلیک چند گلوله به قتل رساند اما بعدها در یک دادگاه تشریفاتی تبرئه شد. میترا استاد از یارسان‌های کرمانشاه بود که توسط وزیر سابق دولت به قتل رسید. نجفی در بازجویی‌ها گفته بود که میترا مسلمان شده بود و قبل از عقد با میترا از مسلمان بودن او اطمینان داشته است اما او در ادامه می‌گوید که «از نظر من مهدورالدم بودن وی[میترا] ثابت شده بود.» سوال اینجاست که چرا آقای نجفی با وجود داشتن اطمینان خاطر از مسلمان شدن خانم استاد، هنوز او را مهدورالدم می‌خواند! در ماجرای قتل میترا استاد، حکومت بر سر یک دوراهی گیر کرده بود اگر مهدورالدم بودن خانم استاد را می‌پذیرفت باید تکلیفش را با جمعیت بالغ بر سه میلیونی یارسان مشخص می‌کرد و همه آنها را مهدورالدم می‌دانست و اگر جانب میترا استاد را می‌گرفت باید حقوق مردم یارسان را بازنگری کند و آیین یاری را به رسمیت بشناسد. عباس طهماسبی زاده در یک توییت جنجالی نوشته بود که شنیده است میترا استاد یارسانی است و اگر چنین ادعایی صحت داشته باشد طبق فتوای برخی از مراجع، پیروان این آیین مسلمان محسوب نمی‌شود و با فرض صحت آن ادعا و این که یکی از شرایط قصاص تساوی قاتل و مقتول در دین است لذا احتمال قصاص نجفی منتفی و به دیه و تعزیر محکوم می‌شود. نتیجتا هم همینطور شد و حکومت دست به دامان سیدهای سنتی یارسان شد و با پا در میانی سید نصرالدین حیدری یکی از چالش‌های پیش روی نظام در مورد آیین یارسان برداشته شد و خانواده‌ی میترا استاد از پیگیری شکایت خود عقب‌نشینی کردند و قاتل را بخشیدند و نجفی هم از قصاص نفس نجات پیدا کرد.

فتاوی مراجع تقلید هم درباره‌ی آیین یارسان مشخص است. علی خامنه‌ای، مکارم شیرازی، صافی گلپایگانی، فاضل لنکرانی و بهجت، حکم به کافر و نجس بودن یارسان‌ها داده‌اند. کسانی که از آنها درباره‌ی پیروان آیین یارسان سوال شرعی پرسیده‌اند پاسخ همه‌ی آنها تقریبا به شکل یکسانی بوده است. به عنوان نمونه می‌توان به برخی از آنها اشاره کرد؛ اگر منکر ضروریات دین نباشد محکوم به طهارتند ولی به هر حال از فرقه ضاله هستند(آیت‌الله سیستانی). محکوم به نجاستند(آیت‌الله بهجت). فرقه‌ی مذکوره منحرفند و معاشرت با آنها مضر است(آیت‌الله گلپایگانی). برخی از مراجع هم یارسان را از جمله کسانی می‌دانند که «اهل کتاب» نیستند و کسانی که اهل کتاب نیستند کافر و نجس محسوب می‌شوند و برای همین هم بود که در اوایل انقلاب فقط ادیانی به رسمیت شناخته شدند که اهل کتاب بودند مثل زرتشی‌ها و مسیحیان و بقیه اقلیت‌های دینی مثل یارسان، بهایی، دراویش و منداییان به حاشیه رفتند و تبعیض علیه آنها به صورت سیستماتیک تا به امروز ادامه دارد.

نمونه‌ی بارزش را هم می‌توان در ماجرای اخیر توهین امام جمعه‌ی شهر الوند به مردم یارسان دید. مسعود مهدوی امام جمعه‌ی شهر الوند به تبعیت از فتاوای مراجع تقلید شیعه، پیروان آیین یاری را «نجس» خواند و این برخورد، بازتاب گسترده‌ای در میان مردم یارسان داشت. علی قدمی عضو شورای الوند در واکنش به سخنان توهین آمیز آقای مهدوی موضع می‌گیرد و همین باعث می‌شود که امام جمعه خواستار اخراج علی قدمی از شورا می‌شود و وی علاوه بر اخراج علاوه بر آن به تحمل ۴۰ ضربه شلاق محکوم شد. پس از این ماجرا یک صفحه‌ی مجازی در تلگرام به نشانه‌ی حمایت از آقای قدمی توسط مردم یارسان راه اندازی شد و تنها به فاصله کمتر از سه یا چهار روز تعداد اعضای آن به حدود سی هزار نفر رسید و مکررا هم آمادگی خود را برای برگزاری تجمع اعتراضی نشان دادند. پس از آن بود که تحت فشار حکومت، آقای قدمی اقدام به بستن صفحه مجازی کرد و در پیامی از حاضرین تشکر و اعلام کرد مشکل پیش آمده با وساطت آقای سید نصرالدین حیدری و مسئولین قضایی و امنیتی رفع شد و ادمین گروه هم از اعضا خواست که گروه را ترک کنند. بلافاصله پس از آن علی اکبر گرجی معاون ارتباطات و پیگیری اجرای قانون اساسی گفت: «بر مبنای اصل ۱۴ قانون اساسی که مبتنی بر امر خداوند در آیه هشت سوره ممتحنه است، دولت جمهوری اسلامی ایران و مسلمانان موظفند نسبت به افراد غیر مسلمان با اخلاق حسنه و قسط و عدل اسلامی عمل کنند و حقوق انسانی آنان را رعایت کنند.» همچنین از منظر حقوق معاهدات بین‌المللی با عنایت به ماده‌ی ١٨ اعلامیه‌ی جهانی حقوق بشر و میثاق بین المللی حقوق مدنی که دولت ایران بصورت بی قید و شرط به آن متعهد شده‌ است، دولت باید آزادی اندیشه، عقیده و مذهب را برای همه شهروندان خود تضمین کند.» البته پس از آن خبر خاصی از وضعیت پیش آمده گزارش نشد و ماجرا به همین جا ختم شد و مثل همه‌ی اتفاقات دیگر مختومه اعلام و با رد و بدل کردن چند حرف و قول، ماجرا به حاشیه کشانده شد.

در همه‌ی این سال‌ها مردم یارسان تلاش کرده‌اند تا در مقابل فشارهای حکومت طاقت بیاورند و بتوانند هویت از دست رفته خود را بیابند و آن را حفظ کنند. هویتی که شاکله‌ی جامعه یاری را شکل داده است و البته تماما هم دینی نیست. آیینی ارزشمند و ماندگار برای نسل آتی است، آیینی که صاحب آثار ماندگار و مکتوب مثل شاهنامه‌ی کُردی و همین طور صاحب سبک در موسیقی باستانی تنبور نوازی است. اما تبعیض سیستماتیک نظام حکومتی در ایران و بعضا خود مردمان علیه پیروان آیین یاری باعث شده است که شرایط به ضرر این مردم پیش برود. آمار بیکاری و فقر در میان پیروان این آیین هر روز رشد صعودی دارد. بر اساس آمارهای رسمی، استان کرمانشاه جزو استان‌های با آمار بیکاری بالاست و با مشاهدات اولیه و بدون زحمت هم می‌توان درصد بیکاری جوانان یارسانی را بالاتر از میانگین استانی تخمین زد. دولت جمهوری اسلامی می‌داند که برای از بین بردن یک اقلیت یا آیین تنها کافی است که جوانان آن اقلیت را به حاشیه براند و با طرد کردن آنها باعث سرخوردگی و در نهایت باعث اضمحلال آنها شود. شاید برخی بر این باور باشند که می‌توان با مخفی کردن دین خود، یک شغل مناسب به دست آورد اما این همان چیزی است که حکومت هم به دنبال آن است و تا حدی هم موفق بوده است، سیاست انکار و ایجاد بحران هویتی در راستای یک‌پارچه‌سازی و برپایی سیستم حکومتی مبتنی بر یک ملت یا امت واحد است، در این سیستم اقلیت‌ها از بین می‌روند و دیکتاتوری دینی و زبانی غالب می‌شود. کما این که در شرایط استخدام، شانس گرفتن شغل توسط کسی که در خانواده یارسانی به دنیا آمده باشد به مراتب کمتر از کسی است که شیعه زاده باشد حتی اگر آن فرد شیعه زاده هیچ اعتقاد و پایبندی هم به مبانی شیعی و اسلامی نداشته باشد.

در آخر لازم می‌دانم به یکی از تلاش‌های صورت گرفته از سوی فعالان یاری اشاره کنم. مجمع مشورتی فعالان مدنی یارسان یکی از مهمترین نهادهایی که در سال‌های پس از انقلاب ایران و در میان مردم یارسان شکل گرفت. این نهاد مدنی تاکنون نتوانسته است مجوز فعالیت از دولت ایران بگیرد اما علیرغم همه مشکلاتی که بر سر راه داشته و دارد توانست‌ به فاصله کوتاهی جایگاه خود را در میان مردم پیدا کند و صدای آنها را به گوش دیگران برسانند. ناگفته نماند علاوه بر حکومت اسلامی ایران، طیف سنتی به رهبری سیدهای صاحب نفوذ هم گاه و بیگاه با سنگ اندازی جلوی رشد مجمع را گرفته‌اند. تقریبا همه اعضای مجمع به صورت مرتب توسط نهادهای اطلاعاتی مورد بازجویی و تحت فشار قرار می‌گیرند. به عنوان مثال آقای سیاوش حیاتی مدتی بازداشت شد و در حال حاضر هم از ارائه‌ی پایان‌نامه‌ی دوره‌ی دکترایش جلوگیری شده است. بنابراین امیدوار هستیم که با تلاش جوانان و همدلی مردم یارسان شرایط به سود آنها تغییر کند و جوانان یاری از این شرایط سخت و نابرابر به سلامت عبور کنند و شاهد حضور آنها در فعالیت‌های اجتماعی و اقتصادی باشیم و البته از سایر شهروندان ‌‌غیریارسان هم انتظار می‌رود شرایط سخت و ستم مضاعف تحمیل شده بر پیروان آیین یاری را درک کنند و در کنار آنها باشند.